چرا خمس واجب است؟
چرا خمس واجب است؟ آیه 41 سوره انفال در مورد غنایم جنگی(بدر) نازل شد! چرا در مورد زکات آیات زیادی نازل شده تبلیغ نمی شود؟ آیا امام علی (ع) در دوره خلافت خود خمس می گرفت؟ چرا در نهج البلاغه با آن اشاره نشده؟ و….؟
باسلام دوست عزیز در پاسخ به سوال اشاره به دو دو مطلب لازم است :
1- در مورد خمس فقط يک آيه وجود دارد درحالي که براي زکات آيات متعددي نازل شده است بنابراين زکات مهمتر از خمس است.
2- شأن نزول آيه خمس در مورد غنائم جنگي است و معناي لغوي غنائم هم به غنائم جنگي اختصاص دارد
اختصاص يک آيه بر حکمي از احکام الهي و در مقابل اختصاص آيات متعددي بر حکمي ديگر از احکام خداي متعال دليل بر اهميت ذاتي کمتر حکم اول و اهميت بيشتر حکم دوم نسبت به حکم اول ندارد.
دليل نقضي :
> احکام ديگري وجود دارد که از اهميت زيادي برخوردارند. ولي در قرآن چند آيه محدود به آنها اختصاص يافته است. مانند حج و روزه.
> اين احکام نيز به نسبت به احکامي مانند نماز و زکات که از آيات بيشتري برخوردارند ، آيات کمتري و محدودتري را به خود اختصاص داده اند. ولي کمي آيات مربوط به آنها دليل بر کم اهميت بودن آنها نسبت به احکام با آيات بيشتر، نيست.
> همچنين احکامي در شرع مقدس اسلام وجود دارد که هيچ کدام آنها در قرآن نيامده اند ولي مسلمانان وجوب آنها و احکام عمل کردن به آنها را از سنت پيامبر دريافت کرده و شکي در وجوب آن ندارند.
> مانند نماز آيات و برخي از غسلها و موارد ديگر.
> جواب حلّي :
> اختصاص آياتي کمتر به حکمي از احکام نسبت به احکامي ديگر و همين طور اختصاص آيات بيشتر به حکمي نسبت به احکامي ديگر به فراخور شمول زماني ، آماري و جمعيتي آنها مي باشد.
> به عنوان مثال اگر زکات از آيات بيشتري برخوردار است به علت اين است که زکات دايره شمول جمعيتي بيشتر از خمس دارد. زکات حکمي است که دايره و مساحت شمول آن تمام افراد جامعه اسلامي ( و حتي در برخي از موارد غير مسلمانان ) مي باشند که اگر دچار مشکل اقتصادي و عسرت مالي شدند بتوانند از اين امکان استفاده کنند.
> ولي دائره شمول خمس محدودتر از زکات مي باشد و شامل همه افراد جامعه اسلامي نمي شود. بلکه در مقابل زکات که براي بني هاشم ( خاندان رسول الله در زمان ما ) حرام مي باشد و آنها حق استفاده از آن را ندارند ، براي فقرا و مستمندان از آنان اختصاص دارد و نيز سهمي از آن مخصوص حاکم جامعه اسلامي است براي رفع مايحتاج هاي مخصوص امور حکومتي که از ديدگاه شيعه در زمان پيامبر ، حاکم اسلامي پيامبر است و در زمان ائمه ، ائمه اطهار عليهم السلام.
> «عن مجاهد، قال كان النبي ص و أهل بيته لا تحل لهم الصدقة فجعل لهم الخمس» (1)
> “مجاهد مي گويد : صدقه ( زکات واجب و غير واجب ) بر پيامبر و اهل بيت ايشان عليهم الصلاه و السلام حلال نمي باشد. پس خمس براي آنها قرارداده شده است.”
> اما فلسفه اينکه چرا زکات براي خاندان پيامبر اکرم حرام شده است و در مقابل اين ممنوعيت حکمي مانند خمس تشريع شده است ؟ مساله اي است که بايد در جايگاه خود بحث شود.
> نکته دوم :
> هرچند که اين آيه در مورد نحوه تقسيم غنائمي که در جنگ به دست آمده است نازل شده است ولي نزول يک آيه در موردي خاص ، دليل بر اختصاص آن آيه در آن مورد خاص نمي شود. چرا که در آن صورت اکثريت قريب به اتفاق آيات قرآن به همان مواردي که آيات در آن موارد خاص نازل شده اند محدود مي شد و ديگر در موارد ديگر قابل بهره برداري و استتناد نبود.
> به عبارت روشنتر هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه يك معنى كلى و عمومى باشد و در عين حال مورد نزول آيه غنائم جنگى كه يكى از موارد اين حكم كلى است بوده باشد و اين گونه احكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است:
> مثلا در آيه 7 سوره حشر مىخوانيم ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”:” هر چه پيامبر براى شما مىآورد بگيريد و هر چه از آن نهى مىكند خود دارى كنيد”.
> اين آيه يك حكم كلى در باره لزوم پيروى از فرمانهاى پيامبر (ص) بيان مىكند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مىافتد (و اصطلاحا به آن” فىء” گفته مىشود).
> و نيز در آيه 233 سوره بقره يك قانون كلى به صورت” لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها”:” هيچ كس بيش از آنچه قدرت دارد تكليف نمىشود” بيان شده در حالى كه مورد آيه در باره اجرت زنان شيرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانايى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آيا ورود آيه در چنين مورد خاصى مىتواند جلو عموميت اين قانون (عدم تكليف به ما لا يطاق) را بگيرد؟! خلاصه اينكه: آيه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مىگويد: هر در آمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازيد مخصوصا” ما” موصوله و” شيء” كه دو كلمه عام و بدون هيچ گونه قيد و شرطند اين موضوع را تاييد مىكنند.
> حال بايد ببينيم كه” غنيمت” در لغت و در نظر عرف چه معنى مىدهد؟! آيا راستى منحصر به غنائم جنگى است و يا هر گونه در آمدى را شامل مىشود؟
> آنچه از كتب لغت استفاده مىشود، اين است كه در معنى ريشه لغوى اين كلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مىآيد، نيامده است، بلكه هر در آمدى را شامل مىشود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مىكنيم:
> در كتاب” لسان العرب” جلد دوازدهم مىخوانيم” و الغنم الفوز بالشىء من غير مشقة … و الغنم، الغنيمة و المغنم الفيء … و فى الحديث الرهن لمن رهنه له غنمه و عليه غرمه، غنمه زيادته و نمائه و فاضل قيمته … و غنم الشيء فاز به …
> :” غنم يعنى دسترسى يافتن به چيزى بدون مشقت، و” غنم” و” غنيمت” و” مغنم” به معنى فىء است (فىء را نيز در لغت به معنى چيزهايى كه بدون زحمت به انسان مىرسد ذكر كردهاند …)
> و در حديث وارد شده كه گروگان در اختيار كسى است كه آن را به گرو گرفته، غنيمت و منافعش براى اوست و غرامت و زيانش نيز متوجه اوست و نيز غنم به معنى زيادى و نمو و اضافه قيمت است، و فلان چيز را به غنيمت گرفت يعنى به او دسترسى پيدا كرد.”
> و در كتاب” تاج العروس” جلد نهم مىخوانيم” و الغنم الفوز بالشيء بلا مشقة”:” غنيمت آن است كه انسان بدون زحمت به چيزى دست يابد”.
> در كتاب” قاموس” نيز غنيمت بهمان معنى فوق ذكر شده است.
> و در كتاب” مفردات راغب” مىخوانيم غنيمت از ريشه” غنم” به معنى” گوسفند” گرفته شده و سپس مىگويد” ثم استعملوا فى كل مظفور به من جهة العدى و غيره” يعنى:” سپس در هر چيزى كه انسان از دشمن و يا غير دشمن به دست مىآورد به كار رفته است.” حتى كسانى كه يكى از معانى غنيمت را غنائم جنگى ذكر كردهاند انكار نمىكنند كه معنى اصلى آن معنى وسيعى است كه به هر گونه خيرى كه انسان بدون مشقت به آن دست يابد گفته مىشود.
> در استعمالات معمولى نيز” غنيمت” در برابر” غرامت” ذكر مىشود، همان طور كه معنى” غرامت” معنى وسيعى است و هر گونه غرامت را شامل مىشود” غنيمت” نيز معنى وسيعى دارد و به هر گونه در آمد قابل ملاحظهاى گفته مىشود اين كلمه” در نهج البلاغه” در موارد زيادى به همين معنى آمده است، در خطبه 76 مىخوانيم” اغتنم المهل”:” فرصتها و مهلتها را غنيمت بشماريد”.
> و در خطبه 120 مىفرمايد”
> من اخذها لحق و غنم
> “:” كسى كه به آئين خدا عمل كند به سر منزل مقصود مىرسد و بهره مىبرد” در نامه 53 به مالك اشتر مىفرمايد:”
> و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم
> “: در برابر مردم مصر همچون حيوان درندهاى مباش كه خوردن آنها را غنيمت و در آمدى براى خود فرض كنى”.
> و در نامه 45 به عثمان بن حنيف مىفرمايد:”
> فو اللَّه ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا
> “:” به خدا سوگند از دنياى شما طلايى نياندوختم و از غنائم و در آمدهاى آن اندوختهاى فراهم نكردم”.
> و در كلمات قصار، در جمله 331 مىفرمايد
> ان اللَّه جعل الطاعة غنيمة الاكياس
> :” خداوند اطاعت را غنيمت و بهره هوشمندان قرار داده است”.
> و در نامه 41 مىخوانيم”
> و اغتنم من استقرضك فى حال غناك
> “:” هر كس در حال بىنيازيت از تو قرضى بخواهد غنيمت بشمار.”
> و نظير اين تعبيرات بسيار فراوان است كه همگى نشان مىدهد” غنيمت” منحصر به غنائم جنگى نيست.
>
> پي نوشت :
> 1. حسكانى عبيد الله بن احمد ، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، تهران ، نشر سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى ، سال 1411هـ.ق ،ج 1 ، ص 288.
>
>