تناقض در قرآن!
تناقض در قرآن
شبهه: در قرآن تناقض وجود دارد؛ خداوند در قرآن مردم را به اطاعت از پیامبر(ص) امر میکند: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون (آل عمران: 132)و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید». در آیه دیگر به پیامبر فرمان میدهد که با مردم مشورت کند: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ (آل عمران: 159) ای پیامبر در کارها با مردم مشورت کن».
این دو آیه با هم در تعارض است؛ زیرا اگر قرار باشد مردم مطیع نظر پیامبر(ص) باشند، دیگر معنی ندارد پیامبر(ص) با آنان مشورت کنند و اگر قرار باشد که با مردم مشورت کند باید نظر آنان را هم در نظر بگیرد. اساسا این که قرآن به پیامبر (ص) فرمان مشورت دهد، توجیهی ندارد؛ زیرا به ادعای مسلمانان پیامبر خود عقل کل است و نیازی به مشورت ندارد.
پاسخ:
اوّلا، در ادامه همین آیه و شاورهم فی الامر آمده است پس از مشورت با مردم با توکل بر خدا تصمیم بگیر؛ این نشان می دهد که تصمیم گیرندۀ نهایی پیامبر (ص) است و مردم هم باید از ایشان اطاعت کنند. بر این اساس بین دو آیه هیچ تعارضی نیست یعنی همواره مردم باید از فرمان رسول خدا (ص) اطاعت کنند، چه با آنان مشورت کند، چه مشورت نکند.
ثانیا، پیامبر (ص) هم رهبر جامعۀ اسلامی بودند و رسول خدا (ص)؛ دقت در نوع مشورت های پیامبر(ص) نشان می دهد که ایشان فقط درباره موضوعهایی که در حوزۀ مدیریت و رهبری جامعۀ اسلامی بود و هیچ فرمانی در اینباره از طرف خدا صادر نشده بود، با مردم مشورت میکردند و نه در حوزۀ دیگر؛ که در ادامه به دو نمونه اشاره میکنیم:
- جنگ بدر و احزاب
پیامبر(ص) هنگام حرکت به سمت منطقه بدر در مورد اینکه با قریش وارد جنگ شوند یا کاروان تجاری را تعقیب کنند یا به مدینه باز گردند با اصحابش به مشورت پرداخت. در ادامه نیز در مورد تعیین مکان جنگ و اسیران جنگ با یارانش مشورت نمود.[1] همچنین آن حضرت در نبرد احزاب با مشورت در مورد شیوه جنگ، نظر سلمان مبنی بر کندن خندق را برگزید.[2]
- نصب کارگزاران
بر اساس برخی روایات، پیامبر(ص) درباره تعیین کارگزاران حکومتی برای اداره مناطق تحت قلمرو مسلمین و عزل و نصب آنان، با یاران خود مشورت میکرد.
پیامبر(ص) دربارۀ چه چیزی مشورت نمی کرد و مردم باید بی چون و چرا اطاعت می کردند؟
بی شک پیامبر(ص) هیچ گاه دربارۀ موضوعاتی که دربارۀ آن حکمی از طرف خدا صادر شده بود، با مردم مشورت نمیکردند، آن حضرت دربارۀ این موضوعات اختیاری نداشتند؛ خداوند در قرآن به پیامبر(ص) می فرماید: «زمام چیزی از این امور در اختیار تو نیست»[3] معنی ندارد، خداوند دستور دهد حج بجا آورید، نماز به پا کنید، روزه بگیرید، زکات بدهید، بعد پیامبر (ص) مردم را جمع کند و بگوید، نظر شما چیست؟ انجام دهیم یا ندهیم؟[4]
با طرح شدن این شبهه و شنیدن این پاسخ ممکن است شبههای دیگر در ذهنهای آماده ایجاد شود که جا دارد همین جا پاسخ داده شود و آن این است که:
بین مشورت ما با دیگران و مشورت پیامبر (ص) با دیگران تفاوت زیادی وجود دارد؛ ما علم و دانش کافی نداریم بنابراین با دیگران مشورت می کنیم تا از فکر و اندیشه ی آنان برای انتخاب راه درست استفاده کنیم ولی پیامبر (ص) خود از همه ی مردم عالمتر است و قدرت تعقل و تفکر بسیار بالاتری از دیگران دارد، پس چرا خداوند به او فرمان داده است با مردم مشورت کند؟
در پاسخ باید گفت، دانشمندان اسلامی دلایل مختلفی را برای این دستور خداوند به پیامبر (ص) بیان کردهاند که در ادامه به برخی اشاره میکنیم:
- احترام گذاردن به مردم
مشورت کردن در واقع احترام گذاردن به پیروان است. آن رهبری که مشورت نمی کند -هر چند به صحت تصمیم خود یقین داشته باشد- پیروان او احساس می کنند بی فایده هستند. ولی وقتی با همراهان خود مشورت نمود و آن ها را در تصمیم خود شریک کرد آن ها نیز این احترام و کرامت رهبر را بخوبی درک میکنند. [5]
- افزایش مشارکت مردم در کارها
وقتی نظری با قوت در میان سایر آراء مطرح شد و مردم با آگاهی آن را پذیرفتند و در اتخاذش نقش داشتند نسبت به آن پذیرش بیشتری دارند و با دلگرمی و حضور فعال تری آن را اجرا می کنند.[6]
- ترویج فرهنگ مشورت
با مشورت پیامبر(ص)، عموم جامعه متوجه می شوند که مشورت نه تنها عیب نیست بلکه سنتی صحیح و پسندیده است و فرهنگ غلط خود رأیی در جامعه اصلاح می شود. [7]
- آزمایش اصحاب
در پی مشورت و نظر خواهی پیامبر(ص) است که افراد مومن و دلسوز و صاحب اندیشه از میان افراد سودجو و منافق شناخته میشوند؛ زیرا آنچه در نهاد انسانهاست با سخن گفتن آنها روشن میشود.[8]
- آگاهی مردم و رفع اختلاف
مردمی که نظر مخالف پیامبر(ص) داشتند، در فرایند مشورت به اشتباه خود پی میبردند، هم بر دانش و تجربه آنان افزوده میشد و هم اختلاف نظرها از میان امت اسلامی برطرف میگشت.[9]
پس با این تبیین روشن شد که بین آیات مشورت و اطاعت تناقضی نیست زیرا مشورت دربارۀ موضوعاتی بود که حکمی از طرف خدا برای آن صادر نشده بود و اطاعت دربارۀ موضوعاتی بود که خداوند دربارۀ آن دستوری صادر فرمود.
[1] . عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی،الدّر المنثور، قم، مکتبه ایت الله المرعشی النجفی،1404ق، ج2، ص90.
[2] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، بیروت، موسسه عزالدین، 1413ق، ج2، ص224.
[3] . آل عمران (3): آیه 128.
[4] . ر.ک. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1388ش، ج 16، ص143.
[5]. ر.ک. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1378ش، ج16، ص179.
[6] . محمدتقي مصباح يزدی، حقوق و سياست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1392، ج1، ص302.
[7] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو،1372ش، ج2، ص869.
[8] . محمد بن عمر رازی، التفسیر الکبیر،بیروت، دار احیاء التراث العربی،1420ق ، ج9، ص409.
[9] . رضا استادی، شوری در قرآن و حدیث، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا ع، 1360، ص 33.