نامعتبر بودن کتاب کافی !
کتاب کافی دارای ارزش علمی نیست زیرا نویسنده آن کلینی، کاسبی بوده است و بدون توجه به سند روایات، آن ها را در کتاب کافی گرد آورده است.
پاسخ:
اوّلا، ادعای ارزش علمی نداشتن کتاب «کافی» از بیاطلاعی شبهه کننده ناشی شده است و ادعایی بی اساس است. زیرا این کتاب ثمره بیست سال تلاش علمی دانشمند بزرگ شیعه است. او با سفر به سرزمین های اسلامی با روایان احادیث ائمه (ع) دیدار کرد و به احادیثی که ثبت و ضبط کرده بودند دست یافت؛ پس از این مرحله کتاب «کافی» را با توجه به اطلاعاتی که بدست آورده بود، تألیف کرد.
این کتاب از قدیمی ترین و معتبرترین کتاب های روایی شیعه می باشد که در عصر غیبت صغری نگاشته شده است و در طول بیش از هزار سال پیوسته مورد توجه ویژه علما و فقهای شیعه قرار گرفته و بزرگان شیعه در منابع مهم حدیثی و تألیفات فقهی خود به آن استناد نموده اند. جایگاه علمی این کتاب به قدری بلند است که هیچ عالم شیعی خود را بی نیاز از آن نمی داند و در طول تاریخ نیز اندیشمندان تراز علمی شیعه آن را ستودهاند؛ برای نمونه: شیخ مفید می نویسد: کتاب کافی از بهترین کتاب های شیعه و پر فایده ترین آنهاست. [1]
شهید اول، می گوید: کتاب کافی، کتاب حدیثی است که تاکنون اصحاب و علمای شیعه مانند آن را ننوشته اند. [2] علامه مجلسی نیز می فرماید: کتاب کافی دقیق ترین و کامل ترین کتاب روایی و بهترین و بزرگترین تألیف مذهبِ بر حق شیعه است. [3]
ثانیا، دربارۀ نسبت «کاسب» دادن به مرحوم کلینی اگر منظور از کاسب بودن کلینی این است که وی اصلا عالم و دانشمند نبوده بلکه فعالیت مهمش کاسبی بوده است!، دروغ بودن و مضحک بودن این سخن با توجه به زندگینامه کلینی و اعتراف دوست و دشمن به علم و دانش او آن هم در حد بزرگترین عالم زمانش نیاز به توضیح بیشتر ندارد. مثل آن می ماند که کسی بگوید انیشتین بقال بوده و نه فیزیکدان! البته این که وی همچون اکثر عالمان آن زمان در کنار فعالیت علمی خود راهی را برای امرار معاش خود داشته است مطلب دیگری است و نقصی برای او نیست. هر چند که تاریخ در این باره اطلاع دقیقی به ما نمیدهد. برای اثبات توان و قدرت علمی مرحوم کلینی باید دانست عالمان شیعه و اهل سنت تأکید کردهاند:
شیخ طوسی، پیشوای فقهای شیعه (م ۴۶۰ ق)، مینویسد: ابوجعفر محمّد بن یعقوب کلینی، دانشمندی بسیار ارزشمند و آگاه به روایات و احادیث بود…[4]
شیخ «نجاشی» (م ۴۵۰ق)، عالم به علم رجال[5] می گوید: محمّد بن یعقوب کلینی، در زمان خود پیشوای علمای شیعه و چهره درخشان آنها در ری، و مورد اعتمادترین دانشمند شیعه در حدیث و ثبت آن بوده است. کتاب بزرگش به نام الکافی را در مدت بیست سال تالیف کرده است…[6]
ابن اثیر جزری از دانشمندان اهل سنت (606 ق) مینویسد: ابوجعفر محمّد بن یعقوب رازی ـ از پیشوایان مذهب اهلبیت (ع) دانشمندی بزرگ و فاضلی نامدار است. ابن اثیر روایتی از پیغمبر (ص) نقل میکند که فرموده است: خداوند ابتدای هر قرنی، شخصی را بر میانگیزد که دین او را زنده بدارد آنگاه به گفتگو درباره این حدیث پرداخته و میگوید: از احیاکنندگان مذهب شیعه، در آغاز سده اول هجری، محمّد بن علی باقر (امام پنجم) و در ابتدای سده دوم، علی بن موسی الرضا، و بر راس سده سوم، ابو جعفر محمّد بن یعقوب کلینی رازی بودهاند. [7]
از نوشته ابن اثیر، به خوبی مقام کلینی آشکار میشود و میرساند که او در زمان خود، بلندآوازهترین دانشمند شیعه بوده که او را پس از دو امام، احیاگر مذهب دانسته است.
ابن حَجَر عَسقَلانی (م۸۵۲ ق) از دیگر دانشمندان اهل سنت نیز از کلینی به عنوان فقیه نام برده و گفته است: کلینی از فقهای شیعه و کسی است که بر وفق مذهب آنها، کتابهای زیادی تالیف کرده است.[8]
ثالثا، ادعای عدم توجه شیخ کلینی به اسناد روایات نیز، بی اساس و نشان دهندۀ بیاطلاعی شبهه کننده است و اگر با آگاهی چنین ادعایی شده باشد، مسلما تهمتی آشکار است. می توان گفت روشنترین دلیل بر رد این ادعا و تهمت، ذکر دقیق اسناد احادیث در کتاب کافی و در معرض قضاوت قرار دادن آنها برای اهل علم پس از خود است؛ کاری که کلینی به راحتی می توانست از آن صرفنظر کند. همچنین اگر کلینی در تالیف کافی مثل یک کاسب! عمل کرده بود و نه یک عالم دقیق، هرگز عالمی چون ابن اثیر که مذهبش مخالف مذهب اوست او را احیاگر مذهب شیعه در آغاز سده سوم هجری نمی نامید.
[1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407 ق، مقدمه کتاب، ص26.
[2] . همان.
[3] . همان، ص27.
[4]. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1373 ش، ص495.
[5] . علم رجال علمی است که درباره طبقه بندی و وضعیت راویان احادیث از جهت مذهب آنها، میزان دانش آنها و از همه مهمتر راستگویی یا دروغگویی آنها سخن میگوید.
[6] . نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1365 ش، ص377.
[7] . جزری، ابن اثیر، جامع الاصول، بیروت: دار البیان، 1392ق، ج11،ص319.
[8] . عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، بیروت: دار الفکر، 1407 ق، ج5، ص433.