عدم جدائی دین از سیاست
ﻋﻠﺖ ﻋﺪﻡ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺩﯾﻦ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺩﺭ نظام ﺍﺳﻼﻣﯽ چیست؟ ﭼﺮﺍ برخی ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟
شعار «ديانت ما عين سياست ماست» از سوي مرحوم شهيد مدرس مطرح گرديد، امّا با همت عالي امام راحل(ره) به بار نشست، و در نظام جمهوري اسلامي تجلي يافت. امّا اصل عينيت دين و سياست، در اسلام سابقهاي به اندازه ظهور اسلام دارد، كه به آن اشاره ميكنيم:
جداناپذيري دين از سياست از مهمترين مؤلفههاي نظريه «خلافت انسان» در قرآن است. مطابق آن اراده الهي بر اين تعلق گرفته كه انسان نماينده خدا در زمين باشد.[1] به همين دليل خداوند تمام امكانات لازم و نعمتهايش را در اختيار او قرار داد،[2] و به او نيروي عقل و استعدادي ويژه داد تا در پرتو بهرهگيري صحيح از نعمت ها و امكانات از يك سو مظهر صفات و كمال پروردگار و از سوي ديگر هادي و راهنما به سوي حق باشد.
در جامعهاي كه خليفه واقعي خدا در رأس آن قرار دارد، انسان خالق واقعي خود را خوب ميشناسد و به رابطه خالقي و مخلوقي ميان خدا و همه چيز از جمله خودش باورمند است، همين طور اعتقاد دارد كه خداوند از طريق وحي، فرستادن كتاب و پيامبر با انسان ارتباط برقرار كرده است و برنامه زندگي او را به بهترين وجه طراحي كرده است.
هر كس قرآن كريم، سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و علماي بزرگ دين و تاريخ اسلام را مورد توجه قرار دهد، به خوبي در مييابد كه سياست با ديانت چنان عجين است كه جدا كردن دين از سياست و حكومت امري است غير ممكن و به منزله اين است كه اسلام را از اسلام جدا كنند.
تاريخ اسلام نيز گواه اين مطلب است، زيرا نخستين اقدامي كه پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از هجرت به مدينه انجام داد، تشكيل حكومت اسلامي بود، چون آن حضرت با الهام از وحي به خوبي مي دانستند كه اهداف بعثت. يعني تعليم و تربيت[3] اقامه قسط و عدل،[4] تأمين آزادي انسان ها،[5] رفع اختلاف،[6] بشارت و انذار،[7] و دعوت به حيات و زندگي،[8] بدون برپايي حكومت اسلامي ممكن نيست
نيز در قرآن كريم آيات متعددي ناظر به حدود، قصاص،[9] روابط بين الملل،[10] امر به معروف و نهي ازمنكر،[11] و نفي سلطه كافران،[12] مي باشد كه همگي ناظر بر احكامي هستند كه تنها در صورت وجود حكومت توجيه پذيرند و همين مضامين به صورت گسترده در روايات معصومين و بخش عظيمي از فقه اسلام و كتاب هاي فقهي وجود دارد.
فقه اسلامي از سه بخش عبادات (رابطه خلق با خالق)، معاملات (رابطه مردم با يكديگر) و سياسات (رابطه مردم با حكومت)، تشكيل گرديده است كه جدا ناپذيري دين از سياست، مبناي قرآني دارد، با ظهور اسلام، در اولين فرصت ممكن با برپايي حكومت اسلامي در مدينه، نمود عيني پيدا كرد، زيرا سياست همان آيين كشورداري يا روش اداره و تنظيم جامعه به صورتي كه به مصالح و خواستههاي جامعه تحقق بخشيده شود مي باشد.[13]
پس مي توان گفت هدف اصل «عينيت ديانت و سياست» سازماندهي برنامه زندگي انسان بر محور دين است و جامعهاي كه در آن اهداف والاي انبياي الهي تحقق مييابد، و ارتباط انسان در ابعاد گوناگون آن مبناي احكام دين تنظيم ميگردد. و در آن اهداف ارزشمندي چون، هدف اصلي اعتلاي كلمة الله، دفاع از كيان و موجوديت خويش، حراست از اعراض و نواميس جامعه و اموال و نفوس بشر، تأمين سعادت مادي و معنوي انسان دنبال مي شود تا و عده الهي در قرآن تحقق يابد؛ «خداوند به كساني از شما كه ايمان آوردهاند، و كارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده ميدهد كه قطعا آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيده، و ديني را كه پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل ميكند (آن چنان) كه فقط مرا ميپرستند، و چيزي را شريك من نخواهند ساخت و كساني كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند».[14]
بنابراين جداناپذيري دين از سياست، مبناي ديني دارد و در اسلام از زمان رسالت پيامبر، در اولين فرصت ممكن، در حكومت اسلامي نمود عيني پيدا كرد و هدف از آن تلاش در احزاب اهداف انبياي الهي، و تنظيم روابط اجتماعي و اداره جامعه بر مبناي سياست ديني است، كمال اين عينيت طبق وعده پروردگار در حكومت امام زمان ـ عليه السّلام ـ قرار دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمد تقي مصباح يزدي، نظريه سياسي اسلام، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ج 1 و 2.
2. امام خميني،ولايت فقيه، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373.
[1] . بقره/30.
[2] . بقره/29؛ لقمان/20.
[3] . جمعه/2؛ بقره/129؛ بقره/151.
[4] . حديد/25.
[5] . اعراف/157.
[6] . بقره/213.
[7] . نساء/165؛ انعام/48.
[8] . انفال/24.
[9] . بقره/197؛ مايده/38؛ نور/2، 4؛ مايده/33.
[10] . بقره/230.
[11] . آل عمران/110.
[12] . نساء/141.
[13] . مصباح يزدي، محمد تقي، نظريه سياسي اسلام، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1378، ج 1، ص 42.
[14] . نور/55.