ويژگي هاى فرهنگ استكبارى از دیدگاه قرآن؟
پاسخ:
بهترين راه شناخت فرهنگ استكبارى از ديدگاه قرآن، شناخت چهره هاى شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طريق خود قرآن كريم است. و «ابليس» سردمدار بزرگ جبهه استكبار است كه براى نخستين بار اين عَلَم را برداشت و پيشوايى مستكبران را بر عهده گرفت.
مهمترين ويژگيهاى مستكبران، از نظر آيات قرآن كريم، چنين اند:
-
خودبرتربينى
« قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ (ص: 75-76)؛
[خداوند] فرمود: «اى ابليس، چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى؟ آيا تكبّر نمودى يا از برترينها بودى؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدهاى و او را از گِل!»
از پاسخ شيطان برمى آيد كه استكبار، از توجه به خويش و خود را محور پنداشتن ناشى مى شود. علامه طباطبايى با استفاده از اين آيات مى نويسد: همه گناهان در تحليل نهايى به ادعاى انانيّت و ستيز با كبريايى حق تعالى برمى گردد، در حالى كه بنده مخلوق حق ندارد كه در برابر آفريدگار خويش، به خود اعتماد كرده، بگويد: «من».
با اين كه عظمت حق سراپرده هستى را فرا گرفته و همه در پيشگاه او خاضع و ذليل اند. اگر شيطان مجذوب خود نشده بود و تنها به خويش توجه نداشت و سايه خداوند قيوم را بر خويش مشاهده مى كرد، انانيت و خودبينى اش شكسته مى شد و در برابر فرمان الهى خاضع مى گرديد.[1]
امام صادق (ع) مى فرمايد:
هر كس كه بر آن است تا براى خود برترى بر ديگران ببيند، از مستكبران است.[2]
پيامها
الف) سرزنش ابليس به دليل نافرمانىِ امر خدا (سجده بر آدم (ع)) بود.
ب) جويايى انگيزه و علل عصيان و قانون شكنى، امرى شايسته و بايسته است.
پ) پرس و جوى خداوند از ابليس، درباره علل نافرمانى، شايد بدان دليل باشد كه شيطان خود دلايل استكبار ورزيدن از امر الهى را بيان و اقرار كند كه اين كار هم شيطان را در برابر عذاب الهى خلع سلاح كرده و هم هشدارى جدى به همه بندگان خدا به ويژه عابدان و زاهدان است.
ت) تفاوت مبدأ و عنصر اوليه پيدايش موجودات و نوع آنها، ملاك برترى و مهترى آنان نيست.
ث) ابليس در مقايسه ميان شخصيت خود و آدم (ع) روح الهى موجود در آفرينش آدم را ناديده گرفت.
-
فخر و مباهات بر امتيازات مادى
«وَ قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَاداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (سبا: 35)؛ [مترفين به پيامبران] گفتند: «ما بيش از شما مال و فرزند داريم و در آخرت نيز عذاب نخواهيم شد.»
مترفين و مستكبرين به داشتن اموال و فرزندان بيشتر مباهات مى كنند و آن را نشانه كرامت ذاتى خود مى پندارند و حتى معتقدند كه چون خداوند آنان را در اين دنيا گرامى داشته، در قيامت نيز جايگاهى والا خواهند داشت: و هرگاه پس از ناراحتى اى كه به او رسيد رحمتى بدو بچشانيم مى گويد:
«اين به دليل شايستگى و استحقاق من بوده است و گمان نمى كنم قيامت برپا شود و [به فرض كه قيامتى باشد] هرگاه به سوى پروردگارم باز گردانده شوم، براى من نزد او پاداشهاى نيكوتر هست.» (فصلت: 50)
در بينش مستكبران، همه ارزشها با محك ماديّات سنجيده مى شود و يگانه معيار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان از حقانيت است و با نبودش از هيچ ارزشى خبرى نيست.
از اين رو، اعتراض اين گروه به فرماندهى حضرت طالوت آن بود كه ما از او براى رياست و رهبرى شايسته تريم و او لياقت اين مقام را ندارد، زيرا از ثروت بى بهره است: از كجا او سزاوار بزرگى و رياست بر ماست، در صورتى كه، ما شايسته تر از اوييم و او مال فراوان ندارد؟! (بقره: 247)
و اعتراض آنان به پيامبران اين بود كه چرا دستبندهاى طلايى ندارند! (زخرف: 53) از نظر آنان والاترين انسانها، با محكم ترين براهين نيز چون گنجينه طلا ندارند، نمى توانند در منصب رهبرى و هدايت قرار گيرند.
پيامها
الف) مترفان، دارايى بيشتر و اولاد زيادتر را ملاك برترى و ارزش مى دانند و همين امر سبب ايجاد خصلت حق ناپذيرى در آنان شده است.
ب) برخورداران از امكانات رفاهى، خود را مأمون از عذاب مى دانند، در حالى كه چنين نيست.
پ) مترفان، خود را مورد عنايت ويژه خدا مى دانند، در حالى كه اين گمانى بيش نيست.
-
تقليد از نياكان
«وَ كَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ (زخرف: 23)؛
و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشدار دهندهاى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافتهايم و ما از پى ايشان راه سپاريم.»
«عصبيت» را همبستگى شديد، طرفدارى حزبى، خويشاوندى يا عقيدتى، و تعصب را غيرت به خرج دادن، زير بار حق نرفتن و سرسختى و پافشارى در عقيده باطل، معنا كرده اند.[3]
تعصب، بيمارى شايع روانى- اجتماعى است كه در طبقات مختلف اجتماعى ظاهر مى گردد و از استكبار ناشى مى شود. از اين رو، مستكبران پايه و اساس آن را در جامعه تشكيل مىدهند.
حضرت على (ع) مى فرمايد:
هشدار! بترسيد، بترسيد از اطاعت و پيروى بزرگانتان، كسانى كه (با سوء استفاده) از موقعيت خود در ميان مردم، گردنكشى كردند … آنان پايه ها و بنيان عصبيت اند.[4]
همواره استكبار و عصبيت همراه يكديگرند و همان كسى كه براى نخستين بار، راه استكبار را گشود، عصبيت را نيز بنيان نهاد.
[شيطان] پيشواى متعصبين و پيشرو گردنكشان است كه بنيان عصبيت را پايه گذارى كرده است.[5]
پيامها
الف) تمامى پيامبران الهى در طول تاريخ، مواجه با مخالفت مردمان مرفه و خوشگذران بوده اند.
ب) خداوند به وسيله اين آيه، به پيامبر اكرم (ص)، در مسير مبارزه با مشكلات رسالت دلدارى مى دهد.
پ) اقتدا به آيين نياكان، تكيه گاه افراد مرفه و خوشگذران، در مخالفت با پيامبران بوده است.
ت) تقليد كوركورانه و تعصبات قومى، از عوامل مهم گمراهى و انحرافات اعتقادى در طول تاريخ بوده است.
ث) «انذار» مهمترين عنصر تبليغى در متن رسالت پيامبران الهى است.
-
انكار رسالت انبياء
«وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ (سبا: 34)؛ ما هيچ رسولى نفرستاديم مگر آن كه ثروتمندان عياش (مستكبران) آن ديار گفتند: «بى گمان، ما به رسالت شما كافريم.»
مستكبران كه خودپرستى، سراسر وجودشان را فرا گرفته است، از ديدن واقعيت ها و درك حقيقت ها و قبول هدايت ها عاجزند.
آنان آنچه را نفع و سودى برايشان داشته باشد، مى بينند و مى پذيرند و از هر چه به شأن و موقعيت آنان خلل وارد كند، سر باز مى زنند.
از اين رو، همواره در صف مقدم مخالفان انبيا قرار مى گيرند و براى حفظ شوكت شيطانى خود، كفر مى ورزند. آنان حتى از شنيدن سخنان حق گريخته و با انگشت، گوشه اى خود را مى پوشانند.
نوح گفت:
بارالها] هر بار آنان را به مغفرت تو خواندم، انگشت بر گوش نهادند و جامه بر رخسار افكندند و به كفر اصرار ورزيده و سرسختانه استكبار نشان دادند. (نوح: 7)
و در آيه ديگر مى فرمايد: واى بر دروغگوى بدكار، آنكه آيات خدا را كه بر او تلاوت مى شود مى شنود و بر طغيان و استكبار اصرار مى ورزد، گويى آن آيات را نشنيده است. (جاثیه: 7-9)
پيامها
الف) نقش پيامبران، انذار و هشدار دادن به مردمان [و نيز تبشير] است.
ب) برخوردارى از ثروت و رفاه، موجب پيدايش خصلت حقناپذيرى است.
پ) مترفان، هيچ آموزهاى از آموزهه اى آسمانى را قبول نداشتند.
ت) خداوند با ذكر برخورده اى اقوام گذشته با پيامبرانشان، به پيامبر اكرم (ص) درباره رويارويى مشركان با آن حضرت، دلدارى مى دهد.
-
تحقير توده هاى مستضعف
«… وَ لَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (هود: 31)؛ هرگز به مؤمنانى كه در نظر شما خوار مى آيند، نمى گويم كه خداوند خيرى به آنان نخواهد داد. خدا به نهان آنان آگاه تر است و [اگر آنان را برانم يا مأيوس كنم]، از ستمكاران خواهم بود».
اين آيه بيان پاسخ حضرت نوح (ع) به مستكبران قومش است.
«بينش و قضاوت مستكبران درباره مؤمنانى كه از اقشار مستضعف جامعه اند، اين است كه آنان اراذل و اوباش و ساده لوح اند. (هود: 27)؛ و نيز گمان مى كنند كه خداوند به محرومان و مستضعفان، خير و سعادت نداده است.
از اين رو بايد تحقير شوند و انتظار چنين برخوردى را از سوى پيامبران نيز دارند. در صورتى كه پيامبران هيچ گاه محرومان را از اطراف خود نمى رانند، بلكه به آنان توجه ويژه دارند.
علامه طباطبايى در تفسير اين آيه آورده است:
اين بخش از كلام حضرت نوح، اشاره به اعتقاد «ملأ» دارد، همان اعتقادى كه اساس اشرافي گرى را تشكيل مى دهد. از نظر آنان جامعه انسانى به دو گروه اقويا و ضعفاء تقسيم مى شود.
اقويا، صاحبان قدرت و ثروت و داراى شخصيت انسانى و شايسته سرورى اند، همه بايد براى آنان كار كنند و براى آنان آفريده شده اند.
«ضعفا» انسانهاى منحط يا حيوانات انسان نما هستند و فلسفه وجودي شان خدمت به اشراف است. آنان از دايره شرافت انسانى به دور و از رحمت و عنايت الهى بى نصيب اند. حضرت نوح (ع) اين اعتقاد آنان را رد مى كند و اشتباه شان را توضيح مى دهد
كه اگر شما، آنان را تحقير مى كنيد، به دليل ضعف مادى آنان است در حالى كه ملاك دستيابى به كمال و احراز سعادت و كرامت و پاداش هاى الهى، «نفس انسان» است و صفحه جان را بايد به فضائل آراست و من و شما راهى به باطن و زواياى قلب آنان نداريم و تنها خداوند از اسرار آنان آگاه است، پس حق نداريم ضعيفان را به حرمان از سعادت محكوم كنيم و چنين قضاوتى ظالمانه است.[6]
پيامها
الف) تهيدستان و مستضعفان جامعه، در نظر ظاهربين اشراف قوم نوح، مردمى پست و حقير بودند.
ب) سران و اشراف قوم نوح، محرومان و مستضعفان را، ناتوان از رسيدن به خير و نيكى مى پنداشتند.
پ) محروم بودن انسان از مال و منال (ماديات)، نشانه ناشايستگى او براى دستيابى به خيرهاى معنوى و الهى نيست.
ت) محور ارزيابى انسانها در مكتب انبيا، جنبه باطنى و نفسانى آنهاست نه ويژگي هاى ظاهرى و مادى.
ث) خداوند، آگاه به امور نفسانى و جنبه روحانى انسان است.
ج) سخن نابحق گفتن درباره مردم و نالايق شمردن آنان بدون هيچ دليل و برهان، ظلم به آنان است.
-
نافرمانى (فسق)
«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (انعام:49)؛ و كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند، به [سزاى] آنكه نافرمانى مى كردند، عذاب به آنان خواهد رسيد»
چون مبناى فكرى و عقيدتى مستكبران را ماده پرستى تشكيل مى دهد و بر معيار خودپرستى عمل مى كنند، در منجلاب شهوت غوطه ور مى شوند و بى بند و بارى را به اوج مى رسانند.
آنان نه تنها خود فاسدند، بلكه ريشه هر فساد اجتماعى اند و از اين قشر، بى بند و بارى به اقشار پايين جامعه سرايت مى كند و آلودگى در سطحى گسترده، پخش مى شود.
امام خمينى (ره) مى فرمايد:
وقتى خوى زمين خوارى و باغ دارى و كاخ نشينى در بين مردم باشد، اسباب آن مى شود كه انحطاط اخلاقى پيدا بشود، اكثر اين خوي هاى فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است.[7]
پيامها
الف) تكذيب كنندگان آيات الهى به عذاب گرفتار خواهند شد.
ب) مداومت بر فسق (عصيان و خروج از مسير حق) موجب عذاب الهى مى شود.
پ) تكذيب رسالت انبيا، فسق است و تكذيب كنندگان، فاسق اند.
ت) عدول از حق در بينش و اعتقادات، زمينه تكذيب آيات الهى مى گردد.
جمع بندی
قرآن کریم برای شناخت فرهنگ استکباری، ویژگیهای روشنی را بیان کرده است. مستکبران همواره با خودبرتربینی و غرور، اتکا به ثروت و قدرت مادی، تقليد کورکورانه از نیاکان و تعصبات قومی، انکار رسالت پیامبران، تحقیر مستضعفان و غرق شدن در فسق و گناه شناخته میشوند.
این صفات، وجه مشترک ابلیس، فرعون، مترفان و همه مستکبران تاریخ بوده و ریشه اصلی طغیان آنان به شمار میآید. در مقابل، قرآن تأکید دارد که ملاک کرامت، نه ثروت و قدرت و نه نژاد و ظاهر، بلکه ایمان، تقوا و صفای باطن است.
از این رو، شناخت چهره استکبار و مرزبندی با ویژگیهای آن، شرط اساسی در حفظ ایمان و سلامت جامعه انسانی است.
منابع
[1] . سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، قم، بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبائی، 1378، ج 8، ص 24- 25.
[2] . محمدبن یعقوب کلینی، اصول كافى، قم، دارالثقلین، 1390، ج 8، ص 128.
[3] . فواد افرام بستانی، منجد الطلاب، مترجم: محمد بندر ریگی، اسلامی، 1386، ص150.
[4] .سید کاظم ارفع، ترجمه نهج البلاغه، فیض کاشانی،1386، خطبه 192.
[5] . همان.
[6] . سید محمد حسین طباطبائی، همان، ج 10، ص 214، تخلیص.
[7] . روح الله خمینی، صحيفه نور، قم، موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، 1385، ج 17، ص 218.
پیوندها
پرسش و پاسخ
سوالات متداول درباره فرهنگ استکباری از دیدگاه قران
خودبرتربینی، اتکا به ثروت و قدرت مادی، تقلید کورکورانه از نیاکان، تعصبات قومی، انکار رسالت پیامبران، تحقیر مستضعفان و غرق شدن در گناه از مهمترین ویژگیهای فرهنگ استکباری به شمار میرود
ابلیس با خودبرتربینی و نافرمانی در برابر فرمان خدا مبنی بر سجده بر آدم، سردمدار استکبار شده است، چون به خلقت خود از آتش افتخار کرد و آدم را از جنس خاک پستتر دانست
تقلید کورکورانه از نیاکان و تعصبات قومی باعث عدم پذیرش حقایق و پیامهای الهی میشود و افراد را در گمراهی و انحراف اعتقادی نگه میدارد




