اسلام آوردن ابوسفیان
س:اسلام ابوسفیان امود چگونه بود؟
ج: نوشته اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مرالظهران فرمود تا شبانه ده هزار جا آتش افروختند، در همين موقع جاسوسان قريش ، يعنى ابوسفيان بن حرب و حكيم بن حزام و بديل بن ورقاء از مكه بيرون آمدند تا اگر رسول خدا آهنگ مكه كرده است پيش از رسيدن به شهر، از وى براى اهالى امان بگيرند.
عباس بن عبدالمطلب مى گويد: با خود گفتم اگر رسول خدا پيش از رسيدن رجال قريش براى امان گرفتن ، وارد مكه شود، ديگر از قريش چيزى باقى نخواهد ماند، بدين جهت بر استر سفيد رسول خدا سوار شدم تا مردم مكه را براى امان گرفتن از رسول خدا باخبر سازم . عباس مى گويد: در همين فكر بودم كه صداى ابوسفيان را شنيدم و او را شناختم و صدا زدم . چون مرا شناخت گفت : پدر و مادرم فداى تو باد، چه خبر است ؟ رسول خداست كه با اين سپاه آمده است ، واى بر قريش ، گفت : چه چاره اى مى شود كرد؟ گفتم همين قدر مى دانم كه اگر بر تو ظفر يابد گردنت را خواهد زد، بيا به دنبال من بر همين استر سوار شو تا تو را نزد رسول خدا برم و براى تو از وى امان بگيرم . حكيم و بديل بازگشتند و ابوسفيان به دنبال عباس سوار شد و همچنان بر آتشهاى مسلمانان عبور مى كرد، مى پرسيدند: اين كيست ؟ و چون استر رسول خدا را مى ديدند و عموى او را مى شناختند كارى نداشتند و عباس با شتاب ، ابوسفيان را نزد رسول خدا برد و گفت : من او را امان داده ام . رسول خدا به ابوسفيان گفت : هنوز ندانسته اى كه معبودى جز خداى يگانه نيست ؟ گفت : پدر و مادرم فداى تو باد، چقدر حكيم و كريمى ! راستى اگر جز خدايى بود بايد به داد من مى رسيد، سپس رسول خدا گفت : هنوز مرا پيامبر خدا نمى دانى ؟ باز گفت : پدر و مادرم فداى تو باد، در اين مطلب هنوز ترديدى باقى است . عباس گفت : واى بر تو، اسلام بياور و پيش از آنكه تو را گردن زنند به يگانگى خدا و پيامبرى محمد اعتراف كن .
بدين ترتيب ابوسفيان شهادتين بر زبان جارى كرد و سپس به خواهش عباس ، رسول خدا براى وى امتيازى قرار داد و گفت : هر كس به خانه ابوسفيان در آيد در امان است و هركس در خانه خويش را ببندد در امان است و هر كس به مسجدالحرام در آيد در امان است . ابوسفيان با شتاب به مكه رفت و دستور امان را ابلاغ كرد و مردم را از مخالفت و ايستادگى برحذر داشت .