ظلم و ستم حکومت های محلی در عصر قاجار
س: ظلم وستم حکومت های محلی در عصر قاجاریه به نقل از امام خمینی به چه صورت بود؟
ج:
در وقتى كه من بچه بودم در خمين يك حكومتى بود كه اين ، يكى از خوانين آن اطراف را گرفته بود و حبس كرده بود ، بعد از همان خوانين چند نفرى با تفنگ آمدند و حكومت را گرفتند و بردند و مردم هيچ عكس العملى نشان ندادند بلكه خوشحالى هم مى كردند.[1]
مثل سابق نباشد كه اجاره مى دادند يك استانى را، اجاره رسمى ، چقدر بدهد تا اينكه اين در اين استان برود، و آن وقت رفت بايد چقدر بدهد و چقدر درآورد تا آن را ادا كند و براى خودشان چقدر باشد قضيه تيول بود. يك جائى را به يك نفرى به اجاره ، تيول مى دادند، اين بايد برود مردم را آنقدر بدوشد كه آن مقدارى را كه بايد به مثلا آن نخست وزير آنوقت يا آن فرض كنيد كه فرمانفرما و آن كسى كه در راس بود بايد ادا كند، ادا كند. خوب قهرا خودش هم كه رفته براى اين كار براى خودش هم ببندد بار خودش را. وقتى وضع اينطور شد كه از اول آن كسى كه صدر اعظم بوده است ( آنوقت ، صدراعظم آنوقت منشاء امور بود) صدراعظم آن حكومت را ، استانهائى را كه مى خواست بفرستد، اجاره مى داد آنجا يك تيول بوده اين استان ، استان كرمان است ، كم درآمدتر است ، كمتر. استان خراسان زيادتر در آمد دارد، استان آذربايجان زيادتر، روى در آمد آنجا و اينكه ثروتمندهاى آنجا چقدر هستند، چقدر مى شود از آنها اين استفاده بكند.[2]
اين را يادم هست ، كه حالا در چه وقتش بود نمى دانم ، اگر يك كسى را استاندار آذربايجان – مثلا- مى كردند، اجاره مى دادند به آنها، يعنى اين آدم بايد مثل پنجاه هزار تومان يا ده هزار تومان آنوقت بدهد به آن كسى كه بايد اين را سر آن كار بگذارد( نخست وزيرش ، خودش يا صدر اعظمش ) بايد اينقدر بدهد كه برود استاندار آذربايجان بشود . اين به آنجا كه مى رفت چون اجير است و اينقدر گرفته بايد دو مقابل ، آنجا بگيرد يا بيشتر تا اينكه خوب ، هم مال الاجاره را بدهد، هم نفع ببرد. وضع اينطور بود كه اجاره بندى بود، آذربايجان چون بزرگتر بود زيادتر، همدان چون كوچكتر بود كمتر، همه روى يك اجاره بندى خاصى بود كه روى اين اجاره بندى استاندار تعيين مى شد يا فرض كنيد كه فرماندار تعيين شد.[3]
يك وقت در بعضى از حكومتها تيول مى كردند، خراسان را مى دادند دست يك عده تيول ، او چقدر مى داد براى اين ، فرض كنيد كه در پول آنوقت پنجاه هزار تومان ، پول پنجاه هزار تومان آنوقت ، پنجاه ميليون هم بيشتر بود و به او خراسان را مى دادند، برو سراغ خراسان ، يعنى ديگر هم ما هر چه صدا از خراسان بلند بشود و هر چه از ظلم تو گفته بشود ما اعتنا نميكنيم . تو برو، آنجا مال تو. آنجا هم مردمش و عرض بكنم ناحيه اش و در آمدش مال اين بود، اين بايد اين پنجاه هزار تومانى كه اينجا به نخست وزيرش داده است يا به صدر اعظم داده است ، بايد اين پنجاه هزار تومان را در آورد و چندين پنجاه هزار تومان هم براى خودش در آورد، براى اينكه يك تجارتى بود ، فروخته بودند اينجا را، اين پول او را بايد بدهد، بايد به نفع هم ببرد. اين با مردم چه مى كرد، با كدخداهاى ده يا بست وبند مى كرد و ده را ميچاپيد يا اگر كد خدايى بود كه يك تخلفى مى كرد، آنطور مى كرد كه شاه مخلوع به مردم .[4]
من از زمان احمد شاه تا حالااين رژيم زمان احمدشاه را ديده ام ، اواخر آن رژيم را از زمان رضا شاه و پسرش را تمامش را تامنتهى شده به حالاآن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت هستند آن عبارت از كيفيت مسلمان هاست ، كيفيت عمل همه دستگاه هاست ، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مى رود، در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوه هايش را به آنهايى كه بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هر كارى مى خواهد بكند داده بودند و هركارى در آنجا مى كرد يا كسى جرات نمى كرد صحبت كند يا اگر مى كرد اثر نداشت اين منحصر به آن رده بالانداشت همه رده ها تا آخر وضع اينطورى بود در بعضى از اوقات ، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مى خواست برود، كه حالا استاندار بوده ، از فرض كنيد خراسان مى خواست يك كسى برود به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت ، او اجاره مى كرد آنجا را، تيول بود خراسان ، تيول مثلا فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه مى داد و آنجا را تيول مى كرد و بعد هم آنجا هر كارى خواست مى كرد بايد آن چيزى را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و دوستانش ذخيره كند.[5]
من يادم است بچه بودم كه حكومت خمين يك نفر از خان ها را گرفته بود بعد از دو سه شب ، سه چهار شب ريختند خان ها و حكومت را گرفتند و حبسى هاى خودشان را بيرون آوردند و حكومت را به اسيرى بردند، و احدى از مردم هيچ ، همچو نبود كه چرا بگويند ، خوشحال هم بودند، شايد بعضى شان هم منزل حكومت را آمدند تتمه را غارت كردند. من شاهد قضيه بودم كه آن خانه اى كه حكومت را از آن بردند، من بچه بودم پشت يك درى ايستاده بودم و نگاه مى كردم به وضع آنها كه آنها حمله كرده بودند و حكومت هم مرد قلدرى بود، او هم باز آنوقت ده تيرى داشت او، او هم حمله مى كرد و يك نفر را هم ظاهرا از آنها كشته بود لكن بعد اسير شد. اين وضع حكومت بود.[6]
امثال عين الدوله هايى [7] كه در هر محلى بودند مردم را كباب مى كردند و آنهمه ظلم مى كردند و حكومت هاى اينهااجاره اى بود يعنى در تهران اين كه راس بود، آن خراسان را به يك كسى تيول مى كرد و اصفهان را به يك كسى ، اين به حسب اختلاف سعه از آنها پول مى گرفت و اين مختار بود برود آنجا كه كسى كه مثلا آنوقت بيست هزار تومان مى داد و بيست هزار تومان آنوقت دو سه ميليون حالا بود، اين بايد برود بيست هزار تومان اين آقا را بدهد يك بيست هزار تومان هم براى خودش تهيه كند، ديگر هرچه مردم مى خواستند كه شكايت كنند بنابراين بود كه ديگر شكايت ها را گوش ندهد. آن حاكم بيست هزار تومان را آنجا بدهد برود آنجا فعال مايشاء، هرچه مردم شكايت كنند، ديگر مردم مايوس شدند كه شكايت بكنند و شكايت هم نمى كردند مردم .[8]
شايد، بعضى آقايان يادشان بايد باشد، همين در زمان قاجار هم كه ديگر اين آخرى با ضعف زندگى مى كردند معذلك حكومت هايشان در هر جا حكم يك سلطان داشت ، حكم يك پادشاه را داشت ، هر كارى خواست مى كرد و بسيارى از جاها را هم اجاره مى دادند. اين – فرض كنيد كه استاندارى كه مى خواست يك جايى برود، آن والى كه مى خواست برود فرض كنيد والى خراسان بشود، خراسان تيول او بود و آن وزير بالا و آن – فرض كنيد كه امير والا، آن يك وجهى مى داد خراسان را مى خريد بنا هم بر اين بود كه تو برو هر كارى مى خواهى بكن ، ما گوش نمى دهيم به حرف هاى مردم او مى رفت آنجا هر كارى دلش مى خواست مى كرد، مردم را هر طور مى خواست عذاب مى داد و البته آن پولى كه داده است بايد درآورد بااضافاتش ، پول ها هم درمى آمد.[9]
بنده در جوانى خوب ، آن حكومت هاى زمان قاجار را ديدم بعد هم حكومت هاى زمان اينها را، يك حكومت در يك بلدى كه مى آمد مالك جان و مال مردم كانه بود و مردم در مقابل او بايد هيچ حرف نزنند من خودم مشاهده كردم كه حكومتى كه – در- مال ولايت ثلاث ها[10] بود، در مركزش گلپايگان بود و آمده بود خمين من بچه بودم يك آدم بسيار متدين بود، بسيار آدم خوبى بود، حالاچه بهانه اى اين مرد خبيث پيدا كرد، توى اطاقش رفته بودند نشسته بودند، كشيدندش آوردندش توى حياط بستندش به چوب و به كف پايش چوب زدند بعد هم آن فراش خبيثى كه همراهش بود من توى دالان وقتى داشت مى رفت ديدم با چك به پشت گردنش زد تا بردند، حالاچى از او گرفتند آن را ديگر من نمى دانم .[11]
در بعضى از اوقات اينطور بود كه آن مثلا صدراعظمى كه آنجا بود يا آن نخست وزيرى كه آنوقت بود، آن زمان هم خصوصا زمان . قاجار كه بيشتر اين مسائل بود اصلا هر جايى را در تيول يك كسى قرار مى دادند يك كسى را در خراسان مى فرستند، خراسان مال تو، البته او يك چيزى مى داد خراسان مال او بود يعنى معنايش اين بود كه تو اين رشوه را به من بده ، خراسان هر كارى مى خواهى بكنى ، هر چه مردم فرياد كنند كسى نيست كه گوش كند به حرفش .[12]
ما كه رژيم هاى سابق را ديديم و من كه از زمان قدرت قاجاريه و بعد هم قدرت رضاخان و اذنابش و اولادش مشاهد اين كشور بودم و ديدم كه يك حكومت جزء در يك بلد كوچك با مردم چه مى كرده است ، دست مردم به يك حكومتى كه مال يك ده بود يا يك قصبه بود نمى رسيد، مردم از دور حشمت او را مى ديدند، آنها وقتى كه بيرون مى آمدند به مردم كار نداشتند، اتكال به سرنيزه بود.[13]
[1] صحيفه نور جلد:8 صفحه :145 تاريخ سخنرانى :26/4/58
[2] صحيفه نور جلد:8 صفحه :147 تاريخ سخنرانى :26/4/58
[3] صحيفه نور جلد:8 صفحه :820 تاريخ سخنرانى :1/5/58
[4] صحيفه نور جلد:13 صفحه :73 تاريخ سخنرانى :20/6/59
[5] صحيفه نور جلد:13 صفحه :187 تاريخ سخنرانى :15/9/59
[6] صحيفه نور جلد:13 صفحه :188 تاريخ سخنرانى :15/9/59
[7] عين الدوله صدراعظم مقتدر زمان استبداد و فرمانده قشون اعزامى محمدعلى شاه به آذربايجان براى سركوبى مليّون و مشروطه خواهان . وى پس از پيروزى بر مشروطه خواهان به نخست وزيرى منصوب شد.
[8] صحيفه نور جلد:15 صفحه :310 تاريخ سخنرانى : 31/5/60
[9] صحيفه نور جلد:16 صفحه :12 تاريخ سخنرانى : 30/10/60
[10] در سابق به مجموعه شهرهاى گلپايگان و خمين و خوانسار، ولايات ثلاث گفته مى شد.
[11] صحيفه نور جلد:16 صفحه :121 تاريخ سخنرانى :24/1/61
[12] صحيفه نور جلد:18 صفحه :720 تاريخ سخنرانى : 27/10/62
[13] صحيفه نور جلد:19 صفحه :270 تاريخ سخنرانى :21/11/64