جریان اسلام آوردن غلامی که حتی یک رکعت نماز هم نخواند
س:داستان اسود راعی چه بود؟
ج: اسود راعى كه مزدور و شبان مردى از يهوديان خيبر بود در موقع محاصره يكى از قلعه هاى خيبر با گوسفندانى كه همراه داشت ، نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و اسلام آورد،گفت گوسفندان نزد من امانت است ، اكنون چه كنم ؟ رسول خدا گفت : گوسفندان را رو به قلعه صاحبشان بزن تا به آنجا بروند. او برخاست و مشتى ريگ برگرفت و بر گوسفندان پاشيد و گفت : برويد كه من به خدا قسم ديگر با شما نيستم .
گوسفندان چنان كه گويى كسى آنها را مى راند، داخل قلعه شدند، سپس اسود با اهل همان قلعه جنگيد، در همان حال سنگى به وى اصابت كرد و او را كشت ، در حالى كه هنوز يك ركعت نماز نخوانده بود، بدين گونه اسلام او را رستگار ساخت ، نام اين غلام را اسلم نوشته اند و ضمن شهداى خيبر نام برده شده است .