فقر فرهنگی در زمان محمدرضاشاه
س:چرا کشوردر زمان محمدرضاشاه دچار فقر فرهنگی بود؟
ج: در ايران بنابراين بوده است كه يك فرهنگ وابسته ، فرهنگ وابسته به معناى اينكه يك فرهنگى داشته باشيم ما، دانشگاه داشته باشيم نگويند دانشگاه داريم ، دانشكده ، دانشگاه ، دانشسرا همه اين الفاظ موافق با فرم تمدن ، الفاظش را داشته باشيم لكن محتوى نداشته باشد كه صورت شبيه تمدن ولى تو خالى از اولى كه مدارس در ايران ، مدرسه اى كه خواسته كه يك رشدى بكند، در ايران تاسيس شده ، از اول اين طور بوده منتهى به اين فساد نبوده ، از اول اين طور بوده كه بنابر اين بوده است كه نگذارند يك فرهنگ حقيقى و واقعى يك تحصيل كرده هاى صحيح در ايران پيدا بشود و مزاحمت خواهند كرد. با مقاصدى كه آنها دارند و با منافع آنها منافعشان چپاول كردن مال اين ملت است ، مزاحمت دارد اينها از اول نقشه را جورى كشيدند كه اين فرهنگ ، يك فرهنگى كه قابل اين باشد كه اين جوان هاى ما را ترقى بدهد و يك جوان فرهنگى صحيح بار بياورد، از اين مانع شدند و حالا ديگر به آن شكوفايى مسئله اى كه آنها خواستند درآمده كه اصلش هيچ فرهنگ ما صورت فرهنگ به معناى واقعى ندارد و جوان هاى ما را عمرهايشان را دارند ضايع مى كنند يعنى رفتن در اين دانشكده و در اين دانشگاه ها جز تضييع عمر معلم و متعلم چيزى نيست معلم ها هم اين را مى دانند، متعلم ها هم اين را مى دانند همه مى دانند لكن وضع اين طورى است ما كه مى گوئيم بايد اين ورق برگردد، پيچيده بشود تمام اين نقشه هايى كه خارجى ها به دست اين عمال خبيث شان در ايران پياده كرده اند بايد اينها برداشته بشود، براى اين است كه ما مى بينيم كه هر جا دست بگذاريم فاسد است ، اگر ما يك مدرسه و دانشگاه به معناى حقيقى داشتيم چطور وقتى كه ثروتمندهاى ما، خود عاليجناب وقتى يك كسالت پيدا ميكنند بايد از خارج يا بياورند يا اينها را منتقل كنند به خارج ، بايد بروند لندن خودشان را معالجه كنند. چطور از لندن هيچ وقت نمى آيند تهران خودشان را معالجه كنند؟ يا جاى ديگر بروند، بايد از اينجا برويم ، از ايران بايد بروند به لندن براى معالجه ، اين دليل بر اين است كه ما طبيب نداريم به معناى حقيقى ، طبيب داريم ، طبيب چيز هم گرفته تصديق هم گرفته ، ديپلم هم دارد، همه چيز دارد، پروفسور هم به او مى گويند اما به معناى واقعى ندارد، محتواى ندارد، صورت است ، يك چيزى كه نه ، منظورم اين است كه تغيير كرده ، از همان لغات است كه تغيير كرده است ، پروفسور هم هست يعنى اين لفظ را گذاشته اند روى يك معنايى كه آن معنا را ندارد محتواى ندارد و لهذا وقتى كه يكى مريض مى شود مى گويند نه ، بايد برود لندن ، خود طبيب ها، به طبيب هم كه آمده ، مى گويند اينجا، اينجا ديگر معذوريم بروند، ايشان بروند لندن اين فقر ماست در فرهنگ ، فقر ماست در دانشگاه ها، در دانشكده ها و اينها مى خواهند ما فقير باشيم ، براى چه ما طبيب داشته باشيم ؟ بايد يك قدرى از اين ملت احتياج داشته باشد به ، وابسته باشد، ملت هم مى خواهند وابسته باشد به اين دولت هاى ديگر و به ملت هاى ديگر.[1]
[1] صحيفه نور جلد:2 صفحه :272 تاريخ سخنرانى :11/8/57