خدا ساخته ذهن انسان
فروید روان شناس معروف مىگوید: انسان نیازمند است که در دل حس کند کسى بزرگ تر و قوى تر از وى، پشتیبان او است و بنابراین به پرستش موجودى که «خدا» نامیده مى شود، نیاز پیدا مى کند. در اصل، خدا وجود نداشته و خود انسان او را ساخته است.
پاسخ
سوال طرح شده بسیار خوب است و پیشینه آن به یونان باز می گردد.
این فرضیه را زیگموند فروید،[1] و پیش از او یک شاعر رومی به نام «تیفوس لوکرتیوس» مطرح کردند. آنان قائلند که ترسِ از عوامل طبیعى (مانند سیل، طوفان، زلزله، بیمارى، مرگ و …) موجب شده که انسانهای اوّلیه براى همه عوامل طبیعى هراس آور، منشأ مشترکى ساخته و او را خدا بنامند و برای فرار از ترس و دلهره در برابر این عوامل آسیبرسان، رفته رفته به موجوداتی صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبیعت اعتقاد پیدا کرده تا بتوانند از طریق عبادت، دعا، قربانی و کارهایی از این قبیل، مهر و محبت آن موجودات را بر انگیخته و خود را از خطر برهانند. بنابر این انگیزه انسان برای خداباوری مسئله ترس است و در واقع خدا و عقاید دینی ساخته ذهن انسانها برای محفوظ ماندن از آسیبِ برخی از عوامل طبیعی است.[2]
در پاسخ باید گفت که:
اوّلا، این دیدگاه در حدّ یک فرضیه و احتمال است و هیچ دلیلى بر اثبات آن وجود ندارد.
ثانیا، به طور کلى منشأ ترس انسان دو چیز است: یکى «عدم آگاهى» و دیگرى «عدم توانایى جسمى و روحى».
اگر مطابق دیدگاه فروید، ترس سبب گرایش به خدا و دین باشد، باید بگوییم کسانی که از ابتدا هیچ ترسی ندارند و نیز کسانی که ترسشان برطرف شد؛ یعنی آگاهی آنها نسبت به چیزی که از آن میترسند، افزون شد و یا توانایی جسمانی و سلامت روحی و روانی پیدا کردند، ایمان و گرایش به خدا نیز در آنان وجود نداشته باشد، طبق این نظریه دانشمندانی مانند اينشتين، ماكس پلانك، ويليام جيمز، بركسون، داروين و… نباید معتقد به خدا و دین باشند در حالی که چنین نیست؛ به عنوان مثال میبینیم علم و اندیشه داروین که ابزار دست ماركسيستها قرار گرفته خودِ او را بیدین نکرده و در نقلها آمده است که داروین در وقت مردن، كتاب مقدّس را روى سينهاش چسبانده بود و رها نمىكرد.[3]
بنابر این ترس را (که ناشی از جهل و ضعف جسمی و روحی است) نمیتوان عاملی برای گرایش به خدا و دین دانست؛ چه بسا افرادی که از علم و آگاهی بیبهرهاند، یا توانایی جسمی و روحی ندارند از طرفی هم به خدا و دین معتقد نیستند و چه بسا دانشمندانی که علیرغم برخورداری از علم و توانایی جسمی و روحی به خدا و دین نیز معتقدند.
از طرفی اگر عدّهای تنها از سرِ ترس خدا را میپرستند، این دلیل بر انکار وجود خدا و حقّانیت نداشتن دین نیست، بلکه نشان میدهد که انگیزه دینداری و اعتقاد مردم در مسیر صحیح قرار ندارد. به عنوان مثال بسیارى از اکتشافهاى علمى بشر در طول تاریخ، به انگیزه شهرت طلبى یا کسب مال و موقعیت اجتماعى، صورت گرفته و این انگیزهها غیراخلاقى و نادرست است. اما نادرست بودن این انگیزهها، هرگز به معناى باطل بودن کشف علمى نیست.
علاوه بر این، بر اساس گواه تاریخی پیامآوران و کسانی که مردم را به سوی خدا و دینداری دعوت کردند، انسانهای ترسو نبودند، بلکه شجاعترین مردم بوده و در برابر سختترین شکنجهها پایداری میکردند و از طرفی نیز انسانهای ترسوی فراوانی بوده و هستند که هیچ اعتقادی به خدا و دین ندارند. بنابر این عامل گرایش به خدا و دینداری ترس نیست بلکه حس خداجویی است که در فطرت همه انسانها وجود دارد[4] و اگر برخی گرایش به خدا و دین ندارند به این خاطر است که طینت خود را به گناه آلوده کردند.
[1] . روان پزشک نامدار اتریشى (1856 ـ 1939 م).
[2] . ر.ک: عبداللّه نصرى، خدا در اندیشه بشر، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی، 1373. ص 38 ـ 40.
[3] . ر.ک: مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج3، ص: 582.
[4] . ر.ک: مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج3، ص: 602 – 603.