مذهب بلوچستان
مذهب مردم بلوچستان ایران چیست و تفاوت دیگاه ایشان با وهابیت چگونه است؟
مذهب مردم هر منطقه با تفکرات علمای دینی آن محیط همسویی دارد. عالمان دینی اهل سنت منطقه، مذهب حنفی داشته و براساس فتاوای مؤسس این مذهب احکام شرعی را برای مردم بیان میکنند. مؤسس این مذهب ابوحنیفه نعمان بن ثابت است. این مذهب توسط شاگران ابوحنیفه رشد کرد و هماکنون در میان مذاهب چهارگانه بیشترین پیرو را داراست. در مصر، سوریه، لبنان، ترکیه، آلبانی، بالکان، قفقاز و پاکستان پیروان حنفی بر دیگر مذاهب فزونی دارند. در ایران نیز در استان سیستان و بلوچستان و شمال شرقی خراسان حنفی مذهبند و در کردستان ایران گرچه اکثریت پیرو مذهب شافعی هستند ولی خانوادههای انگشت شماری حنفی مذهبند.
از نظر ابوحنیفه ایمان اقرار زبانی و تصدیق قلبی است و عمل در ایمان[1] دخالت ندارد. او قائل است که نباید احدی از مسلمانان و اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناه حتی گناه کبیره تکفیر کرد و ایمان را از وی نفی نمود؛ بلکه جایز است او را مؤمن فاسق دانست: «ولا نكفر مُسلما بذنب من الذُّنُوب وَإِن كَانَت كَبِيرَة إِذا لم يستحلها وَلَا نزيل عَنهُ اسْم الْإِيمَان و نسميه مُؤمنا حَقِيقَة وَيجوز ان يكون مُؤمنا فَاسِقًا غير كَافِر، [2] ما هیچ مسلمانی را بدلیل ارتکاب گناهی از گناهان کافر نمیدانیم اگرچه آن گناه کبیره باشد تا مادامی که آن گناه را حلال نداند و نام ایمان را از او جدا نمیکنیم و او را حقیقتا مؤمن مینامیم و ممکن است که شخصی مؤمن فاسق غیرکافر باشد». وی در جای دیگر کتابش میگوید: «و لا نقول ان المؤمن لا تضره الذنوب و لا نقول انه لا یدخل النار؛[3] نمیگوییم گناه به مؤمن ضرر نمیزند و نمیگوییم که داخل آتش هم نمیشود».
این دیدگاه با دیدگاه محمدبنعبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت تفاوت دارد؛ محمدبنعبدالوهاب در تعریفی که دربارۀ ایمان و توحید ارائه میکند آن را به تصدیق قلبی و اقرار به زبان و عمل دانسته و هر کس خللی در یکی از اینها روا دارد را مسلمان نمیداند.[4] محمدبنعبدالوهاب تمامی مسلمانان که به ملائکه، انبیا و اولیای الهی متوسل میشوند و از آنان درخواست شفاعت میکنند و آنان را وسیله تقرب به خداوند قرار میدهند، مشرک و کافر دانسته[5] و ریختن خون آنان و غارت کردن اموالشان را جایز شمرده است.[6]
از نظر وهابیان گناهان کبیره دو دسته است؛ برخی باعث کفر است و برخی باعث کفر نیست. قتل، زنا، خوردن مال یتیم و … باعث کفر نیست اما استغاثه، دعا، نذر و … برای غیر خدا باعث کفر و ارتداد است لذا اگر شخص توبه نکرد کشته میشود. [7]
شناخت مرز و تفاوت عقاید وهابیت با تفکر عالمان دینی منطقه ضرورت دارد. مولوی عبدالحمید، رئیس مشهورترین مدرسه علمیه اهل سنت استان و امام جمعۀ اهل سنّت زاهدان[8] دراینباره میگوید: «اهل سنت مانند شیعیان دارای تفکرات و گروههای مختلفی هستند و از مذاهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی تبعیت میکنند و جریانی به نام وهابیت با تعبیری که امروزه در ایران مطرح میشود اصلاً در بین اهلسنت ایران وجود ندارد. ما اهل سنت هستیم و وهابی نیستیم؛ چرا به ما تهمت وهابیت میزنید و بعضاً مراجع و آیات عظام از این موضوع ابراز نگرانی کردهاند. اینها شایعات و تهمتهای نادرستی است که از سوی گروههای افراطی ازجمله شبکۀ معلومالحال سلام با هدف ایجاد تفرقه و دودستگی مطرح میشود و به بیگانگان وابسته هستند.»[9]
غالب مولویهای سرشناس استان تحصیل کردۀ مدارس دِیُوبندی هند و بویژه پاکستان هستند و از نظر دینی به ویژه فقهی کاملا به مدارس دینی پاکستان وابستهاند و تحولات و تصمیمگیریهای محافل دیوبندی پاکستان تأثیرهای مستقیمی بر فضای مذهبی و امنیتی استان میگذارد. بسیاری از مولویهای استان به صورت مستمر به پاکستان سفر میکنند و با مراکز علمی دیوبندیها مرتبطند. فتاوایی که از دارالإفتاهای این مراکز صادر میشود، به سرعت در جامعۀ بلوچستان پخش میشود. [10] با رشد علمی مدارس علمیه اهل سنت استان، هماکنون افراد کمتر برای تحصیل به پاکستان میروند و در مدارس داخلی تا مقاطع بالا تحصیل میکنند.[11]
بنابراین میتوان گفت تفکر دیوبندیه تفکر مذهبی حاکم بر غالب مدارس دینی بلوچستان است. هرچند تفکر دیوبندیه از آغاز پیدایش تاکنون تغییراتی داشته است اما تفاوتهای بنیادین با تفکر وهابیت دارد که در ادامه برخی را ذکر میکنیم:
- وهابیت از اساس با مذاهب فقهی و کلامی در تضاد است و پیروی از مذاهب اربعه را بدعت میدانند در حالیکه مکتب دیوبند از نگاه فقهی حنفی و از نگاه کلامی ماتُریدی است.
- طریقت یکی از اصلهای مهم دیوبندی است. شاه ولیالله و پیروان او طریقتی هستند و طریقت را مکمل شریعت میدانند، در حالیکه وهابیت تصوف و طریقت را از اساس باطل میدانند.
- هر دو جریان در اندیشه تغییر وضعیت مسلمانان بودند، با این تفاوت که نگرانی دیوبندیان تهاجم فرهنگی غرب بود و میخواستند با گسترش فرهنگ اسلامی، مسلمانان را از تهاجم و ابتذال این فرهنگ نجات داده و اقتدار گذشته مسلمانان را که با تسلط انگلیس به خطر افتاده بود، احیا کنند، اما وهابیها مدعی هستند مسلمانان دچار شرک و کفر گردیدهاند و مهتمرین وظیفه، مبارزه با شرک و کفر است.
- وهابیت با استعمارگران، اسرائیل، آمریکا و … تعامل مثبت و با مسلمانانِ مخالف برخوردی خشن دارند، ولی مکتب دیوبند هیچ یک از این دو ویژگی را ندارد.[12]
شایان ذکر است در منطقۀ سیستان و بلوچستان دیوبندیه را سلفی نمیدانند زیرا حنفی و مقلد ابوحنیفه هستند. در این منطقه به طرفداران وهابیت، سلفی گفته میشود و بین سلفیان[13] و دیوبندیه اختلافات شدیدی وجود دارد. بنابراین، باید از نسبت سلفی به مولویهای دیوبندی پرهیز کرد زیرا واژه سلفی در این منطقه معنای دیگری دارد و باعث سوء برداشت میگردد.
[1] . اولین گروهی که به تکفیر مسلمین روی آوردند خوارج بودند، آنان برای ایمان سه جز قائل بودند اقرار به زبان، تصدیق به قلب و عمل با جوارح. آنها بر اساس این تعریف می گفتند، اگر کسی با زبان و قلب به خدا ایمان داشت و مرتکب گناه می شد، ایمان خود از دست داده و کافر و مشرک گشته است . آنها حتی قاعدین خوارج- خوارجی که جنگ نمیکردند- را نیز کافر میدانستند و سرزمین مخالفان را دارالکفر و کافران را واجب القتل میدانستند و حتی کشتن زنان و فرزندان کافران را نیز مباح میشمردند و کودکانشان را همیشه در آتش میپنداشتند (ابو حنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی، الفقه الاکبر، حیدرآباد (هند)، مجلس دائره المعارف العثمانیه، 1399 ق ، ج1، ص5-13).
[2] . ابو حنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی، الفقه الاکبر، همان، ص43.
[3] . ابو حنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی، الفقه الاکبر، همان، ص 45.
[4] . لا خلاف ان التوحید لابد ان یکون بالقلب و اللسان و العمل، فان اختل شی من هذا لم یکن الرجل مسلماً (محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، تحقیق یاسر برهانی و طلعت مرزوق، اسکندریه، دار الایمان، 1333، ص 51).
[5]. سلیمان بن عبدالوهاب در این باره خطاب به برادرش محمد بن عبدالوهاب میگوید: این امور(توسل به پیامبر گرامی(ص) که تو موجب شرک و کفر مسلمانان میدانی) پیش از احمد بن حنبل و در زمان پیشوایان اهل سنت نیز مطرح بوده است و در سراسر بلاد اسلامی وجود داشته است. با این که برخی از آنان این امور را انکار میکردند، ولی هیچ یک از پیشوایان، آنان را کافر و مرتد نمی دانستند و دستور جهاد با آنان را نمی دادند و بلاد مسلمانان را بلاد شرک و یا دار الحرب نمی نامیدند؛ ولی تو کسانی را که متوسلین به پیامبر گرامی(ص) را تکفیر نکنند نیز کافر می دانی، گرچه خود به آن حضرت توسل نجویند. تو می پنداری که علمای اسلام اتفاق نظر دارند که واسطه قرار دادن پیامبر اکرم(ص) نزد خدا موجب کفر میشود. هشت صد سال از زمان ائمه چهارگانه می گذرد، از هیچ عالمی از علمای اسلام نقل نشده است که این امور را کفر دانسته باشد. به خدا سوگند! لازمۀ سخن تو این است که تمامی علما، امرا و عموم مسلمانان بعد از زمان احمد بن حنبل کافر و مرتدند (سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه، بی جا، المجمع العالمی للمبلغین، 1432ق، ص124-125).
[6] . و ان قصدهم الملائکة و الانبیاء و الاولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب الی الله بذلک هم الذی احل دمائهم و اموالهم.( محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، همان، ص4).
[7] . أحمد عبد الرزاق الدويش، فتاوى اللجنة الدائمة، الرياض، الإدارة العامة للطبع اللجنة الدائمة، 1420 ق، ج2، ص137.
[8]. درباره مولوی عبدالحمید و جریان مسجد مکی در بخش های آتی سخن خواهیم گفت.
[9]. عبد الحمید اسماعیل زهی، «خطبه نماز عید فطر»، فصلنامه ندای اسلام، شمارۀ 35 و 34، تابستان و پاییز 1387، ص32.
[10]. ر. ک. مهدی علیزاده موسوی، مکتب دیوبند و جنبش جماعت تبلیغ، قم، پاد اندیشه، 1392، ص 297 – 306 .
[11]. همان.
[12]. ر. ک. سید مهدی علیزاده موسوی، سلفیگری و وهابیت، قم، پاد اندیشه، 1389، ص 102؛ پایگاه علمی فرهنگی و اعتقادی شیعه، «تفاوت دیوبندیه با وهابیت»، پایگاه علمی فرهنگی و اعتقادی شیعه، دسترسی در: https://farsi.al-shia.or، 12 تیر 1399.
[13]. نظیر مولوی گندابی.