شکست ارتش مقابل متفقین در زمان رضاشاه
س:دلیل شکست ارتش رضاشاه در مقابل متفقین چه بود؟
ج: 1
اين را من يادم است ، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه پلى باشد براى بين آنها و جاهاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند، مال انگلستان بود و مال آمريكا بود و مال شوروى و آن حرف هائى كه رضاشاه مى گفت مثل همين حرف هائى است كه اين مى زند كه قدرت ما ديگر به آنجا رسيده كه كسى نمى تواند تعدى كند، به آنجا رسيده است و كذا يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش خالى بوده است ، فقط اين يك حرفى بوده . آن وقت مى گفتند كه اعلاميه اى كه دوم نداشت اعلاميه لشكر ايران بود كه اعلاميه اول را كه اعلاميه جنگشان بود، دومى نداشتند كه ظاهرا سه ساعت طول كشيد، وقتى كه رضاشاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت ، گفته بودند سه ساعت هم زيادى بود براى اينكه ما هيچى نداشتيم ، آنها همه چيز، راه مى آمدند، سه ساعت راه مى آمدند والا چيزى در كار نبود حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثناء كنيم و خود قدرت ايشان را كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد؟ يا يك مسائل ديگرى در كار هست ؟ قدرت ايشان همين است وقتى هم كه يك قدرتى اتكا به ملت نداشته باشد نظير همان رضاشاه مى شود كه اين سه تا مملكت ، اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند.[1]
2
در زمان رضاخان اين قواى انتظاميه ، سرانشان همه سركوب مى كردند ملت را. آن روزى كه قواى خارجى ، متفقين هجوم آوردند به ايران ، همين قواى انتظاميه ، سرانشان در تهران همچو كه سرحد اينها هجوم آوردند، اينها از تهران فرار كردند. اين را ما شاهد بوديم كه چمدان هاشان را بستند و از تهران فرار كردند، مى گفتند طرف اصفهان مى روند، حالااز آنجا كجا مى روند را من نمى دانم ، و در مقابل آنهايى كه هجوم كردند، مهاجمين ، آن وقت گفتند كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد گفتند كه وقتى رضاخان از يكى از صاحب منصبان پرسيده است كه آخر 3 ساعت چرا؟ گفته است اين را به شما گفته اند 3 ساعت ، ساعتى در كار نبود، آنها از آن طرف آمدند ما از آن طرف فرار كرديم . مقابله ارتش در مقابل خارجى اين طور بود، و در مقابل ملت خودش سركوبى مى كرد، هر طور تعدى را مى خواست مى كرد و سران ارتش كه آن طور با مردم رفتار مى كردند به مجرد اينكه اطلاع پيدا كردند از اينكه آمدند اينها به سرحد، بدون اينكه باز وارد بشوند، اينها از تهران فرار كردند و سربازخانه ها هم به هم خورد كه من خودم تهران بودم آن وقت ، مى ديدم كه اين سربازها ويلان توى خيابان ها دارند مى روند.[2]
3
وقتى كه اين قواى ثلاث ، انگلستان و شوروى و آمريكا از سرحدات ما، آمدند به سرحدات و هجوم كردند به ايران ، از قرارى كه گفتند يكى از صاحب منصب ها آن وقت گفته بود كه ، يعنى رضاخان از او پرسيده بود كه مقاومت چقدر بود، گفته بود سه ساعت ، آنهم دروغ گفته بود. بعد، چرا گفته بود، چرا اين جور شد؟ گفته بود اين هم مهم بود، اينها كه آمدند ما، من خودم شاهد اين بودم در سرحدات وقتى كه اين اجنبى ها وارد شدند در تهران ، صاحب منصب ها گذاشتند و فرار كردند يعنى تمام پادگان ها را رها كردند، سربازها را من مى ديدم كه توى كوچه ها، توى خيابان ، سرخود دارند مى گردند و حتى چيزى هم كه بخورند نداشتند، يك شترى عبور مى كرد، غافله شترهائى عبور مى كردند، مثل اينكه خربزه بود، اينها كه مى افتاد از رويشان ، اينها حمله مى كردند كه بخورند و صاحب منصب هايشان بارهايشان را بستند و فرار كردند.[3]