داستان زینب دختر حارث
س:داستان زینب دختر حارث چه بود؟
ج: زينب دختر حارث و همسر سلام بن مشكم يهودى ، گوسفندى بريان كرد، پرسيد كه رسول خدا به كدام عضو گوسفند بيشتر علاقه مند است ، به او گفتند: به پاچه گوسفند. پاچه اى را مسموم كرد و براى رسول خدا هديه آورد. رسول خدا پاره اى از گوشت آن در دهان گرفت و بلافاصله از دهان انداخت و گفت : اين استخوان به من مى گويد كه مسموم است . رسول خدا از زينب ، حقيقت حال را پرسيد، او هم اعتراف كرد و گفت : با خود گفتم : اگر پادشاهى باشد از دست وى آسوده مى شوم واگر پيامبرى باشد از مسموم بودن آن خبر خواهد يافت . رسول خدا از وى درگذشت .