ارتش و شهربانی در زمان رضاشاه
س9:نقش ارتش و شهربانی در حکومت رضاشاه چه بود؟
ج: 1
ما مى گوييم دولتى كه بر خلاف قانون كشور و قانون عدل يك گروه ديوان آدمخوار را به نام پاسبان شهربانى در هر شهر و ده به جان زنهاى عفيف بى جرم مسلمانان بريزد و حجاب عفت را با زور سرنيزه از سر آنها بربايد و به غارت و چپاول ببرد و محترمات بى سرپرست را در زير لگد و چكمه خرد كند و بچه هاى مظلوم آنان را سقط كند اين دولت ، دولت ظالمانه و اعانت بر آن عديل كفر است .
2
نظام اجبارى به اين صورت كه در كشور ما صورت گرفت ، هم در وضع قانون و نظامنامه و هم در اجراى آن خطاها و خبطها و ستمكاريها و بيدادگريها شده كه براى آفتابى كردن آن يك كتابچه بايد نوشت .
ما از همه گذشتيم ، شما خود بررسى كنيد ببينيد از اين نظام اجبارى سرنيزه تاكنون كشور ايران چه نتيجه گرفته جز آنكه يك دسته غارتگر و قاچاق را در تمام شهرها و دهات به جان مردم ريخته مشغول سر و كيسه كردن آنها شدند و عوض آنكه نظام كشور را تاءمين كنند زندگانى خود را با دسترنج دسته رنجبر تامين كردند و عمارتها و پاركهاى سنگين قيمت در خيابانهاى تهران و ساير شهرستانها بنا كردند.
3
رضاخان يك وقتى كه وارد شده بود در ژاندارمرى ، دست هايش را در جيبش گذاشته بود، وقتى كه وارد شده بود. گفته بود مى ترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن است كه اولا راه نشان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو ازمن ،و ممكن است معرفى آنها باشد به اينكه وضع اينطورى است ، همه ملت هم دستشان در جيبشان بايد باشد كه خود اعلي حضرت ندزدند، مسئله اين است [1]
4
آن وقت آن تلخى ها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توى اين مسائل مى رفتم گاهى ، كه اگر يك وقت ابتلاء به كلانترى پيدا مى شد، آن وقت براى جاهايى هم كه از اينجا مى خواستند بروند فرض كنيد به آذربايجان هم ، بايد بروند كلانترى و آنجا يك ورقه اى ، چيزى بگيرند، مردم وقتى مى خواستند به كلانترى بروند با يك ترس و رعب و وحشتى كانه مى خواهند به حبس بروند.[2]
5
ما سابق ديديم كه وقتى جنگ[3] عمومى پيش آمد بدون اينكه با ما كار داشته باشند، آنها مى خواستند از اينجا عبور كنند، هيچ هم كار به ما نداشتند، به مجرد اينكه اينها در سرحد وارد شدند، تمام ارتشى ها و ژاندارمرى همه فرار كردند. و در تهران هم من خودم شاهد بود كه تهران هم چمدان ها را همين ارتشبدها و امثال اينها مى بستند و از تهران فراركردند. كجا مى خواستند بروند نمى دانم و من ديدم كه اين سربازهائى كه از توى سربازخانه ها آمده اند بيرون مى گردند دنبال اينكه يك چيزى پيدا كنند بخورند.[4]