قوه تعقل وقوه احساس
س:دو رکنی که بنای حیات انسان برآن استواراست کدامند؟
ج: بدين سان بناى حيات انسان بايد بر دو ركن عقل و احساس ولى مهار احساس به دست عقل باشد. اين سخن بدان علت است كه در حيات اين جهان كه مقدمه حيات آن جهان است راه و بيراهه بسپارند و اينكه آدمى بايد راه را بيابد و از بيراهه بپرهيزد جاى بحث و سخنى نيست، ولى اينكه اين دو را عقل بايد تشخيص دهد یا احساس جاى بحث براى عده اى است و از ديد ما به دليل خود عقل راهنماى ما بايد عقل باشد .
عقل ضرورى حيات براى عقال و در بند كردن آدمى است و بايد نقش ترمزى را ايفا كند كه در سراشيبىها ما را از سقوط نجات دهد و اين درعين ضرورت وجود عاطفه است. ما به نرمشهاى عاطفى در همه سنين نياز داريم و حتى محتاج آنيم كه گاهى كودكانه در خواست نوازش و محبت داشته باشيم.
مشكل اساسى در سر راه بسيارى از انسانها اين است كه در موردى عقل آدمى به علت ضعف تربيت در مقابله با احساس مجاب مى شود و يا آدمى گاهى در ميان امواج سهمگين عواطف دچار مخاطره مى گردد و در آن صورت شناخت وظيفه مشكل و آدمى غرق در هوسها مى شود .
آلودگى ها، گنهكارى ها، خودخواهى ها و خود پرستى ها، اغلب به خاطر غلبه احساس برعقل است. به همين خاطر اين مهم است كه آدمى در اعتدالى به سر برد، آنچنان كه نه عقل او به دور از عاطفه حكم دهد و نه عاطفه و احساس، به فرمان عقل به پيش رود و اين مسأله اى هست كه حضور آن درافراد عادى اندك و درافراد ساخته شده و پرورده به صورت كامل است. شخصيتهاى الهى و حتى آنها كه پاى بند به مذهب نبوده اند ولى تمرينها و رياضتهائى و محاسبه و مراقبهاى داشتند اين جنبه را براى خود حل كرده اند .