دین و سیاست قابل جمع نیست یکی قداست دارد دیگر پلید است !
ذات سیاست با فریب و نیرنگ آمیخته است و اصلاً عملِ سیاسی، یک عمل غیراخلاقی است؛ در حالی که دین، مدعی اخلاق و فضیلت است. با این وصف چگونه میتوان بین دین و سیاست ارتباط برقرار کرد در حالی که اخلاقی بودنِ دین و غیراخلاقی بودنِ سیاست، مستلزم این است که این دو در تضاد با هم باشند؟
پاسح:
این سوال به جدایی دین از سیاست اکتفا نمیکند، بلکه در صدد بیان تضاد بین دین و سیاست است. مهدی بازرگان در کتاب «آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیاء» چنین ادعا میکند که دین، امری قدسی است و جایگاهی رفیع دارد؛ اما سیاست امری دنیایی و بشری است که با فریب و نیرنگ همراه است. بر این اساس آلودهکردن دین به سیاست و حکومت، در حقیقت، شکستن حریم دین به نفع سیاست است؛ زیرا قدرتطلبان، دین را دستاویز سیاستبازی خود خواهند ساخت و با سوءاستفاده از مفاهیم و آموزههای دینی، قداست دین را خواهند زدود.[1]
این شبهه در قالب علمی آن باقی نماند و اتفاقاً در زبان مردم کوچه و بازار به طرز عجیبی، رواج یافت تا آنجا که به تعبیر امام خمینی «با کمال تزویر و خدعه مطرح کردند و حتی ما را هم مشتبه کردند! حتی آخوند سیاسی یک کلمه فحش است در محیط ما … ! از بس تزریق شده است، از بس اشتباه کاری شده است ما خودمان هم باورمان آمده است که دین از سیاست جداست! آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزدیاش باشد … .»[2]
همچنین ایشان در جای دیگری شبهه قداست دین و غیراخلاقی بودن سیاست را اینگونه توضیح میدهند:
… از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسی نباید دخالت کنند آنها باید مردم را در این نماز و روزه و امثال اینها هدایت کنند و جای آنها و شغل آنها مسجد است و از منزل به مسجد بیایند نماز بخوانند منزل بروند استراحت کنند و به طوری این تبلیغ شده بود که همه باورشان آمده بود تقریباً و دخالت در سیاست، یک فحشی بود برای اهل علم اگر میگفتند فلان آخوند، سیاسی است. این به منزلۀ یک فحشی تلقی میشد و خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیارشان این مسئله را باورشان آمده بود … و اگر یک ملایی در امر سیاست ملت و مصالح کشور صحبت میکرد میگفتند این سیاسی است و بر خلاف موازین است. … یک قضیه هم خودم دارم؛ یک قصه هم من خودم دارم. وقتی که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم، ما را بردند پیش او. او ضمن صحبتهایش گفت که: آقا! سیاست عبارت از دروغگویی است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است، این را بگذارید برای ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست … .[3]
این بیانات به خوبی نشان میدهد که شبهۀ فوق، تا کجا در اذهان مردم رسوخ کرده است و متأسفانه اکنون دوباره بعد از گذشت بیش از 40 سال از عمر انقلاب اسلامی، میشنویم که برخی از حوزویان، دوباره بر اساس همین منطق ندای جدایی روحانیون از سیاست را سر میدهند.[4] شاید به ذهن برسد که در بیانات این افراد، سخن از جدایی نهاد سیاست از نهاد دین است، نه جدایی دین از سیاست؛ اما وقتی ادعا میشود حاج شیخ عبدالکریم حائری بر جدایی حوزه از سیاست تأکید داشت و توانست بار دیگر روحانیت را در قلب مردم جای دهد و سپس از قول وی نقل میشود که «ایشان معتقد بود که اگر طلاب وارد سیاست شوند، دوباره همان بدنامی ایجاد میشود»[5] متوجه میشویم که روح حاکم بر این نگاه، بدبینی به سیاست و عمل سیاسی و ندیدن نقش هدایت در سیاست است.
اما در پاسخ به این شبهه باید به سراغ سیاست و تعریف آن رفت. آیا واقعاً ذات سیاست، خالی از فضیلت و راستی است و با نیرنگ و فریب و خدعه همراه است؟
واقعیت این است که تا قبل از ماکیاولی و در فلسفۀ سیاسی روشمند، سیاست همراه فضیلت بود. از نظر سقراط، حقیقت سیاست، سعادت است و درنتیجه سیاست، رسیدن به سعادت از طریق کسب فضیلت است. به عقیدۀ وی، در راه رسیدن به چنین سعادتی، حکومت نقشی اساسی دارد. از نظر سقراط، بهترین روش زندگی برای اعضای جامعه این است که در پی فضیلت باشند نه به دنبال ثروت مادی.[6] این نگاه به سیاست در فلسفۀ سیاسی کلاسیک حضور داشت و تا زمان ظهور ماکیاولی، تقریباً بحث بنیادین جدیدی در باب سیاست شکل نگرفت؛ تعداد اندکی از متفکران که به سیاست پرداختند آن را توضیحی بر تفکر ارسطویی قرار دادند.[7] با ظهور ماکیاولی اتفاقی مهم افتاد. وی سیاست را از قداستش را نفی کرد و به جای تعریف سیاست به هنر رساندن جامعه به سعادت، از سیاستی سخن گفت که هنر حفظ قدرت است. در تعریف او، قدرت در کانون سیاست قرار دارد و آنچه فیلسوفان سیاست کلاسیک نظیر افلاطون و ارسطو در باب ارتباط سیاست با فضیلت، سعادت و خیر عموم بیان کردند از نظر او، مردود بود.
نگاه ماکیاولی به سیاست، متاثر از نوعی انسانشناسی منفی بود. به اعتقاد وی، نیکوکاری، صداقت، بخشندگی، دلسوزی و پاکدامنی برای یک حاکم، خصوصیتی پسندیده است اما چنین چیزی ممکن نیست؛ زیرا با طبع بشر سازگار نمیباشد. البته بهتر است شهریار روبهصفتانه رفتار کند و خود را چنین جلوه دهد.[8] بنابراین انسانی رفتار کردن، چندان هم مناسبِ یک سیاستمدار نیست؛ بلکه «برای شهریار لازم است که هم رویه انسان را بداند و هم رویه حیوان را» و از میان حیوانات، رفتار شیر و روباه الگوی مناسبی برای شهریار است.[9] گاهی باید چون شیر درنده بود و گاهی چون روباه، فریب و نیرنگ به کار بست؛ آنچه که مهم است اخلاقی بودن روشِ کار نیست بلکه کسب نتیجه، مطلوب است. تمام اینها بدین خاطر است که آنچه مرکز سیاست قرار دارد قدرت است و نه سعادت و فضیلت.
مهمترین تأثیر ماکیاولی بر اندیشۀ سیاسی، تفکیک سیاست از اخلاق و جدایی آن دو، به مثابه دو حوزۀ نامرتبط است. لذا به عقیدۀ وی، هر آنچه بتواند قدرت را حفظ کند پسندیده است.[10]
این نگاه به سیاست تقریباً پس از ماکیاولی، گسترش یافت تا جایی که اکثر سیاستمدارانی که برای توجیه اعمال غیراخلاقیِ خود در پی دلیلی بودند، به نسخهای از کتاب شهریار ماکیاولی ارجاع میدادند و پس از ماکیاولی، تعریف سیاست به «علم مطالعۀ قدرت» در صدر تعاریف پذیرفته شده قرار گرفت.
طبیعی است که این نگاه خاص و نامقدس به سیاست که آن را تهی از هر گونه اخلاق و فضیلت میکند در طول زمان، بین مردم گسترش یابد و سیاست را به عنوان نماد حقه و فریب و نیرنگ و خشونت بپذیرند. لذا اگر یک فرد مقدس در این سیاست ورود کند متهم به این میشود که آلوده به نیرنگ و حب قدرت و جاه و مقام است. اینجاست که آخوند سیاسی، به عنوان یک فحش تلقی میشود.
تقابل بین «سیاست مبتنی بر راستی و فضیلت» با «سیاست مبتنی بر حفظ قدرت» را میتوان در تاریخ و تقابل بین علی بن ابیطالب و معاویه مشاهده نمود. مردم میپنداشتند که معاویه از حضرت علی سیاستمدارتر است. امام در پاسخ به آنها فرمود:
وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّى وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة.[11]
سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست، امّا معاويه حيلهگر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرکترين افراد بودم، ولى هر نيرنگى گناه، و هر گناهى نوعى كفر و انكار است، روز رستاخيز در دست هر حيلهگرى پرچمى است كه با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند، من با فريبكارى غافلگير نمىشوم، و با سختگيرى ناتوان نخواهم شد.
امام خمینی ناظر به همین فضا، از سه قسم سیاست نام میبرد: سیاست شیطانی، سیاست حیوانی، سیاست انسانی. از نگاه ایشان، سیاستِ دین با سیاست شیطانی تضاد دارد و دین، سیاست حیوانی را ناقص میداند.[12]
ویژگیهای این سه قسم از سیاست بدین صورت است:[13]
- سیاستِ معطوف به سلطه و دیکتاتوری (شیطانی): اگر سیاست مبتنی بر دروغ، خدعه و فریب شود، شیطانی و فاسد است؛ چراکه بهجای حفظ مصلحت عمومی به دنبال جلب منفعت فردی، شخصی و گروهی کشانده میشود. در واقع اگر حکومت و دولت برای دستیابی به اهداف خود از ابزار شیطانی استفاده کند و در پی سلطهگری و دیکتاتوری باشد، این سیاست مردود و مطابق با فطرت الهی بشر نیست. در اندیشۀ سیاسی اسلام «آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است.»[14]
- سیاست نفسانی و دنیوی (حیوانی): اگر نوع اول سیاست را سیاست ضاله، خدعه و شیطانی بنامیم؛ نوع دوم، سیاست نفس امارهای و حیوانی است که صرفاً در پی ارضای خواهشهای نفسانی و تأمین رفاه مادی و امنیت اجتماعی و فردی است. این نوع سیاست، اگر به صورت صحیح هم اجرا شود در نهایت یک سیاست ناقص است؛ زیرا تنها نیازهای مادی، خیر و صلاح حیوانی را لحاظ نموده است؛ این در حالی است که انسان، فراتر از حیوان است و مراتب وجودی وسیعتری دارد.
- سیاست انسانی و الهی (اسلامی): در این نوع سیاست، دولت افزون بر تأمین نیازهای مادی و حیوانیِ انسان، باید در جهت شکوفایی ارزشهای انسانی و معنوی نیز تلاش کند؛ به تعبیر امام خمینی «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد.»[15]
با توجه به توضیحات فوق، اگر سیاست را به معنای هدایت و تأمین همۀ نیازهای مادی و معنوی بشر بدانیم، این سیاست در غیر دین پیدا نمیشود و مختص انبیاست[16] و اگر سیاست مبتنی بر هدایتِ انسان به سوی سعادت حقیقیِ او باشد، نه تنها همراه نیرنگ و فریب و خدعه نیست، بلکه مقدس است و در این صورت نمیتوان قائل به تضاد دین و سیاست شد بلکه باید آنها مرتبط و عجین همدیگر دانسته و هدایت دینی را شرط تحقق اهداف سیاسی پنداشت.
[1]. مهدی بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیاء، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 95.
[2]. سيد روحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ج 6، ص 41.
[3]. همان، ج 9، ص 177.
[4]. مصطفی محقق داماد، «مخالف پول گرفتن حوزه از دولت هستم / حوزه وابسته به دولت و حکومت شده است»، اعتماد آنلاین، دسترسی در: https://www.etemadonline.com/fa/tiny/news-527715،20 فوریه 2022م.
[5]. همان.
[6]. مهدی فدایی مهربانی، چه باشد آنچه خوانندش سیاست؟، تهران، فلات، 1394، ص 107.
[7]. همان، ص 137.
[8]. نیکولو ماکیاولی، شهریار، ترجمۀ داریوش آشوری، تهران، پرواز، 1374، ص 82.
[9]. همان، ص 106.
[10]. مهدی فدایی مهربانی، همان، ص 138.
[11]. محمد بن حسين شريف الرضى، نهجالبلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، قم، مشهور، 1379 خطبۀ 200، ص 252.
[12]. سيد روحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، همان، ج 14، ص 432.
[13]. نجف لکزایی، اندیشۀ سیاسی امام خمینی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1394، ص 28-29.
[14]. سيد روحالله موسوی خمینی، وصیتنامۀ سیاسی الهی، تهران، مؤسسۀ تنظيم و نشر آثار امام خمينی، ص 20.
[15]. سيد روحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، همان، ج 13، ص 432.
[16]. عبداللّه حاجیصادقی، مهندسی حکومت دین، 1399، بخش دوم.