اذان گفتن بلال پس از مرگ پیامبر
س:بلال پس از رحلت پیامبرچند باراذان گفته است؟
ج: 1- درروزهائى كه پيامبر اكرم فوت كرده بود، دختر گرامى پيامبر در هاله اى از غم ومصيبت، قرار گرفته بود. بوزى به بلال پيام فرستاد كه براى تجديد خاطره پدر ارجمندش، در مأذنه مخصوص خود قرار گيرد، و به رسم زمان پيامبر، اذان بگويد، او به پاس پيام دخت پيامبر، براى نخستين بار مهر سكوت را شكست و اذان خود را شروع كرد، گريه و ناله مردم با شنيدن صداى بلال، بلند شد، مردان و زنان به ياد دوران حيات پيامبر افتادند و بيش از همه دخت گرامى پيامبر به شدت گريست وقتى بلال دومين شهادت را با صداى مهيج و رساى خود گفت، صديقه طاهره با شنيدن نام پدرازحال رفت، فوراً به بلال خبر دادند كه اذان خود را نا تمام بگذارد، و از مأذنه پائين بيايد.(20)
2- فشار دستگاه خلافت نخستين مؤذن پيامبر را از سرزمين مدينه به سرزمين شام كشانيد، و او به عنوان مرزبانى و حفظ حدود اراضى اسلامى،در شام سكنى گزيد، شبى در عالم خواب پيامبر را ديد كه به او مى فرمايد: برما ستم كردى و از جوار و همسايگى ما رخت بربستى و از ما تجديد ديدار نمى نمائى ؟! بلال از خواب بيدار شد و تصميم گرفت براى زيارت قبر پيامبر (ص) و تجديد ديدارازاهل بيت و بازماندگان حضرت ،رهسپار مدينه شود، او وارد مدينه گرديد و به زيارت قبر پيامبر شتافت، در كنار فبر مشغول گريه و زارى بود، ناگهان «حسنين» را ديد، آنهارا به سينه خود گرفت و صورت آنها را بوسيد و غرق اشك و گريه گرديد. فرزندان و نور ديدگان پيامبر از او درخواست نمودند كه هنگام سحر اذان بگويد ؛ او با اين كه تصميم گرفته بود پس از مرگ پيامبر، هرگز اذان نگويد، بالاى بام مسجد قرار گرفت و صدا را با گفتن تكبير بلند كرد مدينه با شنيدن تكبير بلال به خود لرزيد، وقتى نخستين شهادت را بر زبان جارى ساخت، لرزه و اضطراب مردم دو برابر گرديد، وقتى گفت:اشهدان محمداً رسول الله، زنان و مردان از خانه بيرون ريختند و صداى ناله و گريه و شيون مردم به آسمان
رفت(21)!
در اين تكه تاريخ، به راستى معناى حكومت بر قلوب روشن مى گردد، قدرت و نيروى اين حكومت تا اين حد است كه با شنيدن نام قائد بزرگ خود، از زبان مؤذن رسمى وى، زن و مرد بى اختيار به ياد دوران حيات او افتاده و در دريائى از غم و امواجى از اندوه فرو مى روند