چرایی حمله صهیونیستی- آمریکایی به ایران؟
22 مرداد, 1404کریدور زنگزور ، خلع سلاح حزب الله، اشغال غزه
سه اتفاق مهم در روزهای اخیر در منطقه رخ داد، دولت لبنان مشروعیت سلاح حزب الله را از او گرفت، دولت رژیم اشغالگر تهاجم و اشغال دوباره غزه را تصویب کرد. قصه کریدور زنگزور نیز واقعه سوم بود. در این باره چند نکته مهم را باید توجه کنیم:
همه این اتفاقات مهمند اما نه آنقدر که برخی فکر میکنند، این اتفاقات وقتی اهمیت جدی داشت که صحنه جغرافیای قدرت در منطقه، همان بود که بود. منطقه در حال تغییرات بنیادین قدرت است. یعنی بالکل نظام محاسبات منطقه و دنیا در حال عوض شدن است. کریدورها و فشارهای دولتها و جریانات غربگرا در منطقه همگی در زمین توازن قدرتهای قبلی منطقه میتوانست موثر باشد، حال آنکه مقاومت در غرب آسیا و ضربات وجودی به اسراییل از یک سوی و روسیه در درگیری با ناتو از سوی دیگر اساسا شمایل دیگری را در منطقه ایجاد کرده اند. لذا همه تحولات فعلی ناپایدار و کم اثر خواهد بود.
آیا میخواهیم بگوییم این اتفاقات بی اهمیت است، خیر. بالاخره جبهه غرب تلاش میکند از همه اهرمهای تاثیرگذاریش در منطقه بهره ببرد. ولی بدانیم و آگاه باشیم مهمترین اثر این وقایع دست آوردسازی نمایشی برای جبهه غرب است. اصلا ماجرای زنگزور در منطقه در حال حل و فصل بود، چه به نفع ایران و روسیه چه به نفع ترکیه و آذربایجان، اینکه ترامپ پادرمیانی میکند و نامش را بر کریدور میگذارد معنایش روشن است، این همانقدر نمایشی است که بحث از صلح ابراهیم دو سال بعد از طوفان و له شدن اسراییل در منطقه نمایشی است. اینها همانقدر نمایشی اند که رفتار زشت و ذلت بار دولت لبنان برای غرب نمایشی است و اینها همانقدر نمایشی اند که حمله و اشغال دوباره غزه توسط اسراییل نمایشی است.
همه میدانند حزب الله و سلاحش تبدیل به یک جریان گسترده مردمی و ریشه دار در لبنان شده، گرفتن سلاح از حزب الله وسط جنگ با اسراییل، آنهم در این شرایط منطقه و تهدیدات اسراییل شوخی است. برای همین نیز هم امل و هم حزب الله و هم سیاسیون و رسانه ای های بی طرف، این حرکت را حرکتی فکاهی و البته مشمئز کننده خواندند. موجودیتهای دارای قدرت در منطقه در جنگ با اسراییل تغییر نکرده اند و بلکه تقویت شده اند، اسراییل ضعیف شده، قصه اکراین به نفع روسیه پیش میرود، این وسط غرب با کریدور و دیپلماسی و پیمانهای موقتی و اینها میخواهد چه چیزی را عوض کند؟ روشن است که یک ماله کشی غربی بنا است بر همه شکستهای غرب در منطقه کشیده شود و ماجرا را جمع کنند. امروز وزیر خارجه آمریکا همین سخن را تلویحا درباره حمله به ایران توسط آمریکا بیان کرد. او گفت نخواستیم(بخوانید نمیتوانستیم) به گونه ای ضربه بزنیم که جنگ گسترش پیدا کند، باید جمعش میکردیم. این یعنی اینها میخواهند قصه فعلا آبرومندانه جمع شود.
حمله نتانیاهو به غزه نیز ماجرایش همین است، او چه دست آورد جدیدی با لشکر خسته و داغان خود میخواهد به دست آورد که در طی این دو سال نتوانسته. جنگ فقط راه نفسی به او میدهد که البته بعید هم هست بتواند دوام آورد.
جبهه مقاومت چه در حلقه حماس، چه حزب الله چه ایران چه دیگر نقاط، همه جا ثابت کرده جنگ را فقط در حوزه نظامی بلد نیست، بلکه مهمتر از آن میداند چطور مناسبات راهبردی منطقه را به نفع خود عوض کند. تغییر عنصر قدرت در میدان و تعریف جدید از کنشگران منطقه، عملا تمام دیگر شوون وقایع منطقه را ویرایش کرده.
هر چند تلاش دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک ایران(مثل رسیدگی و مدرن سازی کریدور ارس که انجام گرفت و …) در همه حوزه ها ضروری است اما برای ما ناظران و تحلیلگران وقایع این روزها، خیلی مهم است که بدانیم اصل و فرع چیست. اگر پشت سر همه ضرباتی که زدیم و خسارتهایی که خوردیم تا امروز تحولات منطقه را شکست غرب دیده اید و تحلیل کرده اید همه این اتفاقات را یکطور میبیند و اگر شکست مقاومت تحلیل کرده اید، به گونه ای دیگر. این دومی همان است که در جنگ شناختی دشمن از ما انتظار دارد و احتمالا غربگرایان لبنانی ، سوری، و تا اندازه ای ایرانی با آن همراه باشند. تحلیلی بی ارتباط با واقعیت.
منبع
✍️ علی مهدیان