روش های تربیت دینی کودکان
روش های تربیت دینی کودکان
رسول اکرم صلی الله علیه و آله : «الولد الصّالح ریحانة من ریاحین الجنّة؛ فرزند صالح، گلی از گل های بهشت است».
انسان هنگام تولد، موجودی ناتوان و نیازمند به پرستار، ولی دوست داشتنی و با یک سلسله استعدادهای مختلف است که با تولد خویش، به زندگی پدر و مادر رونقی تازه و گرمی و صفا می بخشد و ساعت ها آنان را سرگرم خود می سازد.
از همین لحظات آغازین زندگی یک کودک با پرورش جسمی و روحی او، آینده و سرنوشت او نیز رقم می خورد. کودک برای اینکه بتواند انسانی مستقل، اجتماعی، تکامل یافته و دارای صفات و ملکات نیکو گردد، نیاز به یک مربی شایسته و پرهمت دارد تا استعدادها و توان مندی های او را به ثمر برساند.
مربیان طفل، از جمله پدر و مادر او، معلم و یا بزرگان او موظفند گام به گام، او را به شاهراه ترقی و تکامل هدایت کنند و یاریگر او باشند تا آنجا که بتواند تا حدودی مستقل از آنان پیش رود و در کوره آزمون زندگی، به صورت فردی باتجربه درآید که شلاق عادات و سنن زشت، روح و ذهنش را مکدر نسازد.
این نوشتار بر آن است تا راهکارهای تربیت دینی کودک را به مربیان طفل، یعنی پدر و مادر بیاموزد. ازاین رو، می کوشیم تا از میان رهنمودهایی که در زمینه تعلیم و تربیت دینی کودکان ارائه شده است، دو شیوه عملی مهم و اساسی را معرفی کنیم و سپس به شرح و بیان هر کدام بپردازیم. اولین راهکار، درباره راه های ایجاد شوق و رغبت در کودکان و نیز موانع آن بحث می کند.
راهکار دوم، اصل تشویق و پاداش است که از اینها به عنوان دو ابزار مؤثر برای تقویت نیروی مربی یاد می شود و به بحث درباره میل روانی بشر به تشویق و پاداش می پردازد.
تربیت کودکان از راه ایجاد میل و رغبت در آنها
هر حرکتی که از انسان سر می زند، در قالب یکی از چهار شکل زیر صورت می گیرد:
الف) حرکت غریزی که تابع غریزه است؛ مثل گنجشک که در فصل بهار لانه می سازد و اراده و عقل ندارد.
ب) حرکت انعکاسی که در واقع واکنشی است که موجود، در برابر پاره ای از تحریکات از خود نشان می دهد و در این شکل هم اراده ای لازم نیست.
ج) حرکتی است از نوع حرکات عادی که نتیجه عادت های ما محسوب می شود.
د) دسته آخر، حرکات ارادی هستند که مهم تر از سه نوع پیشین است.
ارزش کار انسان بسته به اراده اوست و بر این اساس، اگر کسی کاری انجام دهد که در آن اراده ای نداشته باشد، این کار او ارزشی ندارد، حتی می توان گفت چنین فردی، در حقیقت برده ای بیش نیست؛ زیرا آزادی عمل نداشته است. این سخن در مواردی که والدین کارهایی را بر کودکانشان تحمیل می کنند نیز صحت دارد، یعنی زمانی که ما فرزندانمان را وادار به انجام کارهایی می کنیم، در واقع او اراده ای از خود ندارد و بر آن مجبور است. اگر اجبارش کنیم نماز بخواند، تهدیدش کنیم درس بخواند، یا با اکراه شدید او را به مسجد ببریم و یا او را به خواندن قرآن مجبور سازیم، این کار نه تنها اثر تربیتی ندارد، بلکه کار کودک نیز ارزشی ندارد. ممکن است در این کار موفقیت آنی نصیبمان شود، ولی تا زمانی این کار، بدون مشکل صورت می گیرد که کودک احساس کند نیرویی برتر او را مجبور می کند و به محض اینکه حس کرد اجباری نیست، از انجام آن کار دست می کشد؛ زیرا در این حالت ها، هم به شخصیت او اهانت می شود، هم این کار را از روی بی میلی انجام می دهد. بنابراین، تهدیدها و اجبارها بر روح و روان کودکان آثار ناگواری برجای می گذارد.
مانع ایجاد رغبت
مشکل دیگر آن است که بسیاری از بزرگ ترها فقط آمرند و ناهی و فقط به کودک می گویند این کار را نکن، دروغ نگو، راست بگو و… و چون کودک می بیند که والدین خودشان در عمل برخلاف گفته خویش هستند و عامل به گفتارشان نیستند، انگیزه ای برای این کارها پیدا نمی کند. در روایت های گوناگون حتی در قرآن کریم نیز توصیه شده است که آنچه را می گویید، خودتان هم عمل کنید: «لم تقولون ما لا تفعلون؛ چرا آنچه را می گویید، انجام نمی دهید».
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم؛ بکوشید به وسیله اعمالتان انسان ها را به نیکی ها و خوبی ها دعوت کننده باشید».
نقل است که شخصی پسر خودش را پیش یحیی بن اکثم، قاضی القضات زمان مأمون الرشید عباسی برد و گفت: پسرم نماز نمی خواند، تربیتش کن و نصیحتش کن نماز بخواند، قاضی نصیحت کرد: جوان چرا نماز نمی خوانی، نماز فریضه دینت است، مسلمان باید نماز بخواند و از این سخن ها بسیار گفت. پسر گفت: من نماز می خوانم، پدرم دروغ می گوید. پدر به قاضی گفت: نخیر، من دلیل دارم که نماز نمی خواند، ایشان حمد و سوره هم بلد نیست. پسر گفت نخیر حمد و سوره را هم بلدم. پدر گفت: سؤال کن قاضی، بپرس ببین حمد و سوره را می تواند بخواند یا نه؟ که پسر شروع کرد به خواندن مصرع تصنیفی و گفت:
علّق القلب الربابا ما شبّ و شابا انّ حکم اللّه حق لا ارادفه الارتیاب
من در پیری و جوانی به تار و تنبور دل بستگی دارم و حکم خدا هم حق است و شکی در آن نیست.
پس پیش از آنکه قاضی حرفی زده باشد، پدر دست پاچه شد، صدا زد جناب قاضی پسر من حمد و سوره را دیروز یاد گرفته و قبلاً بلد نبوده است، پس از آن، تازه معلوم شد خود پدر هم حمد و سوره را نمی داند، ولی انتظار دارد پسرش نماز بخواند و حمد و سوره صحیحی را هم تحویل دهد.
از آنجا که خود پدر و مادر یا مربی مظهر عمل نیستند، بلکه مظهر و اهل حرفند، اجبارها و تهدیدها در تربیت کودک، معمولاً به شکست می انجامد.
سعدی داستان جالبی نقل کرده است که مردی پرطمع، پیش شاه به خضوع و کرنش پرداخت،
;یکی پرطمع پیش خوارزمشاه
;شنیدی که شد بامدادی به چاه
;چو دیدش به طاعت دو تا گشت و راست
;دگر پیش او خاک بوسید و خواست
او نزد پادشاه تعظیمی کرد، گویا در برابر خدا رکوع می کند، پس روی خاک افتاد، مثل اینکه دارد دو سجده نماز را به جا می آورد، فرزند وی که همراهش بود زبان به اعتراض گشود :
;پسر گفتش ای بابک نامجوی
;یکی مشکلی پُرسمت راست گوی
;نگفتی که قبله است سوی حجاز؟
;چرا کردی امروز این سو نماز؟
تو همیشه می گفتی قبله به طرف حجاز است، ولی امروز به این طرف نماز خواندی.
آیا چنین پدری می تواند در تربیت فرزند خویش توفیقی به دست آورد؟ بنابراین در مسئله فعل ارادی، اگر رغبت نباشد، اجبار است، اگر شوق نباشد، تحمیل است و در این صورت شکست مربی کودک قطعی و مسلم است.
2. تشویق و پاداش
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم یغفر لکم.
فرزندانتان را گرامی بدارید و آنان را نیکو تربیت کنید تا مورد آمرزش خداوند قرار گیرید.
پدر و مادر یا مربی برای تربیت و اصلاح کودک، می توانند از دو ابزار مؤثر استفاده کنند؛ یکی تنبیه و دیگری تشویق و پاداش. در این گفتار، هدف ما ارزیابی پی آمدهای نیک و بد تشویق و پاداش و تعیین حدود استفاده های مربی از این دو ابزار است. بدون شک، اِعمال تنبیه و خشونت به تأثر روحی کودک می انجامد و اگر این حالت از راه صحیح و به میزان مناسب پدید آمده باشد، سبب عبرت اندوزی کودک خواهد شد و با احساس پشیمانی، به طور جدی تصمیم می گیرد دست به کاری نزند که پس از آن، تنبیه و خشونت و سرزنش به دنبال داشته باشد. همچنین تشویق و پاداش، موجب نشاط و شادی کودک می شود و در صورتی که این نشاط و شادمانی از راه صحیح و به اندازه لازم، ایجاد شده باشد، کودک با اشتیاق تمام می کوشد که همواره کارهایی را انجام دهد که معمولاً پس از آن مربی او را تشویق می کند و پاداش می دهد تا در آسمان زندگی خوش درخشد. ولی یک مربی باید توجه داشته باشد که از یک سو عقل و هوش کودک را پرورش دهد و قوه تمییز و تشخیص او را به کار گیرد تا بتواند نیک و بد را با عقل خود از هم جدا سازد و هم اینکه او را به نیکی عادت دهد و از بدی دور گرداند، به عواطف او توجه کند و با تحریک های عاطفی به مقاصد خویش برسد. پیشوای عالی قدر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله در زمینه تربیت کودکان مسئله ای را مطرح می کند که شایسته است به عنوان ارزنده ترین برنامه تربیتی به آن توجه شود. ایشان می فرماید:
الولد سیّد سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین فان رضیت خلائقه لاِحدی و عشرین و الّا فاضرب علی جنبه فقد اغدرت الی اللّه.
مضمون سخن پیامبر این است که کودک در هفت سال اول زندگی سرور پدر و مادر است و آنها ناگزیرند خواسته های فرزند خود را صمیمانه اجرا کنند. در هفت سال دوم زندگی، درست همچون بنده ای باید مجری اوامر باشد و از خود هیچ گونه مخالفتی ابراز ندارد و این خود، مستلزم داشتن برنامه های صحیح تربیتی والدین است. در هفت سال سوم، نه سرور است و نه بنده. او دیگر به مرحله تکامل رسیده و از نظر عقل و احساسات در آستانه استقلال برای زندگی قرار گرفته است، ازاین رو باید در خانواده همچون وزیر مشاور باشد و افراد خانواده در مسائل خانوادگی و اجتماعی و فردی از فکر و نظر او مدد بگیرند و اشتباهات و خطاهای او را دوستانه گوشزد کنند. هنگامی که به 21 سالگی رسید، در صورتی که اخلاق او شایسته و پسندیده باشد، مربی به هدف مقدس خود نایل آمده است و شیرینی لذت این موفقیت، بزرگ ترین پاداش برای او محسوب می شود. جوانی که در چنین سنی واجد صلاحیت اخلاقی و اجتماعی باشد، شایسته تشویق است.
تأمین روحی، غریزه ای که باید ارضا شود
اساسا تشویق و پاداش، به کودک رضایت خاطر می بخشد، به ویژه اگر از طرف کسانی صورت بگیرد که مورد احترام کودک هستند. با این کار، در کودک انرژی و انگیزه بیشتری برای کار و کوشش و پیشرفت پدید می آید و در او میل به ادامه فعالیت و استقامت ایجاد می شود، اگر چه بهتر است کودک را به گونه ای بار آوریم که همواره از خودش پاداش درونی دریافت کند و از دیگران انتظار کمتری برای تشویق و پاداش داشته باشد که البته چنین حالتی برای سلامت روان انسان بسیار لازم است. به عقیده روان شناسان علت بیماری بسیاری از بیماران روحی و عصبی این است که غریزه تأمین روحی آنان ارضا نشده است و آنها احساس تنهایی می کنند؛ چرا که می بینند جامعه به زندگی و افکار و علاقه های آنان توجهی ندارد. در نتیجه، نظم روحی و عصبی آنان به هم می ریزد. در صورتی که اگر غریزه تأمین روحی آنان ارضا می شد، یعنی جامعه برای افکار و رفتار و خواسته های آنان ارزش قائل می شد و نیز در صورت لزوم، آنان را تشویق و احترام می کرد، این چنین نمی شد.
رعایت اعتدال در تشویق
هرگاه بپذیریم که نیاز به خواسته شدن و تأیید دیگران و آرامش روحی، در صف غرایز انسانی قرار دارد، وظیفه مربی و اجتماع این گونه است که:
والدین در درجه اول باید فرزند را به گونه ای پرورش دهند که خود دارای شخصیتی کامل باشد، یعنی بتواند از تأیید و تأمین درونی وجودش برخوردار باشد و نیازی به پذیرش و توجه دیگران نداشته باشد، آن گونه که رهبران اسلام نیز بر آن سفارش کرده اند. ولی وظیفه اجتماع چیست؟ آیا اگر صرفا به افراد چنین روحیه ای ببخشیم که توجهی به مدح و ذم دیگران نداشته باشند و خود با انجام وظایف، به خویشتن خرسندی و نشاط بخشند، کافی است؟ آیا اجتماع باید طوری باشد که خوب و بد را یکسان ببیند؟ آیا بهتر نیست جامعه، بزرگ ترین کیفردهنده بدکاران و بهترین مشوق و پاداش دهنده همه افراد نیک و خیرخواه اجتماع باشد تا از راه تشویق و پاداش، انرژی و انگیزه فوق العاده ای به کودکان و جوانان بدهد و آنها نیز با نشاط و پایداری و اطمینان خاطر در مسیر اهداف زندگی خود گام بردارند.
خوش بختانه دستورات اسلام، در این زمینه نیز پربار است، چنان که علی علیه السلام می فرماید:
باید نیکوکار و بدکار، در نظر تو یکسان نباشد؛ زیرا روشی غیر از این، نیکوکاران را از نیکی بازمی دارد و بدکاران را به بدی تشویق می کند و هر یک از ایشان را به آنچه خود برای خود برگزیده است، پاداش یا کیفر بده.
این موضوع، در مورد تربیت دینی کودکان نیز که هدف این مقاله هست، کاملاً صدق می کند، ولی باز هم آگاهی و احتیاط مربی بسیار لازم است؛ چرا که حالات و روحیات اطفال به طور کلی با یکدیگر فرق دارند. شواهد تجربی حاکی است که با صرف نظر از همه تفاوت های فردی، سنی و هوشی، کارگرترین مشوق، ستایش است و سرزنش و انتقاد، اثری کمتر دارد.