غزوات پیامبر در سال سوم هجری
س: غزوات مسلمین در سال سوم هجرت کدامند؟
ج: غزوه ذى اءمرّ
رسول خدا خبر يافت كه جمعى از بنى ثعلبه و محارب به رهبرى مردى به نام دعثور بن حارث در محلّ ذى اءمرّ فراهم گشته اند تا در پيرامون مدينه دست به چپاول زنند.
رسول خدا با 450 نفر از مسلمين در 12 ربيع الاوّل سال سوم بيرون رفت و تا ذى اءمرّ در ناحيه نخيل پيش رفت . مسلمانان در آن ناحيه مردى از بنى ثعلبه را دستگير كرده نزد رسول خدا آورده اند و او اسلام آورد، در اين موقع دعثور بن حارث رسيد و با شمشيرى كه در دست داشت ، بر سر رسول خدا ايستاد و گفت : كه مى تواند امروز تو را از دست من نجات دهد؟ رسول خدا گفت : خدا. آنگاه نيرويى معنوى دعثور را بر خود بلرزاند و شمشير از دستش بيفتاد. رسول خدا آن را برگرفت و گفت : اكنون چه كسى تو را از دست من نجات مى دهد؟ گفت : هيچ كس ، و سپس شهادتين بر زبان راند و نزد قوم خويش بازگشت و آنان را به دين اسلام دعوت كرد. آيه 11 سوره مائده درباره همين غزوه و همين داستان نزول يافته است.[1]
غزوه بحران [2]
رسول خدا خبر يافت كه گروه بسيارى از بنى سليم در ناحيه بحران فراهم گشته اند، پس با 300 مرد از اصحاب خويش تا بحران پيش رفت ، اما برخوردى روى نداد و دشمن متفرق شده بود، رسول خدا پس از ده روز به مدينه بازگشت . اين غزوه در ششم جمادى الاولى ، 27 ماه پس از هجرت واقع شد.[3]
غزوه احد
تاريخ : شنبه هفتم شوال سال سوم هجرت ، 32 ماه بعد از هجرت .
عده سپاهيان اسلام : در اول 1000 نفر و در ميدان جنگ 700 نفر.
عده دشمن : سه هزار مرد جنگى (700 زره پوش ، 200 اسب و سه هزار شتر).
مقصد: ايستادگى در مقابل قريش كه براى تلافى جنگ بدر آمده بودند.
جانشين رسول خدا براى نماز خواندن : عبدالله بن ام مكثوم .
نتيجه : كشته شدن بيش از 70 نفر از بزرگان مسلمين و نزول 60 آيه از سوره آل عمران .
شرح مختصر: پس از واقعه بدر، ابوسفيان كاروان تجارت را به مكه رسانيد، عبدالله بن ابى ربيعه و عكرمة بن ابى جهل و صفوان بن اميه با مردانى از قريش كه پدران و پسران و برادرانشان در بدر كشته شده بودند با ابوسفيان و ديگر كسان وارد صحبت شدند و گفتند: اى گروه قريش ! وقت آن رسيده كه به انتقام خون كشتگانمان ، لشكرى را به جنگ محمد گسيل داريد. ابوسفيان گفت : من نخستين كسى هستم كه اين پيشنهاد را مى پذيرم و سود مال التجاره را به هزينه جنگ اختصاص داد (انفال /36)؛ سپس طوايف قريش بر جنگ با رسول خدا همداستان شدند.
ابو عزه كه شاعرى زبان آور بود و رسول خدا در بدر بدون هيچ گونه فديه اى آزادش كرده بود به تحريك صفوان بن اميه به راه افتاد و با اشعار، خود قبايل بنى كنانه را به جنگ با مسلمين دعوت مى كرد.
برخى از بزرگان قريش ، به منظور آن كه سپاهيان از ميدان جنگ نگريزند و بيشتر در كارزار پايدارى كنند همسران خود را نيز همراه بردند، از جمله ابوسفيان كه فرمانده سپاه بود همسر خود هند دختر عتبه را با خود برد.
قريش با اين ترتيب به سوى مدينه رهسپار شدند و در پاى كوه عينين در مقابل مدينه فرود آمدند.
عباس بن عبدالمطلب رسول خدا را از تصميم قريش با خبر ساخت و منافقان و يهود نيز در مدينه به تحريك و تشويق مردم پرداختند و بدينسان خبر قريش در مدينه انتشار يافت .
رسول خدا ابتدا دو نفر از اصحاب (اءنس و مؤ نس ) را در شب پنجشنبه پنجم ماه شوال به منظور تحقيق و بررسى وضع دشمن بيرون فرستاد سپس حباب بن منذر را فرستاد كه اطلاعاتى به دست آورند.
روز شنبه هفتم (يا پانزدهم ) شوّال سال سوم هجرت ، جنگ احد پايان پذيرفت و رسول خدا به مدينه بازگشت و شب يكشنبه را در مدينه بود و مسلمانان هم به معالجه مجروحين خود پرداختند. رسول خدا بلال را فرمود تا مردم را به تعقيب دشمن فراخواند و جز آنان كه ديروز همراه بوده اند، كسى همراهى نكند، در اين ميان جابر بن عبداللّه كه پدرش در احد به شهادت رسيد بود و بنا به دستور پدر براى سرپرستى خاندانش در مدينه مانده و از شركت در جنگ احد معذور و محروم گشته بود، از رسول خدا درخواست كرد تا او را به همراهى خويش سرافراز كند و رسول خدا تنها به او اذن داد كه در حمراءالاءسد شركت كند.
ابوسفيان و همراهان وى مشورت مى كردند كه بازگردند و هر كه را از مسلمانان باقى مانده است از ميان ببرند، امّا صفوان اين راءى را نپسنديد و پيشنهادشان را رد كرد. رسول خدا بعد از شنيدن اين گزارش و مشورت با بعضى از صحابه تصميم حركت و تعقيب دشمن گرفت .
بزرگان اصحاب ، زخمداران را فراخواندند و مردان قبايل با اين كه هر كدام چندين زخم برداشته بودند به راه افتادند و رسول خدا براى ايشان دعا كرد.
رسول خدا عبداللّه بن امّمكتوم را در مدينه جانشين گذاشت و پرچم را به دست على عليه السلام داد، زره و كلاه خود پوشيد و از در مسجد سوار شد و فرمود: ديگر تا فتح مكّه مانند احد براى ما پيش آمدى نخواهد شد.