اخلاق و ویژگی یهودیان چگونه است؟
اخلاق و ویژگی های یهودیان چگونه است؟
پاسخ:
روحیه فسادگری
قرآن: “و بنى اسرائیل را در آن کتاب خبر دادیم که: دو بار در زمین فساد خواهید کرد و نیز سرکشى خواهید کرد، سرکشىکردنى بزرگ”.[1]
قرآن: “یهود گفتند که دست خدا بسته است. دستهاى خودشان بسته باد. و بدین سخن که گفتند ملعون گشتند. دستهاى خدا گشاده است. به هر سان که بخواهد روزى مىدهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغیان و کفر بیشترشان خواهد افزود. ما تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندهایم. هر گاه که آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمین به فساد مىکوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد”.[2]
برخی از ایاتی که مصادیق این روحیه فسادگری را بیان می کنند ذکر میکنیم:
1. تحریف کتاب های آسمانی (تورات)
خدای متعال در قرآن به این صفت اشاره می کند و می فرماید: “بعضى از جهودان کلمات خدا را به معنا دگرگون مىکنند …”.[3]
قوم یهود علاوه بر سلاح تحریف به سلاح استهزا و تمسخر که تنها حربه مخالفان و دشمنان مغرور است، متوسل می شدند.[4]
به حق در طول تاریخ، هرگز قومی لجوج تر و دشمنی سرسخت تر از یهود در مقابل خود ندیده است.[5]
آنان تورات را پیشاپیش تحریف کردند و به جای آیات عدالت و رحمت، امر غصب و تجاوز را جای گزین نمودند.[6]
2. پیمان شکنی، انکار آیات الاهی، تهمت و کشتن پیامبران
خدای متعال در دو آیه از قرآن کریم به سه صفت از صفات قوم یهود؛ یعنی پیمان شکنی، انکار آیات الاهی، تهمت و کشتن پیامبران اشاره کرده و می فرماید: ” پس به سبب پیمان شکستنشان و کافر شدنشان به آیات خدا و به ناحق کشتن پیامبران و اینکه گفتند: “دلهاى ما فرو بسته است، خدا بر دلهایشان مهر نهاده است و جز اندکى ایمان نمىآورند * و نیز به سبب کفرشان و آن تهمت بزرگ که به مریم زدند”.[7]
خدای متعال سه مرتبه نسبت کفر را به یهود تکرار کرده است:
1. آن جا که در بیان جحد و انکار یهود نسبت به آیات الاهی و کشتن انبیا به دست آنها بود؛ 2. به مناسبت بیان قول آنها که گفتند: “قلوبنا غلف” (دل هاى ما فرو بسته است)؛ 3. در جایی که از قول آنها منکری را به حضرت مریم نسبت داده بودند؛ منکری را که هیچ کس به جز یهود نگفته است.[8]
زمانی که خداوند شکار را در روز شنبه بر آنها حرام کرد و از آنها پیمان محکم گرفت، اما آنها به تعالیم الاهی ملتزم نشدند و نه تنها به پیمان خود وفا دار نماندند، بلکه با نقض، تمرد و سر پیچی از تمام مفاد تعهد، به طغیان و سرکشی خود ادامه دادند. در نتیجه به آیات روشن الاهی که از طریق پیامبران (ع) برای آنها تبیین گشته بود کافر شدند، و بدون کوچک ترین حقی که برای انسان قابل تصور باشد، پیامبران را به شهادت رساندند! پیامبرانی که خداوند آنها را مایه رحمت برای جهانیان فرستاد. قوم یهود هر دعوت خیری را به تمسخر گرفتند! و به دعوت کنندگان به سوی خدا گفتند: دل هاى ما فرو بسته است و چیزی از سخن حق در آن راه پیدا نمی کند. اما خداوند این ادعای آنها را رد می کند و می فرماید قلوب آنها مانند دیگر مردم برای هدایت باز است، منتها آنها خود با افکار تاریکشان قلب هایشان را به روی هدایت الاهی بستند. خداوند نیز به سبب این کار آنها قلوبشان را تاریک نمود. در نتیجه ایمان نمی آورند، مگر تعداد اندکی از آنها؛ چرا که آنها خود قلوبشان را به روی درهای ایمان و معرفت باز نمی گذارند.[9]
3. ایمان بر اساس خواسته های نفسانی
یکی از خصایص اخلاقی یهود آن است که ایمان نمی آورند، مگر آنچه را که طبق میل و خواسته آنها باشد، بدین سبب است که از خواسته های بحق پیامبران – که از سوی پروردگار برای هدایت و سعادت آنها آورده بودند – سرپیچی می کردند، و در مقابل بعضی از پیامبران استکبار می ورزیدند و بعضی از آنها را به شهادت می رساندند.[10]
خدای متعال در این باره می فرماید: “به تحقیق موسى را کتاب دادیم و از پى او پیامبران فرستادیم. و به عیسى بن مریم دلیلهاى روشن عنایت کردیم و او را به روح القدس تأیید نمودیم. و هر گاه پیامبرى آمد و چیزهایى آورد که پسند نفس شما نبود سرکشى کردید، و گروهى را دروغ گو خواندید و گروهى را کشتید * گفتند: دلهاى ما در حجاب است. نه، خدا آنان را به سبب کفرى که مى ورزند مطرود ساخته و چه اندک ایمان مىآورند * و چون ایشان را از جانب خدا کتابى آمد، و او را شناختند، هر چند کتابشان را هم تصدیق کرده بود، و با آنکه زان پیش خواستار پیروزى بر کافران بودند، به او ایمان نیاوردند، که لعنت خدا بر کافران باد”.[11]
4. انکار حق
از جمله ویژگی های قوم یهود و نصارا، این است که هر یک از این دو گروه هر آنچه را که از مسائل حق و حقیقت نزد آنها است انکار می کنند و این صفت بسیار زشت و ناپسند است.[12] پروردگار عالمیان چنین می فرماید: “با آنکه کتاب خدا را مىخوانند، یهودان گفتند که ترسایان بر حق نیند و ترسایان گفتند که یهودان بر حق نیند. همچنین آنها که ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گویند. خدا در روز قیامت درباره آنچه در آن اختلاف مىکنند، میانشان حکم خواهد کرد”.[13]
منظور از جمله “لیست علی شیء” در این آیه آن است که قوم یهود و نصارا هیچ جایگاه و منزلتی نزد خداوند ندارند، یا این که دین آنان هیچ ارزشی پیش پروردگار ندارد. در قسمت بعد آیه که می فرماید: “وهم یتلون الکتاب”؛ یعنی خداوند برای هدایت آنان کتاب فرستاد که نزد آنها است؛ کتابی که می توانند از نور معرفتش در این مسائل بهره گیرند، اما متأسفانه در احکام خود از تعصب، لجاجت و عناد پیروی می کنند. سپس در ادامه می فرماید: “مچنین آنها که ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گویند”. این آیه کریمه سخن این گروه را تشبیه به کلام متعصبان از جاهلان وثنیین کرد.[14]
5. حسادت نسبت به مسلمانان
خدای تعالی در قرآن کریم به این صفت یهود اشاره کرده و می فرماید: “از میان اهل کتاب آنان که کافر شدند، و نیز مشرکان، دوست نمىدارند که از جانب پروردگار به شما خیرى برسد. و حال آنکه خدا هر کس را که بخواهد به بخشایش خویش مخصوص مىدارد. خدا صاحب فضلى بزرگ است”.[15]
دور از ذهن و عجیب نیست اگر مشرکان، یهود، نصارا و منافقان، از نزول قرآن بر پیامبر اسلام (ص) خشنود نشدند و از این که خداوند وی را برگزید و کسانی که با او بودند هدایت و برتری بخشید، خوشحال نشدند و استقبال نکردند، بلکه اگر استقبال می کردند عجیب به نظر می آمد!
در تفسیر الکاشف در ذیل این آیه روایتی از امام علی (ع) نقل شده است که منظور از رحمت “والله یختص برحمته من یشاء”، نبوت است.[16]
حسادت به گونه ای در ذات آنان رسوخ پیدا کرده بود که خداوند به پیامبرش امر نموده که به آنان بگوید:[17] “قل موتوا بغیظکم”؛ در عصبانیت خود بمیرید.
آنان (مشرکان، یهود و…) نبوت و رسالت را خیر و خوبی می دانستند و از آن رو که خداوند غیر آنها را برتری داده و به رسالت برگزیده، نزدیک بود که از کینه و عصبانیت منفجر شوند در حالی که ” الله اعلم حیث یجعل رسالته”. رسالت مانند دیگر رحمت ها است که خداوند طبق خواست خود و به هرکسی که خود اراده فرموده عطا می کند، نه بر طبق خواست مردم. ” والله ذوالفضل العظیم”. ممکن است فضل الاهی نصیب تمام مردم بشود، اگر حسادت نورزند، و اعمال خود را در حال خلوص برای خدا انجام دهند. ممکن است انسان مشرک یا یهودی با یک نظر لطف الاهی مسلمان واقعی شود، و بر بسیاری از مؤمنان پیشی بگیرد؛ چراکه این فرصت برای همه فراهم است و رحمت واسعه الاهی شامل همه مردم می شود.[18]
6. آرزوی بازگشت و روی گردانی مسلمانان از اسلام
قرآن کریم در این باره می فرماید: “بسیارى از اهل کتاب با آنکه حقیقت بر آنها آشکار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر بازگردانند. عفو کنید و گذشت کنید، تا خدا فرمانش را بیاورد، که او بر هر کارى تواناست”.[19] همه مردم دوست دارند که انسان ها بر دین خود باقی باشند. یکی از فلاسفه در این باره می گوید: مبارک ترین روز نزد من روزی است که شاهد باشم مردم مثل من فکر می کنند. اما قوم یهود تلاش وسیع و گسترده ای می کنند تا میان مسلمانان فتنه ایجاد کنند، تا آنان را به دوران جاهلیت برگردانند. اینان در این کار انگیزه ای جز حسادت ندارند، با علم به این که آنان نیز مانند دیگران می توانند مسلمان شوند، ولی در عین حال به جهت ترس از کسادی بازار و درآمدهایی که از راههای نامشروع دارند، این کار را نمی کردند.
جماعت یهود بعد از جنگ احد از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به دسیسه و نیرنگ می پرداختند. در اخبار و روایات آمده است، بعد از واقعه احُد یهودی ها جوانان مسلمان را به خانه های خود دعوت می کردند و با شراب و دختران خود آنها را فریب می دادند،- چنان که امروز نیز چنین می کنند – و در باره قرآن و رسالت پیامبر اسلام (ص) ایجاد شبه می کردند. وقتی که پیامبر اسلام (ص) متوجه این دسیسه و نیرنگ آنان شد، مسلمانان را از شرکت در مجالس لهو و بی بندباری نهی کرد و مجازات شدیدی برای زنا، شراب خواری، قمار بازی و خوردن گوشت خوک قرار داد. از آن پس وقتی که مسلمانان نیز متوجه این ترفند شوم آنان شدند، از رفتن به مجالس آنها خود داری نمودند.
شاید مراد خداوند تبارک و تعالی در جمله “من بعد ما تبیّن لهم الحقَّ” این باشد که یهود با علم به این که اسلام دین حق است، و شرک و انکار رسالت پیامبر اسلام (ص) باطل است، اما در عین حال مسلمانان را به کفر و انحراف دعوت می کردند. البته این اختصاص به یهودی ها ندارد، بلکه اکثر مردم این چنین اند که در تلاش اند تا حق را انکار کنند، این نیست، مگر به جهت این که حق با خواسته های نفسانی آنها مخالف است؛ چراکه انسان پیرو احساسات و عواطف خویش است، نه پیرو دین و عقلش.[20] امام علی (ع) می فرماید: “اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع”؛ بیشتر جاهایی که عقل آدمیان بر زمین می افتد به خاطر شمشیرهای طمع است.[21]
7. اصرار بر انکار نبوت پیامبر اسلام (ص)
از دیگر صفات قوم یهود دشمنی آنها با مسلمانان و انکار نبوت پیامبر اسلام است، با علم به این که رسالت آن حضرت با صفات و ویژگی ها، در کتاب آسمانی آنها آمده و به آنها بشارت داده شده است، ولی آنها همچنان بر این انکار خود پا فشاری می کردند: ” آنان که از این رسول، این پیامبر امى که نامش را در تورات و انجیل خود نوشته مىیابند، پیروى مىکنند …”.[22]
8. سازش کاری در دین
خدای متعال می فرماید: “آیا کسانى را که نصیبى از کتاب داده شدهاند ندیدهاى که به جبت و طاغوت ایمان مىآورند و در باره کافران مىگویند که راه اینان از راه مؤمنان به هدایت نزدیکتر است * اینان آن کسانند که خدا لعنتشان کرده است و هر کس را که خدا لعنت کند براى او هیچ یاورى نیابى.[23]
اولین آیه از این دو آیه، یکی دیگر از خصوصیات ناپسند یهود را بیان می کند، و آن این که قوم یهود برای رسیدن به اهداف خود، هر قوم و ملتی را به سازش کاری در دین دعوت می کردند، تا جایی که برای قانع کردن و راضی نمودن مشرکان برای تعظیم و سجده در برابر بت ها، عقیده مشرکان را با همه خرافات و بدی هایش، بر دین اسلام ترجیح می دادند، با آن که یهود اهل کتاب بودند و همه آنچه را که در باره عظمت اسلام و صفات پیامبرش در کتاب های خود خوانده بودند، می دانستند که مشترکات بین ما و آنها به مراتب بیشتر از مشترکات آنها با یهود است، ولی در عین حال همه اینها را نادیده می گرفتند و برای دشمنی و ضربه زدن به اسلام مشرکان را بر مسلمانان ترجیح می دادند.[24]
اینها برخی از خصایص و صفات بارز قوم یهود بود که در این جا به صورت خلاصه و از باب نمونه بیان شد، البته این قوم دارای صفات فراوانی است که قرآن کریم آنها را بیان کرده است. نفاق، غرور، قساوت قلب، تکبر و استکبار، اهانت نسبت به مقام ربوبی، نسبت سحر به حضرت سلیمان، استهزا و تمسخر پیامبر خود و …، از دیگر ویژگی های قوم یهود است.
بخش دوم: برخی از عقاید باطل یهود
در باره اعتقادات باطل و فاسد یهود آیات فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که ما در این جا به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. اعتقاد به این که عزیر فرزند خدا است.
خدای متعال در این باره می فرماید: “یهود گفتند که عزیر پسر خداست، و نصارى گفتند که عیسى پسر خداست. این سخن که مىگویند همانند گفتار کسانى است که پیش از این کافر بودند. خدا بکشدشان. چگونه از حق منحرفشان مىکنند”؟.[25]
2. قوم یهود معتقد بود که عذاب نمی شوند مگر مدت بسیار کمی: “و گفتند: آتش جز چند روزى ما را نسوزاند. بگو: آیا با خدا چنین پیمانى بستهاید، تا او خلاف پیمان خود نکند؟ یا آنکه از روى نادانى چنین نسبتى به خدا مىدهید * و این بدان سبب بود که مىگفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نرسد. و این دروغ که بر خود بسته بودند در دین خود فریبشان داد”.[26]
3. آنان ادعا می کردند که فرزندان خدا هستند: “یهودیان و مسیحیان گفتند که ما فرزندان و دوستان خدا هستیم. بگوى: پس چرا شما را به پاداش گناهانتان عذاب مىکند؟ بلکه شما انسانهایى از جمله آفریدگان هستید. هر کس را که بخواهد مىآمرزد و هر کس را که بخواهد عذاب مىکند و از آن خداست فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست و بازگشت همه به اوست”.[27]
4. دست بسته دانستن خدا: “یهود گفتند که دست خدا بسته است. دستهاى خودشان بسته باد. و بدین سخن که گفتند ملعون گشتند. دستهاى خدا گشاده است. به هر سان که بخواهد روزى مىدهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغیان و کفر بیشترشان خواهد افزود. ما تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندهایم. هر گاه که آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمین به فساد مىکوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد”.[28]
5. یهودی ها معتقدند که خداوند فقیر است: “ر آینه خدا شنید سخن آن کسان را که مىگفتند: خدا بینواست و ما توانگریم. گفتارشان را و نیز اینکه پیامبران را به ناحق مىکشتند، خواهیم نوشت، و گوییم: بچشید عذاب آتش سوزان را”.[29]
اینها اطلاعات مختصری بود در باره صفات و اعتقادات مردم یهود در قرآن کریم. برای آگاهی بیشتر و شناخت دقیق تر آنان می توانید به تفاسیر قرآن و کتاب های نوشته شده در باره یهود مراجعه کنید.
[1] اسراء، 4.
[2] مائده، 64.
[3] نساء 46.
[4] تفسیر نمونه، ج 3، ص 404.
[5] تفسیر الکاشف، ج 2، ص 338.
[6] همان.
[7] نساء، 155- 156.
[8] تفسیر الکاشف، ج 2، ص 485.
[9] تفسیر من وحی القرآن، ج 7، ص 533.
[10] موجز الادیان فیالقرآن الکریم، ص 53.
[11] بقره، 87- 89.
[12] موجز الادیان فی القرآن الکریم، ص 53.
[13] بقره، 113.
[14] تفسیر نمونه، ج 1، ص 408.
[15] بقره، 105.
[16] تفسیر الکاشف، ج 1، ص 168.
[17] همان.
[18] من هدی القرآن، ج 1، ص 230.
[19] بقره، 109.
[20] تفسیر الکاشف، ج 1، ص 174.
[21] غررالحکم، ص 298.
[22] اعراف، 157.
[23] نساء، 51- 52.
[24] تفسیر نمونه، ج 3، ص 416.
[25] توبه، 30.
[26] بقره، 80؛ آل عمران، 24.
[27] مائده، 18.
[28] مائده، 64.
[29] آل عمران، 181.