سریه های رسول خدا در سال ششم هجری
س:سریه های رسول خدا در سال ششم هجرت چه بودند؟
ج: سريه زيد بن حارثه
جمادى الاخره سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله زيد بن حارثه را به فرماندهى 15 مرد از صحابه بر سر بنى ثعلبه فرستاد و زيد تا طرف كه آبى است نزديك مراض نرسيده به نخيل در 36 ميلى مدينه پيش رفت و شتران و گوسفندانى غنيمت گرفت ، اما چون اعراب گريخته بودند، بى آن كه جنگى روى دهد، پس از چهار شب به مدينه بازگشت و 20 شتر غنيمت آورد.
سريه زيد بن حارثه به حسمى بر سر جذام
جمادى الاخر سال ششم : دحية بن خليفه كلبى از نزد قيصر روم باز مى گشت ، چون به سرزمين جذام رسيد، هنيد بن عوص و پسرش (از قبيله جذام ) بر وى تاختند و كالايى را كه همراه داشت به غارت بردند، اما چند نفر از بنى ضبيب كه قبلا اسلام آورده بود بر هنيد و پسرش حمله بردند و كالاى به غارت رفته را از ايشان گرفته و به دحيه تسليم كردند، دحيه هنگامى كه به مدينه رسيد ماجرا را به رسول خدا گزارش داد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله زيد بن حارثه را با 500 نفر به جذام فرستاد، چون به سرزمين جذام رسيدند بر آنان حمله بردند، هنيد و پسرش را كشتند و 100 زن و كودك را اسير كردند و 1000 شتر و 5000 گوسفند به غنيمت گرفتند.
رفاعة بن زيد جذامى چون وضع را چنين ديد با چند نفر از قبيله خويش نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتند و نامه اى را كه رسول خدا در موقعى كه رفاعه نزد وى آمده و اسلام آورده بود و براى او و قومش نوشته بود تقديم داشت و گفت : اين همان نامه اى است كه پيش از اين نوشته شده و اكنون نقض شده است .
رسول خدا، على عليه السلام را فرومود تا رهسپار آن سرزمين شود و زنان و كودكان و اموالشان را به ايشان پس دهد. على خود را به زيد و سريه رسانيد و هر چه در دست ايشان بود پس گرفت و به صاحبانش مسترد داشت .
سريه اوّل زيد بن حارثه به وادى القرى
رجب سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، زيد بن حارثه را به فرماندهى سريه اى بر سر بنى فزاره كه در وادى القرى عليه مسلمين فراهم شده بودند فرستاد. كار اين سريه با بنى فزاره به زد و خورد كشيد و كسانى از اصحاب زيد به شهادت رسيدند و خود او از ميان كشته ها جان بدر برد. در اين سريّه بود كه ورد بن عمرو بن مداش [1] به شهادت رسيد.[2]
سريّه زيد بن حارثه به مدين
تاريخ سريه دقيق روشن نيست : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، زند بن حارثه را به مدين فرستاد، زيد اسيرانى از مردم ساحل نشين ميناء به مدينه آورد، چون اسيران فروخته شدند و ميان مادران و فرزندانشان تفرقه افتاد، رسول خدا ديد كه آنها بر اثر اين تفرقه گريه مى كنند. پس دستور داد كه مادران و فرزندانشان را جز با هم نفروشند.
سريّه عبدالرّحمان بن عوف به دومة الجندل
شعبان سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله عبدالرحمان بن عوف را با سريه اى به دومة الجندل بر سر بنى كلب فرستاد و به او فرمود: اى پسر عوف : لوا را بگير و همه در راه خدا رهسپار جهاد شويد، با هر كس به خدا كافر شده بجنگيد، خيانت نكنيد، مكر نورزيد، كسى را مثله نكنيد، كودكى را نكشيد، عهد خدا و رفتار پيامبرش در ميان شما همين است [3]
اضافه فرمود: اگر دعوت تو را پذيرفتند، دختر سرورشان را به زنى بگير.
عبدالرحمان رهسپار شد تا به دومة الجندل رسيد و سه روز آن جا ماند و به اسلام دعوتشان كرد، پس اصبغ بن عمرو كلبى )سرورشان كه مسيحى بود) اسلام آورد و بسيارى از قبيله اش به دين اسلام درآمدند، پس عبدالرحمان با تماضر دختر اصبغ ازدواج كرد و او را به مدينه آورد.
سريه على بن ابى طالب به فدك
شعبان سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر يافت كه بنى سعد بن بكر فراهم گشته اند تا يهوديان خيبر را كمك دهند، پس على بن ابى طالب را با صد مرد بر سر ايشان فرستاد، على رهسپار شد تا به همج – آبگاهى ميان خيبر و فدك – رسيد [4]و چون جاى دشمن را شناختند بر آنان حمله بردند و پانصد شتر و 2000 گوسفند غنيمت گرفتند و بنى سعد با خوانواده هايشان گريختند. على عليه السلام خمس غنايم را جدا كرد و بقيه را ميان اصحاب قسمت فرمود و بى آنكه جنگى روى دهد به مدينه بازگشت .
سريه اءبوبكر بن اءبى قحافه به غميم
جمادى الاءولى سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله از عسفان ، ابوبكر را با ده سوار فرستاد تا قريش را بدين وسيله مرعوب سازد و آنان تا غميم پيش رفتند و سپس بى آن كه به دشمنى برخورد كنند، بازگشتند.[5]
سريه عمر بن خطّاب بر سر قاره
جمادى الاءولى سال ششم : مسعودى مى گويد: در همين غزوه بنى لحيان بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به قولى ، عمر بن خطاب را با سريه اى بر سر قاره فرستاد و آنها نيز به كوه گريختند.[6]
سريه محمد بن مسلمه انصارى
دهم محرم سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله محمد بن مسلمه را با سى سوار بر سر قرطاء طايفه اى از بنى بكر بن كلاب كه در بكرات در ناحيه ضريه كه تا مدينه هفت شب فاصله دارد منزل داشتند، فرستاد و او را فرمود تا بر ايشان غارت برد. محمد شب را راه مى رفت و روز پنهان مى شد تا بر آنان غارت برد و كسانى از ايشان را كشت و ديگران گريختند متعرض زنان نشد و چهارپايان و گوسفندانى را به مدينه آورد (150 شتر با سه هزار گوسفند)، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله خمس آنچه را آورده بود جدا كرد و بقيه را بين همراهان وى قسمت فرمود.
سريه عكاشة بن محصن
ربيع الاول سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله عكاشه را با چهل مرد از اصحاب به غمر [7] فرستاد و او هم با شتاب رهسپار شد، اما دشمن از رسيدن وى خبر يافت و گريخت و عكاشه منزلگاهشان را خالى يافت ، پس شجاع بن وهب را طليعه فرستاد و او هم رد پاى چهارپايانشان را ديد و تعقيب كرد، در نتيجه دويست شتر به دستشان افتاد و شتران را به مدينه آوردند و زد و خوردى پيش نيامد.
سريه محمد بن مسلمه
ربيع الاخر سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله محمد بن مسلمه را با ده نفر بر سر بنى ثعلبه و بنى عوال به ذى القصه [8] فرستاد. محمد و همراهان وى شبانه بر سر دشمن رسيدند و خوابيدند. دشمنان كه صد نفر بودند، اطراف مسلمانان را گرفتند و ساعتى تيراندازى كردند، سپس اعراب با نيزه ها بر ايشان حمله بردند و همه را كشتند و برهنه ساختند. خود محمد در ميان كشته ها بى حركت افتاد و مردى از مسلمانان كه از آنجا عبور مى كرد او را برداشت و به مدينه برد.
سريه سعد بن عباده خزرجى
ربيع الاول سال ششم : مسعودى مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله در ماه ربيع الاول سال ششم ، سعد بن عباده را فرستاد و تا محلى معروف به غميم پيش رفتند.[9]
سريه اءبو عبيدة بن جراح
ربيع الاول سال ششم : مسعودى مى گويد: سريه ابوعبيدة بن جراح به دو كوه اجاء و سلمى در ماه ربيع الاول سال ششم روى داد.[10]
سريه اءبو عبيدة بن جراح به ذى القصه
ربيع الاخر سال ششم : پس از شهادت يافتن اصحاب محمد بن مسلمه به دست بنى ثعلبه و بنى عوال و بازگشتن محمد به مدينه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله ابوعبيده را با چهل مرد به ذى القصه بر سر شهدا فرستاد، اما دشمن گريخته بود و كسى را نديدند و با شتران و گوسفندانى به مدينه بازگشتند.
سريه اءبو عبيدة بن جراح به ذى القصه
ربيع الاخر سال ششم : بنى ثعلبه و اءنمار به قحطى گرفتار شده بودند و آن ناحيه را ابرى فرا گرفت ، اين قبايل به سرزمين هاى ابرى رهسپار شدند و تصميم گرفتند كه بر گله مدينه كه در هيفا [11] چرا مى كرد غارت برند. رسول خدا صلى الله عليه و آله ، عبيده را با چهل مرد از مسلمانان فرستاد و در تاريكى صبح به ذى القصه رسيدند و بر دشمنان غارت بردند و آنها به كوهها گريختند، آنگاه چهارپايان ايشان به غنيمت گرفته ، به مدينه آوردند.
سريه زيد بن حارثه به جموم[12]
ربيع الاخر سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله زيد بن حارثه را بر سر بنى سليم فرستاد هنگامى كه به جموم رسيد، زنى به نام حليمه محله اى از بنى سليم را به ايشان نشان داد، در آن جا شتران و گوسفندان و اسيرانى به دست آوردند، شوهر حليمه از همان اسيران بود، چون زيد بن حارثه به مدينه بازگشت ، رسول خدا آن زن و شوهر را آزاد كرد.
سريه زيد بن حارثه به عيص
جمادى الاخره سال ششم : كاروانى از قريش از طرف شام مى رسيد، رسول خدا زيد بن حارثه را با 170 سوار گسيل داشت . مسلمانان بر كاروان و هر چه در آن بود دست يافتند و نقره بسيارى از صفوان بن اميّه به دست ايشان افتاد و از آنها اسير گرفتند، از جمله ابوالعاص بن ربيع )شوهر زينب ، دختر بزرگ رسول خدا) كه زيد آنان را به مدينه آورد. ابوالعاص به همسرش زينب پناه برد و زينب او را پناه داد.
سريه زيد بن حارثه به وادى القرى بر سر ام قرفه
رمضان سال ششم : پس از آن كه زيد بن حارثه از سريه ماه رجب (يا سفر بازرگانى ) وارد مدينه شد و در آن سريه در ميان كشتگان جان به سلامت برده و فقط زخمى شده بود، قسم خورد كه شستشو نكند و روغن نمالد تا بر سر بنى فزاره رود و با آنان بجنگد، چون زخمهاى وى بهبود يافت ، رسول خدا او را با سپاهى بر سر بنى فزاره فرستاد و او در وادى القرى بر آنان حمله برد، چند نفر را بكشت و ام قرفه را كه پيرزنى فرتوت بود با دخترش و عبدالله بن مسعده اسير گرفتند و قيس بن مسحر به دستور زيد بن حارثه ، ام قرفه را به وضع فجيعى كشت و دختر او را با عبدالله بن مسعده به مدينه آوردند. زيد بن حارثه پس از بازگشت به مدينه ، در خانه رسول خدا را كوبيد و رسول خدا به استقبال وى رفت و او را در آغوش كشيد و بوسيد.
سريه عبدالله بن عتيك بر سر ابورافع يهودى
رمضان سال ششم : هرگاه قبيله اوس در طريق نصرت رسول خدا افتخارى كسب مى كردند، خزرجيها نيز در پى كسب چنان افتخارى بر مى آمدند و چون خزرجيها ديدند كه قبيله اوس با كشتن كعب بن اشرف يهودى – دشمن سرسخت رسول خدا – سرافراز شده اند، در مقام آن بر آمدند تا دشمنى از دشمنان رسول خدا را كه در دشمنى در رديف ابن اشرف باشد، بكشند و پس از شور و مذاكره ايشان بر كشتن ابورافع سلام بن ربيع قرار گرفت . پس از كسب اجازه از رسول خدا پنج نفر از خزرجيان : عبدالله بن عتيك ، مسعود بن سنان ، عبدالله بن انيس ، ابوقتاده و خزاعى بن اسود بدين منظور رهسپار خيبر شدند. رسول خدا عبدالله بن عتيك را بر ايشان امير قرار داد و آنان را فرمود كه زن يا كودكى را نكشند. عبدالله و همراهان وى داخل خيبر شدند و شبانه به خانه ابورافع رفتند و او را در بسترش كشتند. پس از بازگشت به مدينه ، كشتن ابورافع را به رسول خدا گزارش دادند. رسول خدا گفت : پيروز باد اين روى ها، و چون هر كدام مدعى كشتن او بودند، رسول خدا گفت : شمشيرهاى خود را بياوريد و چون به شمشيرها نظر كرد، به شمشير عبدالله بن انيس اشاره فرمود و گفت : همين شمشير او را كشته است ، چه اثر غذا بر آن ديده مى شود. حسان بن ثابت درباره كشته شدن كعب بن اشرف به دست اوس و ابورافع به دست خزرجيان اشعارى گفته است . [13]
سريه اول عبدالله بن رواحه به خيبر
رمضان سال ششم : پس از كشته شدن ابورافع يهودى ، يهوديان خيبر اسير بن زارم [14] را برگزيدند و او ميان قبايل غطفان و غيره به راه افتاد و آنان را براى جنگ با رسول خدا فراهم مى ساخت ، چون رسول خدا از كار وى با خبر شد، عبدالله بن رواحه را با سه نفر براى تحقيق در ماه رمضان بيرون فرستاد، عبدالله پس از تحقيق و بررسى ، به مدينه بازگشت و نتيجه تحقيقات خود را گزارش داد.
سريه دوم عبدالله بن رواحه به خيبر بر سر يسير بن رزام
شوال سال ششم : پس از آن كه عبدالله بن رواحه از خيبر بازگشت و نتيجه تحقيقات خود را درباره يسير بن زارم گزارش داد، رسول خدا مردم را براى دفع وى فراخواند و سى نفر از جمله : عبدالله بن انيس براى اين كار داوطلب شدند، پس عبدالله بن رواحه را بر آنان امارت داد تا نزد يسير رفتند و با او سخن گفتند و به او نويد دادند كه اگر نزد رسول خدا آيى تو را رياست خيبر دهد و با تو نيكى كند. يسير در پيشنهاد ايشان طمع كرد و با سى نفر يهودى همراه مسلمانان رهسپار مدينه شد، اما در قرقره ثبار [15] پشيمان شد و دوبار دست به طرف شمشير عبدالله بن انيس برد و هر دو نوبت عبدالله با فطانت دريافت و كنار كشيد و چون فرصتى به دست آورد با شمشير خود بر يسير حمله برد و پاى او را از بالاى ران قطع كرد تا از بالاى شتر در افتاد، اما يسير با چوبى كه در دست داشت سر عبدالله را مجروح ساخت .
در اين موقع سريه بر يهوديان حمله بردند و همه را جز يك نفر كه گريخت ، كشتند و كسى از مسلمانان كشته نشد، سپس نزد رسول خدا باز آمدند و پيش آمد را گزارش دادند، رسول خدا گفت : خداست كه شما را از دست ستمكاران نجات بخشيد.
سريه كرز بن جابر فهرى به ذى الجدر
شوال سال ششم : رسول خدا صلى الله عليه و آله غلامى به نام يسار داشت ، او را ماءمور سرپرستى شتران ماده شيرده خود كرده بود كه در ناحيه جماء [16] مى چريدند. هشت نفر از قبيله بجيله كه به مدينه آمده و اسلام آورده بودند، رنجور و بيمار شدند، بدين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را فرمود به چراگاه شتران روند تا با نوشيدن شير شتر بهبود يابند، آنها به چراگاه رفتند و پس از مدتى تندرست و فربه شدند، آنگاه بر يسار شبان رسول خدا تاختند و او را سر بريدند و پس از كشتن او، پانزده شتر شيرده پيامبر را بردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله . كرز بن جابر را با بيست سوار در تعقيب آنان فرستاد. كرز و اصحاب وى دشمن را اسير كردند و شتران پيامبر را جز يك شتر كه كشته بودند، پس گرفتند و به مدينه آوردند.
رسول خدا فرمود تا دست و پاى ايشان را بريدند و چشمشان را كور كردند و همان جا به دارشان زدند و چنان كه روايت كرده اند آيه هاى 33-34 سوره مائده در اين باره نازل شده است .
[1] يكى از بنى سعد بن هذيل يا به گفته ابن هشام : سعد بن هذيم (ج 4/265)
[2] سيره ابن هشام ، ج 4/265؛ تاريخ طبرى ، ج 3/1557؛ التنبه و الاشراف ، ص 219.
[3] سيره ابن هشام ، ج 3/280.
[4] از فدك تا مدينه شش روز راه است
[5] طبقات ابن سعد، ج 2/79
[6] التنبيه و الاشراف ، ص 218.
[7] سيرة النبى ، ج 4/284، غمره آورده است ((غمر مرزوق )) آبگاهى از بنى اسد است .
[8] ميان ذى القصه و مدينه 24 ميل راه فاصله است .
[9] التنبيه و الاشراف ، ص 218.
[10] ماءخذ پيشين ، ص 219.
[11] هيفا، هفت ميلى مدينه
[12] سرزمين بنى سليم
[13] سيره ابن هشام ، ج 3 / 288.
[14] بر حسب ظاهر: اسير بن زارم ، همان يسير بن زارم است كه در سريه بعد خواهد آمد.
[15] شش ميلى خيبر (سيره ابن هشام ، ج 4 / 266)
[16] سيره ابن هشام ، ج 4 / 290 و در طبقات گفته است : در ذى الجدر واقع در ناحيه قباء نزديك عير در شش ميلى مدينه (2/93)