سفیران قریش در حدیبیه
س:سفیران قریش در حدیبیه چه کسانی بودند؟
ج: پس از آنكه رسول خدا با اصحاب خويش در سرزمين حديبيه فرود آمد، قريش ، فردى به نام بديل بن ورقاء خزاعى را با مردانى از خزاعه به نمايندگى خود به نزد رسول خدا فرستادند كه سؤ ال كنند به چه منظور آمده است ؟ وقتى كه اين سؤال را كردند، رسول خدا فرمود: كه منظور وى جنگ نيست و فقط براى زيارت خانه كعبه است . رجال محمد براى جنگ نيامده است و هيچ منظورى جز زيارت كعبه ندارد، اما قريش به رجال خزاعه كه خيرخواه رسول خدا بودند، بدگمان شدند و مكرزبن حفص را نزد رسول خدا فرستادند و رسول خدا آنچه به بديل گفته بود به او نيز گفت ، او هم نزد قريش بازگشت و گفته هاى رسول خدا را بازگفت .
سومين سفيرى كه قريش نزد رسول خدا فرستاد حليس بن علقمه بود كه در آن تاريخ سرورى احابيش را داشت ، چون رسول خدا او را ديد، گفت : اين مرد از قبيله اى است خداپرست ، شتران قربانى را پيش او رها كنيد تا آن ها را ببيند، همين كه حليس شتران نشاندار قربانى را نگريست ، در نظر وى بزرگ آمد و ديگر با رسول خدا ملاقات نكرد و نزد قريش بازگشت و آنچه ديده بود گزارش داد، اما قريش به گفتار او اعتنا نكردند و حليس به خشم آمد و گفت : به خدايى كه جان حليس در دست اوست : يا محمد را در زيارت وى آزاد گذاريد يا من احابيش را همداستان عليه شما حركت مى دهم …
چهارمين سفير قريش عروة بن مسعود ثقفى بود كه قريش به او بدگمان نبودند. عروة نزد رسول خدا آمد و پيش روى او نشست و گفت : اكنون قريش خود را با سرسختى براى جنگ با تو آماده ساخته اند و با خدا عهد كرده اند كه هرگز با زور به شهرشان در نيايى ، به خدا قسم : فرداست كه اين ياران و همراهان تو، تو را تنها گذارند و از پيرامون تو پراكنده گردند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله جوابى در حدود همان چه به ديگر سفيران قريش داده بود، به عروة داد و او را باخبر ساخت كه براى جنگ نيامده است .
عروة كه از شيفتگى اصحاب و از جان گذشتگى آنان نسبت به رسول خدا به شگفت آمده بود، نزد قريش بازگشت و گفت : اى گروه قريش ! من به دربار خسرو ايران و قيصر روم و امپراتور حبشه رفته ام ، اما به خدا قسم ، پادشاهى را در ميان رعيتش چون محمد در ميان اصحابش نديده ام ، مردمى را ديدم كه هرگز دست از يارى او بر نمى دارند، اكنون ببينيد صلاح شما در چيست آخرین سفیر قریش در جريان بيعت رضوان بود كه قريش سهيل بن عمرو را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستادند و به او گفتند: نزد محمد برو و با وى قرار صلحى منعقد ساز، اما قرارداد صلح مشروط بر آن باشد كه امسال بازگردد و از ورود به مكه صرف نظر كند، چه ما به خدا قسم هرگز تن نخواهيم داد كه عرب بگويد: محمد به زور وارد مكه شد.