خوب بودن بدون دینداری
شبهه: نیازی به دینداری نیست؛ زیرا بدون دین نیز انسان انگیزۀ زیادی برای خوب بودن دارد و میتواند به دیگران خوبی کند؛ مثلاً بسیاری از بازیگران و خوانندگان مشهور، دینی ندارند ولی کارهای خوب فراوانی انجام میدهند.
پاسخ:
اولاً، اینکه در شبهه گفته شده بدون دین نیز ما انگیزۀ کافی برای خوبی کردن داریم، حرفی درست است؛ زیرا با عقل خود میفهمیم خوبی کردن به دیگران کاری پسندیده است؛ اما فایده و کارکرد و کاربرد دین فقط این نیست که ما برای خوبی کردن به دیگران و خوب بودن انگیزه پیدا کنیم. دین برنامۀ جامع سعادت انسان است، دین راه و رسم ارتباط با خود، مردم و پروردگار را نشان میدهد، خوبی کردن به دیگران تنها جزئی از این برنامۀ مفصل است و هزاران موضوع دیگر است که انسان بدون راهنمایی دین نمیتواند دربارۀ آنها درست عمل کند؛ چنین فردی نمیداند، خالق او کیست و از او چه میخواهد و برای چه او را آفریده است؟ فرض کنید فردی در یک کارگاه عظیم استخدام شده و وظایف مهمی برای او تعریف شده است. وقتی رئیس کارگاه شرح وظایفش را در نامهای به او میدهد، آن را به گوشهای میاندازد و میگوید من در این شرکت فقط میچرخم و میبینم اگر گرسنهای هست، او را سیر میکنم؛ اگر بیماری هست، به درمان او کمک میکنم؛ اگر بیسوادی هست، او را به مدرسه میفرستم. به بقیۀ امور کاری ندارم. آیا عملکرد این فرد صحیح است؟ بیگمان پاسخ شما منفی است و به او خواهید گفت این کارها، کارهای خوبی است؛ اما وظیفۀ تو در این کارگاه فقط این امور نیست؛
ثانیاً، انگیزۀ انسان دیندار در انجام کارهای نیک بسیار بیشتر از انسانهای بیدین است. هدف انسان بیدین از انجام کارهای نیک، نتایج زودگذر دنیایی همچون لذت و آرامش درونی، اعتبار بیرونی و اموری ازایندست است؛ اما هدف انسان دیندار، نتایج همیشگی و جاودانه همچون رضایت خداوند و سعادت همیشگی است. دو فرد ثروتمند را در نظر بگیرید که هریک میخواهند به نیازمندان کمک کنند؛ یکی دیندار و دیگری بیدین؛ یکی با هدف آرامش درونی و امور زودگذر دنیایی میخواهد این عمل را انجام دهد و دیگری افزون بر این موارد، رضایت الهی و سعادت جاودانگی را هدف خویش قرار داده است. کدامیک از این دو انگیزۀ بیشتری برای نیکی کردن دارند؟ بیگمان فرد دوم انگیزۀ بسیار بیشتری خواهد داشت؛
ثالثاً، حتی اگر فرض کنیم یک دیندار واقعی و یک بیدین در دامنه و انگیزۀ کارهای خوب برابر باشند، این مطلب را نمیتوان انکار کرد که این دو از جهت نتایج کارهایشان تفاوتی اساسی و بسیار مهم با یکدیگر دارند؛ نتایج کارهای خوبِ دیندار، ابدی و باقی و برای بیدین، گذرا و فانی است؛ چراکه دیندار آثار کارهای خوبش را در آخرت و حیات جاویدان دریافت میکند و به تعبیر بهتر، او با کارهای خوب خود زندگی ابدی خود را خوب میکند؛ بر خلاف انسانِ بیدین که چنین اثری از کارهای خوبش نمیبیند؛ چراکه او اصلاً به چنین اثر و نتیجهای اعتقاد نداشته و منکر آن بوده است. او تنها برای دنیای خود، کار خوب کرده و نتیجهاش را نیز همینجا گرفته است؛ پس دیگر طلبی از کسی ندارد؛
رابعاً، شناخت کار خوب و بد همیشه ساده نیست و بدون راهنمایی دین، انسان بسیاری از اعمال زشت را خوب میپندارد؛ زیرا نفس بسیار پیچیده است و برای اعمال زشت خود توجیهی خواهد یافت. بسیاری از جنایتکاران در عالم، کارهای خود را خوب میدانند. هیتلر که با بهراهانداختن جنگ جهانی اول، بیش از هفتادمیلیون نفر را قربانی کرد، هدف خود را اتحاد آلمان و رشد علمی آن قرار داده بود و با این توجیه، بسیاری را به خاک و خون کشید؛ امروزه نیز کشورهای استکباری به نام منافع ملی، به هر جنایتی دست میزنند و اینکارها را کارهای خوبی معرفی میکنند.