شبهه آكل و مأكول
شبهه آكل و مأكول را توضيح داده و پاسخ آن را بيان كنيد.
اين شبهه يكي از قديمي ترين شبهات معاد جسماني است و توضيح آن چنين است: گاهي اتفاق ميافتد كه انساني توسط انسان ديگري خورده ميشود و بدن انسان اول (مأكول) كاملا جزء بدن انسان دوم (آكل) قرار ميگيرد. و يا ممكن است، ذرات بدن انسان كه بر اثر مرور زمان خاك ميشود، جزء گياهان شود اين گياهان توسط حيوانات خورده شود و با خوردن گوشت آن حيوانات جزء بدن انسان يا انسانهاي ديگري قرار گيرد و يا خود انسان از آن گياهان و ميوهها و مواد غذايي كه از ذرات انسان ديگري تشكيل شده تغذيه كند و… . حال اين پرسش مطرح ميشود كه در قيامت بدن كداميك محشور ميشود؟ آكل (خورنده)؟ يا مأكول (خورده شده)؟ اگر اين ذرات جزء بدن آكل محشور شده، براي مأكول بدني باقي نميماند و يا بدنش ناقص ميشود و اگر جزء بدن مأكول محشور شده، بدن اكل ناقص ميماند. همچنين اگر مثلا آكل انسان گنهكاري باشد و مأكول نيكوكار، اين ذرات چه حالي خواهند داشت؟ اگر معذب باشند بدن انسان نيكوكار در عذاب واقع شده است و اگر متنعم باشند بدن انسان گناهكار در نعمت قرار گرفته است و… ؟
پاسخ: به اين شبهه از قديم الأيام پاسخهاي متعددي داده شده است كه شايد با كمي دقت بتوان همه آنها را با هم جمع كرد. حاصل اينكه مطابق سخن قرآن كريم انسان با آخرين بدن خود هنگام مرگ، در روز قيامت محشور ميشود.
توضيح اينكه هر چند سلولهاي بدن انسان همواره در حال تغيير و تبديلاند؛ طوري كه در مدت چند سال (حدود هفت سال) تمام آنها نو ميشوند، ولي تمام خواص و آثار سلولهاي كهنه در آستانه تبديل به سلولهاي نو منتقل ميشود. بنابراين آخرين بدن انسان حامل تمام خصوصيات و مكتسبات تمام بدنهاي سابق او ميباشد. حال به فرض كه ذرات انساني توسط ديگري خورده شود و جزء بدن او قرار گيرد مشكلي ايجاد نميشود؛ چون آنچه كه اصل بدن اين انسان را تشكيل ميدهد كه در ابتدا يك سلول بيش نبوده است و نميتواند جزء اصلي بدن آكل قرار گيرد. زيرا آكل قبل از آكل بودن وجود داشته و بدني داشته است. پس به ناچار جزء زائد بدن اوست و در روز قيامت جزء اصلي هر يك از آكل و مأكول محشور ميشود نه اجزاء زائد. البته اگر كوچكتر و لاغرتر از ميزان لازم باشد باز مشكل ايجاد نميشود؛ مانند كودكي كه رشد ميكند و به حد طبيعي قد و وزن خود ميرسد و يا سلول واحدي كه رشد ميكند و به جنين تبديل ميشود و چون اين سلول يا سلولها (اجزاء اصلي) شامل همه خصوصيات صاحب خود هستند، در واقع همان بدن با تمام خواص و آثار عينا وجود دارد و محشور ميشود و از آنجا كه هر يك از سلولهاي انسان به تنهايي تمام خصوصيات جسماني او را در بردارد، محشور شدن يك سلول به منزله محشور شدن تمام بدن است. و اين مطلب را علم ژنتيك نيز به اثبات رسانده است.
اما اينكه ذرات گاهي در بدن گناهكار مرده است و گاهي در بدن نيكوكار، حال چه سرنوشتي در انتظار آن است؟ پاسخ اين است كه روح و جسم با هم هستي انسان را ميسازند و هر يك در ديگري تأثير متقابل دارد. اما اساس شخصيت انسان را روح ميسازد و مدرك رنج و لذت، تنها روح است و جسم به منزله لباسي براي روح است. بديهي است هنگامي كه مجرمي شلاق ميخورد تفاوتي نميكند كه لباس قرمز پوشيده باشد يا لباس سبز؛ خلاصه بدن انسان يك جزء اصلي و عصاره وجودي دارد كه هيچ گاه حقيقت خود را از دست نميدهد؛ بلكه بر اثر رشد و نمو وسعت پيدا ميكند و داراي اجزاء غير اصلي و زائد ميشود و با خورده شدن انسان توسط ديگري اين جزء اصلي محال است جزء اصلي او شود و در قيامت بر اثر بارانهاي نشور اين اجزاء اصلي روييده و رشد ميكند.