مرد بداخلاق و بی توجه به نیازهای همسر!
مرد بداخلاق وبی توجه به نیازهای همسر!
سلام
هفت ماه پیش به طور کاملا سنتی عقد کردم. خیلی سعی کردم با شوهرم صمیمی شوم، نامزدم دیپلم است و خودم لیسانس دارم ، من 29 ساله هستم و ایشان 30 ساله اند . از لحاظ مالی پسر فعالی است و مشکلی ندارد.
اما آن طور که من انتظار دارم شور و اشتیاق ندارد، خیلی کم پیش می آید خودش داوطلبانه دنبالم بیاید تا برویم بیرون، در واقع صبر می کند تا من پیشنهاد بدهم بعد می اید.
مدتی جلو خودم را گرفتم که به وی نگویم برویم بیرون در نهایت فقط آمد در خانه، البته به طور غیر منتظره ،من خوشحال شدم اما هنوز احساس می کنم کم می باشد. من زیاد به وی زنگ می زدم تازگی ها جلوی خودم را گرفتم ، مدتی به من می گفت نترس تو را ترک نمی کنم یا می گفت شوهر گیرت نمی آمد از خدایت باشد من تو را گرفتم!! یا هر وقت زنهای دیگر را می بیند همیشه می گوید جان چقدر خوشگل است!! البته اینها را به شوخی می گوید یا اینکه اگر چیزی بخواهم بخرم هیچ وقت داوطلب نمی شود باید چند هفته بیفتم دنبال وی، حس گدایی به من دست می دهد . خانواده اش از ان خانواده هایی است که زنها خودشان مرد هستند یعنی مردها را وارد تصمیم گیری هایشان نمی کنند در واقع فقط از لحاظ مالی روی شوهرها یشان حساب می کنند گاهی از من می خواهد من هم این طور باشم اما من احساس می کنم این طوری اگر ازدواج نمی کردم بهتر بود . همه می گویند زیاد به وی گیر میدهم و باید محل ندهم تا خودش به طرف من رو آورد، اما من می ترسم کلا بی خیال من شود به نظر شما چه کار کنم؟
پاسخ:
سلام
به نظر می رسد شما نسبت به شوهرتان حساسیت بالایی دارید و کارهای وی شما را از نظر عاطفی سیراب نمی کند و ظاهرا ذاتا نیاز عاطفی تان بالا می باشد، به همین دلیل شما برای اینکه بتوانید این کمبود را جبران کنید با کارهای خود به وی فشار می آورید که هر طور شده به نیاز شما توجه کند اما متأسفانه فشارهای شما باعث ایجاد دو مشکل شده است.
1-مشکل برای خودتان: از آنجایی که هر روز سعی دارید محبت وی را جلب کنید دست به هر کاری می زنید -چه بسا بیشتر کارها یتان اصلا خوشایند مردها نباشد و این کارها وی را بیشتر زده کند- اما در هر صورت شما تلاش می کنید، ولی چون نتیجه دل خواهتان را نمی بینید ناراحت و سر خورده می شوید و به ادامه زندگی بد بین می شوید.
2-مشکل برای شوهرتان: این تلاش های بی حساب شما باعث شده شوهرتان نسبت به شما با دیده حقارت نگاه کند و فکر می کند شما هیچ خواستگاری نداشته اید، و الان که با وی ازدواج نموده اید باید خیلی شاکر باشید چون شخصی که انتظارش را نداشتید با شما ازدواج کرده است، در واقع دچار نوعی غرور کاذب و خود بزرگ بینی شده است. مثل اینکه به شخصی بدون دلیل بگویید تو خیلی می دانی و اینقدر این مسئله به وی تلقین شود تا دچار جهل مرکب گردد یعنی خودش هم باور کند که فلان مسئله واقعا جوابش همانی است که در فکر اوست در حالی که واقعا این طور نباشد.
از طرفی وقتی این کارهای شما را می بیند با خود فکر می کند خوب، حتما ایشان نسبت به دخترهای دیگر کمبودی دارد که این قدر سهل الوصول و طالب گردیده لذا وقتی دیگران را می بیند می گوید جان چقدر خوشگل می باشد در حالی که شاید شما از آن دختر ها خیلی بهتر باشید.
با توجه به مطالب بالا شما باید این دو مشکل را حل کنید و اگر این دو مورد حل شود ان شاء الله جای نگرانی نیست. برای حل این مسئله باید سهل الوصول نباشید یعنی به جای اینکه بیفتید دنبال ایشان و طالب شوید کاری کنید که وی دنبال شما بیفتد، برای این کار باید روز به روز خودت را در پیش وی جذاب تر کنید یعنی وقتی می آید پیش شما بهترین لباسها را بپوشید و خودتان را آراسته کنید،با وی مهربان باشید و هیچ وقت بد رفتار ی نکنید، در کل دل ربایی کنید، اما در خواست کننده نباشید به عبارتی اول وی را باید در بیابان عشق بچرخانید تا حسابی تشنه شود بعد از اینکه برای رفع تشنگی به شما پناه آورد نباید سیرابش کنید بلکه فقط باید کوزه آب را نشان دهید بدون اینکه آبی داده باشید تا عطش وی دو چندان شود، در آن موقع می بینی برای به دست آوردن آب هر تلاشی می کند و اگر دست یابد هیچ وقت این لطف را فراموش نخواهد کرد. لذا آن موقع می توانید خودتان را در اختیارش بگذارید.
موفق باشید.