سقوط رضاشاه
س:سقوط رضاخان چگونه اتفاق افتاد؟
ج: 1
من يادم هست كه وقتى كه متفقين از اطراف ريختند به ايران و ايران را قبضه كردند و مردم بر همه چيزشان مي ترسيدند لكن وقتى كه اطلاع رسيد كه رضاخان را فرستادند و فرار كردند، مردم شادى مى كردند.[1]
2
آن طور فشار آورد به مردم و نارضايتى ايجاد كرد كه وقتى كه آن سه قدرت خارجى در جنگ عمومى اينها حمله كردند به ايران ، آمريكا و انگلستان وروسيه ، اينها همه با هم حمله كردند، در جايى كه مخالفت با آلمان مى خواستند بكنند حمله كردند به ايران ، درعين حالى كه همه چيز ايران درخطر بود و مردم براى همه چيزشان نگران بودند، لكن وقتى گفتند كه رضاخان را اينها برده اند مردم شادى مى كردند. اين طور رفتاركرد، رفتارغيرعقلائى ، رفتارى كه براى خاطر انگلستان بود. آن وقت انگلستان اين را آورد روى كار.[2]
3
رضاخان كارى كرد كه بين ملت هيچ پايگاهى نداشت و من شاهد قضيه بودم كه متفقين كه به ايران رو آوردند و ايران را گرفتند و همه چيز ايرانى ها در معرض خطر بود، وقتى كه نتيجه اين شد كه رضاخان رفت شادى كردند، مردم .[3]
4
رضاخان را وقتى متفقين از اين مملكت بيرون كردند، مردم شادى مى كردند با اينكه در خطر بودند، جانشان درخطر بود، لشكر غير بود، لشكر اجنبى بود، لشكرهاى اجنبى بودند ريختند به ايران ولى چون رضاخان را بردند، مردم خوشحالى مى كردند.[4]
5
شماها يادتان نيست وقتى كه اين سه مملكت هجوم كردند و ايران را گرفتند، من يادم هست و قم بودم ، همه چيز مردم در خطر بود سه تا لشگر دشمن وارد شده بود، همه چيزشان در خطر بود، لكن آن روزى كه صدا درآمد كه رضاشاه را بيرونش كردند، مردم راحت شدند، مردم دعا كردند، به هم شايد تبريك مى گفتند.[5]
6
رضاخان در اينجا حكومت كرد، حكومت جائرانه و غير قانونى و با ملت آن كرد كه تاريخ ثبت خواهد كرد آن روزى كه كشورهاى اجانب هجوم آوردند و كشور ما را گرفتند و همه چيز ما درمعرض خطر بود لكن من شاهد بودم كه وقتى كه رضاخان از ايران بيرون رفت و بيرونش كردند، ملت ما، در عين حالى كه آنقدر ناراحت بود از آمدن اجانب ، خوشحال شد، اين را يك هديه آسمانى مى دانست .[6]
7
رضاخان را انگليسها تحميل بر ما كردند و محمدرضا را هم انگليسى ها و آمريكائى ها و شوروى ها تحميل ما كردند، از آن اول تحميل بود. وقتى كه رضا خان فرار كرد شايد كمتر شما يادتان باشد كه مردم درعين حالى كه گرفتار متفقين بودند و اجانب بودند لكن شادى مى كردند كه لااقل آمدن اينها اسباب اين شد كه اين رفت .[7]
8
من يادم است اين را، شايد خيلى شما يادتان است اينها هم خيلى هايتان يادتان است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضاخان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اينها كه آيا چه خواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديه اى بود آسمانى براى اينها رسيده بود كه رضاخان رفت .[8]
9
يك وقتى بود كه دولت علي حده بود و ملت علي حده ، وقتى اينها جداى از هم بودند يك كارهائى را مى گفتند بايد دولت بكند به ما چه ربطى دارد. اگر در آن زمان يك جنگى واقع مى شد ابدا مردم كارى نداشتند. اگر دعا نمى كردند كه خود اينها، خود اين ظالم ها شكست بخورند لااقل كارى نداشتند. رضاخان را وقتى كه از ايران بيرون كردند مردم جشن مى خواستند بگيرند از باب اينكه خوب يك ظالمى رفته است .[9]
[1] علاوه بر موارد مذكور براى اطلاع بيشتر رجوع شود به :
1- صحيفه نور، ج 7، ص 97
2- صحيفه نور، ج 8، ص 18-19
3- صحيفه نور، ج 18، ص 165
4- صحيفه نور، ج 19، ص 209
[2] صحيفه نور جلد:7 صفحه :5 تاريخ سخنرانى :6/3/58
[3] صحيفه نور جلد:7 صفحه :240 تاريخ سخنرانى :10/4/58
[4] صحيفه نور جلد:7 صفحه :253 تاريخ سخنرانى :12/4/58
[5] صحيفه نور جلد:9 صفحه :221 تاريخ سخنرانى :6/7/58
[6] صحيفه نور جلد:10 صفحه :92 تاريخ سخنرانى :10/8/58
[7] صحيفه نور جلد:13 صفحه :34 تاريخ سخنرانى :28/5/59
[8] صحيفه نور جلد:13 صفحه :188 تاريخ سخنرانى :15/9/59
[9] صحيفه نور جلد:15 صفحه :87 تاريخ سخنرانى : 19/5/60