تبلیغات ضد روحانیت و اسلام در زمان رضاه خان
س:طبق فرمایشات امام خمینی تبلیغات علیه اسلام و روحانیت به چه صورت بود؟
ج: 1
در اين بيست سال كه به درست دوره اختناق ايران و دين (به ) شمار مى رفت همه ديديد و ديديم كه بالاتر هدف رضاخان علما بودند و آنقدر كه او با آنها بد بود با ديگران نبود چون مى دانست اگر گلوى اينها را با سختى فشار ندهد و زبان آنها را در هر گوشه با زور و سرنيزه نبندد تنها كسى كه با مقاصد مسموم او طرفيت كند و با رويه هايى كه مى خواست بر خلاف نفع مملكت و صلاح دين اتخاذ كند مخالفت نمايد آنها هستند و زمامداران آن روز يا نوكرهاى خاص او بودند و با مقاصد او همراه بودند و يا ضعيف النفس و ترسو بودند و با يك هو، از ميدان در مى رفتند. او با مرحوم مدرس روزگارى گذراند و تماس خصوصى داشت و فهميد كه با هيچ چيز نمى توان او را قانع كرد؛ نه با تطميع و نه با تهديد و نه با قوه منطق ، از او حال علماى ديگر را سنجيد و تكليف خود را براى اجرا كردن نقشه هاى اربابهاى خود فهميد با همه فشارها و شكنجه ها و اهانتها كه بخصوص ملاها در آن روزهاى اختناق ايران توجه پيدا كرد، به نوبه خود چند مرتبه براى دفع فسادهايى كه از آنها خصوصى از منابع صحيح اطلاع داشتند قيام و نهضت كردند از اصفهان و تبريز و مشهد، ولى سستى مردم كه قوه اجراى مقاصد مدبرانه علما هستند اقدامات آنها را عقيم كرد. ملاها از همان روزهاى اول ، تصدى رضاخان را برخلاف مصالح كشور تشخيص دادند و تا توانستند عمومى و وقتى نشد مخفيانه و خصوصى فسادهاى خانمانسوز او را به مردم گوشزد كردند، ولى تبليغات آن دسته به توسط روزنامه هاى آن روز كه ننگ ايران بودند و امروز نيز بعضى از آنها بازيگر مى دانند آنها را از نظر مردم ساقط كرد تا آنجا كه آنها را سوار اتومبيل نمى كردند و هر عيبى اتومبيل مى كرد از قدم آخوند مى دانستند. من خود ديدم كه در بين راه بنزين تمام شد، شوفر گفت از نحوست اين آخوند است . من چون سيد بودم مورد اعتراض نشدم .بيچاره ملاها ساقط شدند و ميدان براى بازيگران عصر طلايى باز شد و سياه روزي هايى ديديد كه صفحه تاريخ را تاريك و ننگين كرد.
2
از خطاهايى كه در اين دوره هاى سياه در اين مملكت شد يكى كه از همه بالاتر بود سلب نفوذ روحانيت بود كه از براى مملكت از همه بدتر بود؛ زيرا دل توده از دولت به واسطه فشارها و بى عدالتيها رنجيده است و دولت با دل جريحه دار مردم نمى تواند از مملكت خود دفاع كند لكن اگر نفوذ روحانيت بود مردم مانند صدر اول اسلام وارد عمل مى شدند و مملكت با دست واحد و قوه روحانى و دل گرم از خود دفاع مى كرد يا ديگران را به رنگ خود در مى آورد. اين يكى از خطاهاى دولت بود و هست و تا بيدار شوند كارشان تمام شده ، خطاى ديگر آنها بدبين كردن توده جوان را به روحانيين بود كه دولت با تمام قوا كوشش در آن كرد كه به واسطه آن تفكيك قوه روحيه و ماديه از يكديگر گرديد و زيانهاى كمرشكن به كشور وارد شد از دست دادن اين قوه معنوى و مادى ، كار مملكت را به عقب انداخته و تا اين دو قوه را برنگردانيم به همين حال هستيم . ما نمى توانيم باور كنيم كه اين اساس از مغز خشك خود رضاخان بود، زيرا كه اين يك شالوده متفكرانه بود كه بى دستور مدبرانه ديگران انجام نمى گرفت و اكنون هم پيروى از آن نقشه كمك به خرابى مملكت است .
3
اينها هم مثل ساير طبقات خوب و بد دارند و بدهاى آنها از همه بدها فساد و ضررشان بيشتر است . چنانچه خوبيهاى آنها از تمام طبقات بيشتر و بالاتر است لكن اصلاح آنها را امثال رضاخان كه نمى دانست روحانى را با هاء هوز مى نويسند يا با حاءحطى نبايد بكند. كسى كه گفته معارف آن روز سرباز دزد هم خيلى ننگين تر بود لكن او فهم صلاح و فساد نداشت و فشارهاى او به روحانيين براى اصلاح نبود. او مى خواست ريشه را از بيخ بكند لكن به قول شما نتيجه معكوس شد.
4
زمان آن مرد خدانشناس ، چه تبليغاتى برضد روحانيت كردند كه روحانيت را به هيچ جا راه نمى دادند مردي كه گفته بود كه من دو طايفه را سوار اتومبيل نمى كنم ، قرار با خدا گذاشتم ، يكى آخوند، يكى فاحشه اين طور درست كرده بودند چرا؟ براى اينكه از آخوند مى ترسيدند يك آخوند توى مجلس بود پدرش را در مى آورد، يك مدرس كه در مجلس بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند.[1]
5
در زمان رضاخان (اگر چنانچه كسى يادش باشد، آقايان هر كدام يادشان باشد) همچو روحانيت را كوبيدند كه ديگر نه خطيبى براى ما گذاشتند، نه امام جماعتى ، تمام را كوبيدند، نه مجلس خطابه اى براى ما ماند و در بين ملت آن طور اينها را ذليل كردند كه حتى شوفرها، ملاها را به اتومبيل ها گاهى نمى نشاندند، مى گفتند نمى نشانيمت در اتومبيل . ملا را نمى نشاندند در اتومبيل ، تضعيف كردند روحانيت را از يك طرف ، از يك طرف اختلاف بين احزاب درست كردند و اين هم يك راه اختلافى شد كه اينها به سر هم زدند و اين هم يك بساطى شد.[2]
6
در زمان رضاخان آخوند را طورى كرده بودند كه مردم سوار اتومبيل نمى كردند. يكى از دوستان من گفت كه من در عراق مى خواستم سوار اتومبيل بشوم شوفر گفت كه ما دو طايفه را بنا داريم كه سوار اتومبيل نكنيم ، يكى فواحش را و يك آخوند را اينها با ما اين طور كردند براى اينكه رضا شاه مى ديد كه آخوند است كه ،… مدرس است كه جلوى او ايستاده است . او مى ديد كه مدرس جلوى او ايستاد و فرياد مى زد كه زنده باد خودم ، مرده باد رضاخان ، در آن وقتى كه قدرت داشت رضاخان . اينها اين طور كردند با ما و با شما، همه را از هم جدا كردند.[3]