آیا بین اخلاق و سیاست میتواند رابطۀ سالمی برقرار باشد؟
پاسخ
درزمینۀ رابطۀ اخلاق و سیاست چهار دیدگاه در میان کارشناسان وجود دارد:
یک- نظریۀ جدایی اخلاق از سیاست؛
دو- نظریۀ پیروی اخلاق از سیاست؛
سه- نظریۀ دوسطحی اخلاق و سیاست؛
چهار- نظریۀ یگانگی اخلاق و سیاست.
از میان این چهار دیدگاه، تنها دیدگاه چهارم با مبانی اسلام هماهنگ است.
نماد بارز دیدگاه اول، ماکیاولی است. این دیدگاه، ورود اخلاق به عرصۀ سیاسی را ممنوع و خطرناک میداند و آن را عامل ناکامی سیاست قلمداد میکند؛
دیدگاه دوم در کل مطرود و نامعتبر است و طرفدار چندانی ندارد؛ زیرا برای اخلاق هویت و اصالتی قائل نیست؛
در دیدگاه سوم، اصول اخلاقی در امور سیاسی پذیرفته میشود؛ درحالیکه، معتقد است اخلاق سیاسی با اخلاق فردی متفاوت است
و در دیدگاه چهارم، اخلاق و سیاست هر دو مظاهر حکمت عملی و ارزشمدارند و میان آن دو یک نوع اتحاد برقرار است؛ به شیوهای که، میتوان اخلاق را سیاست فردی و سیاست را اخلاق جمعی دانست.
باید دقت داشت در نظامهای سیاسیای که هدف نهایی آنها دستیابی به قدرت است میان سیاست و اخلاق سازگاری برقرار نیست و تنها در صورتی میان سیاست و اخلاق رابطهای مثبت و سازنده برقرار خواهد بود که هدف نظام سیاسی، سعادت بشر باشد؛ دراینصورت، میتوان سیاست را «سیاست راستین» نامید که با اخلاق سازگار است. در نگرش اسلامی و نیز در دیدگاه فیلسوفان الهی و نیز فیلسوفان قدیم یونان مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، سیاست راستین بر پایۀ اخلاق است که سعادت انسان را جستوجو میکند و نظام سیاسی منهای اخلاق، سرنوشتی جز دیکتاتوری و فساد ندارد.[1]
منبع
[1]. جهانگیر مسعودی و سیدسجاد ساداتیزاده، «رابطۀ اخلاق و سیاست»، فصلنامۀ اخلاق در علوم و فناوری، س 10، ش 3، پاییز 1394، ص 19.