تکرار حکومت دینی با وجود تجربه های ناموفق چه لزومی دارد؟
تکرار حکومت دینی – وقتی تاریخ مورد بررسی قرار می گیرد، حکومت های دینی چیزی جز جهل، رکود و اختناق نداشته اند. حکومت های هزارساله پاپ ها در قرون وسطی و حاکمیت کلیسا در غرب نمونه آن است.[1]
در اسلام نیز دوران خلفای عباسی، اموی، عثمانی و حکومت های صفویه و قاجار همگی مثالی از حکومت های دینی هستند که به اسم دین حکومت می کردند اما حاکمان سفاک و فاسد داشتند. حکومت های دینی جز تباهی جامعه چیزی به همراه ندارد.[2]
پاسخ:
اولا؛ حساب دین اسلام خالص با این گونه حکومت های جور جداست. در متن سوال این گونه ادعا شده است که چون حاکمیت های دینی ظالم در طول تاریخ وجود داشته اند پس اگر دین اسلام بر سر کار باشد، باز هم دوران سیاهی خواهیم داشت. در حالیکه مسیحیت تحریف شده ارباب کلیسا در قرون وسطی چه ارتباطی با دین اسلام دارد؟ وقایع تلخ دوران امرای اموی، عباسی، عثمانی، صفوی و… چه ارتباطی با اسلام اهل بیت دارد؟ هرگز حاکمانی چون معاویه، هارون، شاه عباس و… معیار یک حاکم دینی و به اصطلاح «ولی فقیه» را نداشتند.
ثانیا؛ اشکال کنندگان به حکومت های دینی، صرفا حکومت های اموی، عباسی، عثمانی، صفوی و… را نمونه حکومت های دینی می دانند و مایه ننگ تاریخ شمرده اند، اما حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) را فاقد ماهیت شرعی می دانند و فقط به عنوان یک رفتار دموکراتیک می شناسند. در حالیکه حکومت هایی دینی وجود داشته اند که به کمک دستورات الهی و احکام دین برای سعادت مردم تلاش کرده اند. حکومت های جذاب و ماندگاری چون حکومت شیعی آل بویه که در دوره آن ها جامعه مسلمین، شاهد شکوفایی بسیاری در عرصه های اقتصادی، علمی و سیاسی بود.
ثالثا؛ بر فرض که حکومت های افرادی چون معاویه، شاه عباس، ناصرالدین شاه و… را یک حکومت دینی بدانیم آیا از دوران حکومت بنی امیه، بنی العباس، صفویه و عثمانی و…. فقط جهل و تاریکی، رکود و عقب ماندگی به جا مانده است یا مظاهر تمدنی و پیشرفت اقتصادی، علمی، نظامی و… نیز در تاریخ به یادگار مانده است؟ آیا چشمگیرترین پیشرفتهای مادی و علمی و مدنی تاریخ عرب و ایران در همان زمان ها اتفاق نیفتاده است؟ نمی توان انکار کرد که بسیاری از آن پیشرفت ها محصول نفوذ و رسوخ تعالیم دینی در بین حاکمان بوده است [3] قابل انکار نیست که دوران صفویه خونریزی و فساد و قتل وجود داشته است اما به هر میزان که حاکمان به شریعت اسلام نزدیک شده اند و از دستورات عالمان دینی استفاده کرده اند، الگوی حکومتی موفقی داشته اند.
رابعا؛ صرفا با استناد به چندین حکومت به ظاهر دینی در تاریخ نمی توان جامعیت دین اسلام در احکام فردی و اجتماعی نادیده گرفت و با مسحیت تحریف شده که فاقد بسیاری از ابعاد سیاسی و حکومتی است، مقایسه کرد. در اروپای قرون وسطی، با اینکه کلیسا، اقتدار سیاسی اجتماعی داشت ولی آموزههای سیاسی اجتماعی در اناجیلِ تحریف شدۀ آنها به اندازهای نبود تا بتوان حکومتی را در چهارچوب آن، سامان داد.
این وضعیت، موجب شد تا ارباب کلیسا، دیدگاههای شخصی و مدیریتی خود را به نام دین در جامعه مطرح کنند. اشتباهات اربابان کلیسا در زمینه مدیریت و سیاست به پای دین نوشته شد و زمینه ساز نظریه های جدایی دین از سیاست و یا حتی تضاد دین و سیاست شد. نقش دین در حکومت به این معنا نیست که در اداره جامعه و برنامه ریزی ها از عقلانیت و علم استفاده نشود. همچنین صرف وجود خطاهایی در دیدگاه های مدیریتی و اشتباه مجریان سبب نمی شود که دین را برای اداره جامعه ناکارآمد دانست.[4]
تکرار حکوکت دینی
[1]. عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسۀ فرهنگی صراط، 1376، ص 253.
[2]. مهدی بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیاء، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 94.
[3]. ر.ک. رحیمپور ازغدی، حسن. «ولايت فقيه و نقد ديدگاههاى مخالف»، مجلۀ اندیشۀ حوزه، ش 18، 1378.
[4]. ، فلسفۀ سیاست، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمينی، 1399، ص 61.
برگرفته از کتاب «تلازم دین و سیاست» از سلسله کتاب های جهاد تبیین، ج 8، ص 100- 97
تکرار حکومت دینی