این که گفته می شود خدا محور همه هستی است به چه معناست؟
محور هستي بودن خداوند مفهوم ژرف و گستردهاي دارد در اينجا تنها به مهمترين ابعاد آن اشاره ميکنيم.
- تنها او مؤثر در عالم وجود است:
- « لامؤثّر في الوجود الاّ الله »
- و تنها قدرت و نيروي حاکم بر جهان، قدرت اوست:
- « لاحول و لا قوهْْ الاّ بالله »
- و تنها او آفريننده است:
- « قُلِ اللهُ خََالِقُ کُلِّ شيءٍ » (رعد: 16)
- تنها او مربّي، مدير و مدبّر عالم است؛ چه به ربوبيت تکويني:
الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعََالَمینَ (حمد: 2)
ستايش خدا را که پروردگار جهانيان است.
قُلْ أ غَيْرَ الله ابغی رَبّاً وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شيءٍ (انعام: 164)
بگو: آيا جز خدا پروردگاري بجويم، با اينکه او پروردگار هرچيزي است؟
قُلْ . .. وَ مَنْ يُدَبِّرُ الأمرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ (يونس: 31)
بگو: . .. و کيست که کارها را تدبير ميکند؟ خواهند گفت: خدا.
و چه به ربوبيت تشريعي (به معناي مربي و معلم حقيقي بشر بودن و شايستگي جعل و تشريع قوانين داشتن):
اِنِ الحُکْمُ اِلاّ لِلََّه (يوسف: 67)
فرمان جز براي خدا نيست.
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدّینِ . .. اللهُ الَّذی أنْزَلَ الْکِتابَ بِالحَقِّ وَ الْمیزانَ (شوري: 13 و 17)
از (احکام) دين براي شما تشريع کرد . .. خدا همان کسي است که کتاب و وسيله سنجش را به حق فرود آورد.
- او صاحب اختيار همه و بر هر چيز مسلّط و بر هر کاري تواناست:
بِيَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَليََ کُلِّ شيءٍ قديرٌ (ملک: 1)
فرمانروايي به دست اوست و او بر هر چيزي توانا است.
فَاللهُ هُوَ الوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْیي الْمَوتيََ وَ هُوَ عَليََ کُلِّ شيءٍ قديرٌ (شوري: 9)
خداست که وليّ (و سرور راستين) است و اوست که مردگان را زندگي ميبخشد و او بر هر کاري توانا است.
وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِباده وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (انعام: 18)
و اوست که بر بندگان خويش چيره است و اوست حکيم آگاه.
- همة نعمتها و مواهب مادي و معنوي از آن اوست:
وَ مََا بِکُمْ مِنْ نِعْمه فَمِنَ اللهِ (نحل: 53)
و هر نعمتي که داريد از جانب خداوند است.
- تنها پناهگاه امن و قابل اعتماد و اتکال است:
وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي الله فَهُوَ حَسْـبُهُ (طلاق: 3)
و هر کس بر خداوند توکل کند، همو وي را کافي است.
الّذين آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا ايمانَهُمْ بظُلْمٍ اُولئِکَ لَهُمُ الأمْنُ (انعام: 82 )
کساني که ايمان آورده و ايمان خود را به شرک نيالودهاند، آنان راست ايمني.
انسانهايي که خدا را محور هستي ميدانند و زندگي خود را بر اين مدار شکل ميدهند به «حيات طيبه» و زندگي سعادتمندانه راه مييابند و همة اعمال و رفتار آنان رنگ خدايي ميگيرد:
قُل اِنَّ صَلاتیِ وَ نُسُکي وَ مَحْياايَ وَ مَمََاتی لِلََّه رَبِّ الْعََالَمینَ (انعام: 162)
بگو: در حقيقت، نماز و (ساير) عبادات من و زندگي و مرگ من، براي خدا؛ پروردگار جهانيان است.
چنين انسانهايي هيچ گاه از غير خدا نميهراسند و براي دست نيافتن به لذائذ مادي و مطامع دنيوي دچار حزن و اندوه نميشوند:
ألا اِنَّ اوْلياءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنونَ (يونس: 62)
آگاه باشيد که بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين ميشوند.
اِنَّ الَّذینَ قََالُوا ربُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقََامُوا فَلاخَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (احقاف: 13)
محقّقاً کساني که گفتند: پروردگار ما خدا است، سپس ايستادگي کردند، بيمي بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد.
در مقابل نگرش محوريت خداوند در جهان هستي ، نگرش انسان گرايانه (اومانيسم) قرار دارد، که انسان را محورعالم و تواناييهاي او را براي يافتن راه خويش در هستي و تسلط بر طبيعت كافي ميشمارد.
نگرشِ انسان گرايانه و بها دادنِ بيحد و حصر به منزلت انسان،
به غرور و سركشي و خودخواهيهاي فردي و زوال اخلاق و فضيلتهاي اجتماعي ميانجامد، و انسان را به تباهي و نابودي ميكشاند.
تأملي كوتاه در ويژگيهاي حيات فردي و جمعي انسانها، ما را به اين حقيقت رهنمون ميشود كه ميان زندگي خداباورانه و حيات ملحدانه تفاوتهاي بنيادين وجود دارد.
اين همه از آن رو است كه اعتقاد به خدا تأثيري ژرف در شئون گوناگون حيات انسان دارد؛ شناخت خداوند در انگيزهها و اهداف، آمال و آرزوها و رفتار انسان اثر گذاشته، به زندگي او جهت ميدهد؛
آدمي در پرتو ايمان به خداوند ميكوشد رفتار و سلوكش را بر پاية آموزههاي وحياني هدفمند سازد و هويت ديني خويش را پيريزي نمايد.
انسان خداباور خداوند را محور هستي قرار داده، آفرينش، روزي دادن، تدبير جهان هستي، بخشايش، هدايت و… را در زمرة افعال الهي قرار ميدهد. در اين نگرش تنها ذات مقدس خداوند مؤثر حقيقي است و جز او هيچ موجودي فاعليّت تامّ و مستقل ندارد.
اين نگرش چهرهاي خاص از عالم به تصوير ميكشد و جهانشناسي ويژهاي را ميطلبد.
در اين جهانشناسي تمام تحولات عالم از حركت كهكشانهاي دوردست تا جنبش خردترين ذرات يک هسته، همگي تحت سيطرة ارادة الهي و با اذن و مشيت او رخ ميدهد. افزون بر اين، رهاوردِ نگرش توحيدي، ترسيمگر رابطة آدمي با خداي خويش است، زيرا انسان خداباور همواره بر خدا توكل ميكند، از او ياري ميجويد و تحقق هيچ امري را ، اگرخداوند بخواهد ، محال نميداند.
منبع: انسان مطلبوب، ص 20 – 24.