غنا و موسيقى و نقد و بررسى دلايل حرمت آنها
غنا و موسيقى و نقد و بررسى دلايل حرمت آنها
محمد جواد حيدرى خراسانى
نوشتار حاضر ضمن اشاره به ديدگاههاى فقهى درباره غنا و موسيقى، به نقد و بررسى ديدگاه «حرمت مطلق غنا و موسيقى» پرداخته است.
بهرهگيرى از زيبائيهاى جهان آفرينش به منزله مظاهر جمال و كمال الهى و پرورش و تقويت حس فطرى زيبايىشناسى و زيبادوستى، از نيازهاى آدمى است. غنا و موسيقى نيز از مظاهر زيبايى به شمار مىآيد. غنا در لغت به معناى خوانندگى و موسيقى به معناى نوازندگى است. عدهاى پيدايش غنا و موسيقى را همزمان با پيدايش انسان دانسته و بهرهمندى انسانهاى وحشى و بىتمدن همچون بوميان آفريقا و استراليا را از سرود و ساز، گواه بر اين مدعا مىگيرند.(1)
در مفهوم لغوى و فقهى و عرفى غنا، اختلاف نظر وجود دارد. غنا در معناى لغوى، از غناى حرام [= مورد نظر شارع [عامتر است و شامل تمامى اصوات خوش مىشود؛ به همين جهت، در برخى از احاديث به تَغَنّى در قرآن، امر شده است.(2) نوشتار حاضر ضمن اشاره به ديدگاههاى فقهى درباره غنا و موسيقى، به نقد و بررسى ديدگاه «حرمت مطلق غنا و موسيقى» پرداخته است.
برخى از فقيهان، حقيقت عرفى غنا را از نظر تاريخى تحليل نموده و گفتهاند كه در زمان نزول آيات و ورود روايات باب غنا، اين واژه در مورد آوازهاى لهوى و آلوده به گناه به كار مىرفته و در اصطلاح داراى حقيقت عرفيه در اين معنا بوده است. مشهور فقيهان اماميه بر اين عقيدهاند كه «انّه الصوت المشتمل على الترجيع المطرب» غنا صوتى است كه داراى ترجيع و چهچهه طربآور باشد. محقق ثانى در «جامع المقاصد» مىگويد: مجرّد كشيدن صدا حرام نيست؛ اگرچه، دلها به سوى آن جذب شود و عدم حرمت تا جايى است كه به صداى ترجيعدار مُطرب نرسد.(3)
سه ديدگاه عمده درباره حكم غنا و موسيقى وجود دارد: 1 ـ حرمت، 2 ـ حليت، 3 ـ تفصيل ميان غناى لهوى و غير لهوى؛ اما در اين مقاله به نقد و بررسى ديدگاه اول پرداختهايم.
اعتقاد به حرمت در باب غنا و موسيقى، مشهورترين نظر در ميان فقهاست. اين نظر غنا را مطلقا حرام مىداند؛ اما، معنا و مفهوم يكسانى را از غنا ارائه نمىدهد. به نظر مىرسد كه بيشتر فقهاى پيشين به اين نظر معتقد بودهاند؛ چرا كه، اغلب به حرمتِ خريد و فروش مغنّيه، فتوا دادهاند، كه نشانه اعتقاد آنها مبنى بر حرمت غنا مىباشد و دليل خاصى نيز از سوى آنان ارائه نگشته است.
«در اين كه غنا و مزد بر آن و شنيدن و آموزش دادن آن حرام است، اختلافى نيست؛ خواه در قرآن و شعر و دعا باشد و يا در غير آنها، همگى حرام است. درست مانند آنچه كه نويسنده «مجمعالفائدة والبرهان» هم آورده است… تا اين كه محدث كاشانى و فاضل خراسانى، مثل غزالى از عامه، رشته جداگانهاى بافته و حرام بودن را به غناى همراه با محرمات ديگر نسبت دادهاند.»(4)
2.1. عبارت «كسب المغنية حرام» در «فقه رضوى»،(5) «مقنع» و «هدايه» شيخ صدوق آمده است. ايشان در اين مورد مىفرمايند:
«كسب مغنيه حرام و اجر فرد زانيه و بهاى سگ، حرام است.»(6)
3.1. شيخ مفيد قدسسره در «مغنيه»، به كار بردن و خريد و فروش «سازها» و نيز درآمدِ آوازهخوانان و تعليم و تعلّم آواز و نوحههاى باطل را مشمولِ حكم حرمت مىداند.(7)
4.1. سلاّر(8) نيز در كتاب «مراسم» مىنويسد:
«كسب زنان خواننده و نوحهسرايى با كلمات باطل حرام است.»(9)
5.1. ابن ادريس قدسسره گفته است:«هر چيزى كه باعث شادى مبتذل و سبكى شود مثل آهنگها و صداهاى مختلف، حرام است.»(10)
6.1. شيخ طوسى قدسسره در «نهاية»، انواع ملاهى و كسب و درآمد زنان نغمهگر و يادگيرى آوازخوانى را حرام مىداند.(11) ايشان در كتاب «خلاف» مىگويد: «الغناء محرم سواء كان صوت المغنى او بالقصب أو بالاوتار مثل العيدان و الطنابير والنايات والمعازف و غير ذلك واما الخرب بالدّف فيالاعراس والختان فانّه مكروه و قال الشافعى صوت المغنى والقصب مكروه و ليس بمحظور و ضرب الاوتار محرم كله و ضرب الدف فيالختان والاعراس مباح… .»(12)
«غنا حرام است؛ خواه صداى مغنّى و آوازخوان باشد، خواه به وسيله نى يا سازهاى زهى مانند عودها و طنبور و رودها و غير آنها باشد؛ اما، دايره (دف) زدن در عروسيها و مراسم ختنه مكروه مىباشد و شافعى گفته است: صوت مغنى و نى مكروه است و منعى ندارد و زدن سازهاى زهى كلاً حرام است؛ اما، دف زدن در مراسم ختنه و عروسى مباح است… .»
7.1. محقق اردبيلى قدسسره در مورد آلات موسيقى چنين مىگويد:
«…فيحرم فعلها و سماعها بالكتاب والسنه ولا يبعد الاجماع ايضا.»(13)
«…پس استعمال آلات موسيقى و گوش دادن به آن، از نظر كتاب و سنّت، حرام است و ادعاى اجماع در اين مسأله بعيد نيست.»
8.1. مرحوم نراقى نيز در مورد حكم آلات موسيقى مىنويسد:
«يحرم الاشتغال بالملاهى و استعمال آلات اللهو و حرمته مصرح به فى اكثر كتب الاصحاب.»(14)
«اشتغال به آلات لهو و موسيقى و به كار بردن آن، حرام است و در كتابهاى اكثر فقها بدان تصريح گشته است.»
9.1. علاّمه مجلسى قدسسره در اين باره مىگويد:
«ميان علماى شيعه، در حرمت استعمال آلات موسيقى همچون طنبور و عود و ناى و دف و امثال اينها، خلافى نيست.»(15)
10.1. صاحب جواهر در مورد «غنا» و آلات موسيقى چنين مىگويد:
«بدون هيچ اختلافى، غنا از كسبهاى حرام است و اجماع نيز به دو صورتش (محصل و منقول) و همچنين سنّت متواتر بر آن دلالت مىكند. رواياتى در سنّت وجود دارد كه غنا، را لغو و لهو و باطل مىداند و در قرآن نيز از اينها نهى گشته است. بنابراين مىتوانيم بگوييم: دلايل سهگانه [كتاب، سنت و اجماع] بر حرام بودن، دلالت مىكند؛ بلكه، بايد گفت، حرمت غنا از ضروريات مذهب است.»(16)
«در اين كه عود و صنج و ديگر آلات موسيقى و لهوى حرام است هيچ اختلافى نيست؛ يعنى، نوازنده و شنوندهاش را فاسق مىكند؛ بلكه، اجماع با دو قسمش (محصل و منقول) بر آن دلالت مىكند.»(17)
11.1. شيخ انصارى قدسسره نيز، غنا را مطلقا حرام مىداند؛ ولى، از سخن ايشان چنين استنباط مىشود كه صداى لهوى باطل حرام است، ايشان آشكارا مىگويد:
«در صورتى كه حيطه صوت لهوى باطل، نسبت به غنا اعم يا اخصّ باشد، فقط همان محدوده صوت لهوى باطل حرام است نه غير آن.» البته در نظر شيخ انصارى، غنا يعنى «صوت لهوى باطل» لذا ايشان در همه نمونههاى غنا، صداى لهوى باطل را موجود مىداند.(18)
12.1. محقق خوئى درباره حكم غنا مىگويد:
«به طور اجمالى بين شيعه هيچ اختلافى در حرمت غنا، نيست، اما عامه، به جهات خارجى، به حرمت غنا ملتزم شدهاند و در نزد آنان غنا ذاتا امرى مباح است.»
«هر صداى لهوى كه از الحان اهل فسوق و معاصى به شمار مىرود، غناى حرام است و از آشكارترين مصاديق آن، ترانههاى شايع و رايج ميان مردم است.»(19)
13.1. استاد شهيد مطهرى در اين مورد مىگويد:«غنا حرام است به خاطر حفاظت از عقل انسان و حفظ عفت.»(20)
قائلان به حرمت، از سه دليل كتاب، سنّت و اجماع در اثبات مدّعاى خويش بهره مىجويند. از آن رو كه موضوع اين بحث دليل خاص عقلى را اقتضا نمىكند، كسى از حكم عقل در اين مورد استفاده نكرده است.
بايد دانست كه در آيات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهى خاصى صريحا بدان تعلق نگرفته است؛ بلكه، تمسّككنندگان به اين آيات، آنها را به واسطه دلايل خارجى همچون احاديث وارده در اين باب، دليل بر حرمت گرفتهاند. در اين آيات الفاظى نظير «قول زور»، «باطل»، «لهو الحديث» آمده كه پارهاى آنها را به «غنا» معنا كردهاند. براى روشن شدن صحت و سقم اين ادّعا، به بررسى تفصيلى اين آيات مىپردازيم:
«فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور.»(21)
«از بتهاى پليد و «سخن زور» اجتناب كنيد.»
دلالت اين آيه بر حرام بودن «قول زور» كاملاً آشكار است. «زور» به معناى باطل و دروغ آمده است. علاّمه طباطبايى در «الميزان» مىنويسد: «كلمه (زور) به معناى انحراف از حق مىباشد و به همين دليل به دروغ نيز «زور» مىگويند و نيز هر سخن باطل ديگرى را زور نامند.»(22)
گرچه با توجه به اضافه شدن «زور» به «قول» آيه ظاهرا از چيزى از جنسِ «گفتار و محتوا» نهى نموده است و نسبت به چيزهايى نظير «صوت» كه از مقوله كيفيت است ساكت است؛ ولى، منشأ اصلى حمل اين آيه بر مورد غنا، احاديث وارده در تفسير آيه مزبور است كه بزودى به آنها خواهيم پرداخت. و اگر با استفاده از روايات بپذيريم كه قول زور به معناى غنا است ديگر نسبت به صوت كه از مقوله كيفيت است ساكت نخواهد بود؛ بلكه، نفس غنا، حرام خواهد بود، قدر متيقن از معناى غنا همان است كه اشاره شد.
«و من النّاس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيلاللّه بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذابٌ مُهين.»(23)
«گروهى از مردم، خريدار سخنان بيهودهاند؛ تا، به نادانى مردم را از راه خدا گمراه و راه خدا را لوث كنند. آنان عذابى خواركننده دارند.»
از اين آيه، حرمت خريد «لهوالحديث» استفاده مىشود. در تفسير «الميزان» درباره معناى اين آيه آمده است:
«كلمه لهو به معنى هر چيزى است كه انسان را از مهمّش باز دارد و «لهوالحديث» سخنى است كه انسان را از راه حق منحرف نموده و به خود مشغول كند؛ همچون، داستانهاى خرافى و هدايتكننده به سوى فساد و فجور و يا سرگرمى به شعر و موسيقى و مزمار و ساير آلات لهو كه همه از مصاديق «لهوالحديث»اند.»(24)
منشأ اين كه بسيارى از مفسران همچون علاّمه طباطبايى و طبرسى(25) و بسيارى از فقها، غنا را از مصاديق «لهوالحديث» دانستهاند آن است كه تعدادى از روايات وارده از سوى معصومان عليهمالسلام «لهوالحديث» را به «غنا» تفسير نمودهاند.
«والذين لا يشهدون الزور و واذا مروا باللغو مروا كراما».(26)
«آنان كه به دروغ شهادت نمىدهند و چون بر ناپسندى بگذرند، با بزرگوارى درگذرند.»
در تفسير «مجمع البيان» چنين آمده است:«بعضى گفتهاند: «زور» به معنى شرك است. پارهاى ديگر گفتهاند به معنى دروغ است و دروغى بالاتر از شرك وجود ندارد. برخى نيز گفتهاند، به معنى اعياد يهوديان و مسيحيان است.
مجاهد گفته است: «زور» غنا است و از امام باقر و امام صادق نيز چنين نقل شده است.
ريشه و اصل زور، به معنى «تزوير» و «باطل را به صورت حق نشان دادن» است.»(27) اين و آيه سوره حج، تقريبا داراى يك معنىاند و در تفسير اين آيه نيز رواياتى از ائمه اطهار نقل شده است كه «زور» را غنا معرفى مىنمايد.
«والذين هم عن اللغو معرضون.»(28)
«و آنان از «لغو» اعراض مىنمايند.» اين آيه در مقام بيان وصف مؤمنان است و «لغو» به معنى كارى است كه غرض عقلايى بر آن مترتب نباشد.
گرچه برخى گفتهاند هيچ يك از آيات فوق دلالت صريحى بر حرمت مطلق غنا ندارد، چرا كه اين دلالت، موانع متعددى بر سر راه دارد؛ ولى، به نظر ما دلالت برخى از آيات تمام است.
1.2.2. عدهاى معتقدند دلالت آيه اول، تنها چيزهايى را شامل مىشود كه از مقوله كلام باشد. به بيان ديگر هرچند تفسير «قول زور» به غنا، مستند و قطعى باشد، اما ناظر به محتواى غنا خواهد بود و هنگامى غنا از مصاديق «قول زور» محسوب مىشود كه داراى محتوايى زشت و ضد ارزش (باطل) باشد. لذا اگر احاديث و قرائن ناظر به تفسير آيه به مورد غنا، مقبول و مورد پذيرش باشد، تنها حرمت غناهاى داراى محتواى زشت را ثابت مىكند؛ اما، به نظر ما دلالت آيه، ظاهرا مطلق است و اختصاص به محتوا ندارد. بنابراين يا بايد دلالت آيه بر حرمت غنا را انكار كنيم و يا اگر پذيرفتيم ديگر اختصاص به محتوا نخواهد داشت.
به علاوه گرچه روايات متعددى در تفسير «قول زور» به غنا وارد شده است؛ اما، بايد دانست كه هيچيك از اين روايات از سند معتبرى برخوردار نيستند؛ چنان كه، به زودى بدان اشاره خواهد شد. البته با توجه به كثرت روايات و عمل مشهور، نظريه مذكور نيازى به اعتبار سندى و رجالى ندارد؛ زيرا، وثوق به صدور كفايت مىكند.
2.2.2. آيه دوم نيز تنها در مقوله كلام جريان دارد و همچون آيه اول، دلالت واضح بر حرمت نفس غنا ندارد.
اين آيه داراى قيد «يضلّ عن سبيلاللّه» است. به عبارت ديگر خود آيه، منظور خويش را بيان كرده و گفته است «لهوالحديث»، چيزى است كه انسان را از راه راست گمراه مىكند. با اين قيد، آيه تنها ناظر به چيزهايى است كه مشمول قيد مذكور باشد. از طرفى غنا به صرف آن كه سببِ يادآورى قيامت و معنويت نيست؛ نمىتواند در زمره گمراهكنندهها محسوب گردد؛ چه آن كه بسيارى از افعال مؤمنان داراى چنين خصيصهاى نيست و تنها عنوان غفلت بر آن صدق مىكند نه ضلالت. با اين مقدمه مىتوان دريافت كه تنها «غناى لهوى» در ناحيه دلالت آيه مزبور قرار مىگيرد و شايد اطلاق احاديث مفسّر اين آيه به سبب رواج «غناى لهوى» در آن دوران بوده است. البته بعيد نيست كه گفته شود مصداق لهوالحديث، غناست.
3.2.2. آيه سوم در مورد بيان يكى از صفات برجسته مؤمنان واقعى و «عبادالرحمن» است و هيچ دلالتى بر حرمت غنا ندارد؛ چه اين كه، «عبادالرحمان» داراى مقام والايى بوده و ذكر خصوصيات آنان به معنى لزوم داشتن آن خصوصيات براى همه مؤمنان نيست. نكته اصلى اين آيه آن است كه اين «خصيصه نيك» يكى از شروط رسيدن به كمال حقيقى است. آيه، عدم حضور در چنين مجالسى را از صفات «عبادالرحمان» مىداند ولى هيچ دلالتى بر حرمت حضور در آن مجالس ندارد؛ چرا كه، اگر برپايى آن مجالس و شركت در آن حرام مىبود شايسته نبود مؤمن كامل، از كنار آن گذشته و توجهى به اصل امر به معروف و نهى از منكر نداشته باشد. از طرفى اگر بپذيريم آيه، شركت در مجالس زور را حرام نمىداند، اين به معنى حرمت غنا نخواهد بود. چه آن كه ممكن است حرمت حضور و شاهد بودن در چنان مجالسى از ناحيه چيز ديگرى بوده باشد. از آنجا كه آيه سوم با آيه اول مشابهت زيادى دارد، اشكالاتى كه بر استدلال آيه اول وارد است، بر اين آيه نيز وارد مىشود.
4.2.2. آيه چهارم نيز از آنجا كه در مقام وصف مؤمنان است، حركتى را ثابت نمىكند چه اين آن كه احتمال نمىرود وصف كمال واقعى مورد نظر بوده است. از طرفى «لغو» از آنجا كه به معنى «كار بدون غرض عقلايى» است نمىتواند به طور مطلق حرام باشد؛ زيرا، با وجود آن كه بسيارى از كارها داراى غرض عقلايى نيست، حكم حرمت شامل آنها نمىشود.
5.2.2. حرمت هيچ يك از مفاهيم موجود در آيات همچون لغو، لهو و زور با معناى لُغَوِيشان، يقينى و قطعى نيست؛ چه آن كه، بسيارى مىدانند كه حركات و سكنات مردم، مملو از كارهايى است كه شامل معانى لغوى واژگان مزبور مىگردد، در حالى كه احدى به حرمت آنها فتوا نداده است. از طرفى استفاده حرمت لغو، لهو، زور، باطل و… از آيات، دچار اشكالات فنى است كه براى آشنايى با اين اشكالات شما را به كتب اين باب ارجاع مىدهيم.(29) با خدشه در حرمت موارد فوق، استفاده از آيات مذكور به منظور اثبات حرمت غنا نيز مشكل مىگردد. گرچه همان طورى كه گذشت با دو آيه قول زور و لهوالحديث مىتوان بر حرمت غنا استدلال كرد.
6.2.2. احاديثى هم كه ناظر به تفسير آيات فوق به مورد غنا، به معناى مطلق صداى شادىآفرين است، داراى اشكالات سندى و دلالى است كه بدان خواهيم پرداخت.
رواياتى كه براى حرام بودن غنا به آنها استدلال شده، به چند دسته كلى تقسيم مىشود:
1.3.2. روايات تفسيرى
دسته اول از روايات، رواياتى است كه آيات يادشده را تفسير مىنمايد؛ اين روايات به ترتيب آيات مورد نظر عبارتند از:
ـ كلينى به سند خود از حسين بن سعيد و محمد بن خالد و آنها از نصربن سويد، از درست، از زيدالشحام نقل مىكنند كه گفت: از امام صادق عليهالسلام درباره قول خداى عزّوجل «واجتنبوا قولالزور» كه از قول زور اجتناب كنيد پرسيدم، حضرت فرمود: «قول الزور الغناء.»(30) «قول زور يعنى غنا.»
ـ رواياتى ديگر به همين مضمون از امام صادق عليهالسلام با طرق مختلف نقل شده است كه در كتاب وسائلالشيعه، ج 12، باب 99 از ابواب «ما يكتسب به» احاديث 8 و 9 آمده است. شيخ صدوق نيز در معانىالاخبار، ص349 روايتى نزديك به اين معنا آورده است.
ـ در روايتى صحيح از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه در تفسير اين آيه فرمود: «منه قول الرجل للذى يغنّى اَحْسَنْتَ.»(31) «از جمله [مصاديق] قول زور، سخن كسى است كه به غناكننده مىگويد: احسنت.»
كلينى به سند خود از على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از على بن ابراهيم، از ابن مسكان از محمدبن مسلم نقل مىكند كه از امام باقر عليهالسلام شنيدم كه فرمود: «الغناء ممّا و عداللّه عليه النار، و تلا هذه الاية: و من النّاس من يشترى لهوالحديث ليضل عن سبيلاللّه… .»(32) «غنا از آن گناهانى است كه خدا بر آن وعده آتش داده است و در اين آيه آمده است كه: واز مردم كسانى هستند كه سخن لهو را مىخرند تا از راه خدا گمراه كنند.»
ـ رواياتى به همين مضمون در كتب وسائل، ج 12، ص 226، باب 99 از ابواب ما يكتسب به، احاديث 6، 7 و 16، معانىالاخبار، ص 349 و مجمعالبيان، ج 8، ص 313 آمده است.
ـ در دو روايت صحيح محمد بن مسلم و ابى الصباح آمده است كه امام صادق عليهالسلام درباره قول خداوند در آيه «والذين لا يشهدون الزور» فرمودند: «مراد غنا است.»(33) و (34)
ـ در ذيل اين آيه، روايتى آمده است كه امام فرمودند:«انه الغناء والملاهى.»(35) «آن لغو، لهو و لعب است.»
2.3.2. نهى از استماع غنا و شركت در مجالس غنا
ـ از حضرت امام موسى كاظم عليهالسلام پرسيده شد:«عن الرجل يتعمد الغناء يجلس اليه؟ قال عليهالسلام لا.»(36) «آيا مىتوان نزد كسى كه قصد آوازخوانى دارد نشست امام فرمود: نه.»
ـ از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه فرمود:«استماع اللهو والغناء ينبت النفاق كما ينبت الماء الزرع.»(37)
«شنيدن لهو و غنا موجب رويش نفاق [در دل و جان] مىگردد: همچون آب كه گياه را مىروياند.»
ـ در روايتى از امام صادق عليهالسلام در جواب پرسش از غنا آمده است: «لا تدخلوا بيوتا اللّه معرض عن اهلها.»(38) «به خانههايى كه خداوند از اهل آنها اعراض نموده، وارد نشويد.»
3.3.2. مرجوح بودن غنا
پارهاى از روايات تنها بر مرجوح بودن غنا و نيكو بودن ترك آن دلالت مىكنند:
ـ مرحوم صدوق قدسسره از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه فرمود: «الغناء يورث النفاق و يعقب الفقر.»(39) «غنا زمينهساز نفاق و فقر است.»
ـ در «المقنع» از قول امام صادق عليهالسلام آمده است: «شرالاصوات الغناء.»(40) «بدترين اصوات، غنا است.»
– در «دعائم الاسلام» ج 2، ص 208، سنن بيهقى، ج 10، ص 223، وسائل، ج 12، ص 239، حديث 10 و سنن ابى داود، ج 5، ص 222 احاديثى ذكر شده است كه تنها توانايى اثبات مرجوحيّت غنا را دارند. بلى اگر مفهوم غنا را به معناى صوت مطرب لهوى بگيريم مىتوان از اين آيات و روايات بر حرمت مطلق غنا استدلال كرد.
4.3.2. حرمت مزد غناگران
بسيارى از روايات وارد در اين باب، مزد و قيمت غناگران را حرام معرفى كردهاند كه بالملازمه حرمت غنا از آن برداشت مىشود.
ـ عبداللّه بن جعفر از محمد بن الحسين، از ابراهيم بن ابى البلاد نقل مىكند كه گفت به امام كاظم عليهالسلام گفتم: فدايت شوم يكى از شيعيان شما، كنيزان غناگرى دارد كه قيمتشان چهارده هزار دينار است و او ثلث قيمت آنها را براى شما قرار داده است. حضرت فرمودند:
«لا حاجة فيها، ان ثمن الكلب و المغنية سحت.»(41)
«من به اين پولها حاجتى ندارم، همانا پول سگ و غناگر شديدا حرام است.»
ـ قريب به همين معنا، احاديثى ديگر در كتب روايى آمده است.(42)
5.3.2. حرمت خواندن قرآن با آهنگهاى لهوى
ـ مرحوم شيخ صدوق به سند خويش از امام رضا عليهالسلام ، از پدرانش از علىبن ابىطالب عليهالسلام نقل مىكند كه فرمود: از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه مىفرمود:
«اخاف عليكم استخفافا بالدين و بيع الحكم وقطيعة الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامير، تقدمون احدكم و ليس بافضلكم فيالدين.»(43)
«من مىترسم بر شما در چند چيز: كوچك شمردن دين و فروختن حكم و قضاوت و قطع نمودن رحم و اين كه قرآن را با مزمارها و آهنگهاى لهوى (يا همچون آنها) اخذ كنيد، و تقديم بجوييد در حالى كه از نظر دينى، افضل و شايستهتر از سايرين نباشيد.»
1.4.2. دلالت روايات بر حرمت غنا
عدهاى از فقيهان بر اين باورند كه دلالت روايات بر حرمت غنا به معناى مطلق صداى شادىآفرين هنگامى تمام است كه در گاهِ صدورِ آنها، استعمال زايدِ غنا در غناى لهوى فسادانگيز موجب انصراف لفظ «غنا» به غناى لهوى فسادانگيز نشده باشد. اما پيشتر اشاره شد كه لفظ غنا در زمان صدور اغلب احاديث مربوط به غنا يعنى در زمان صادقين عليهمالسلام غناى لهوى شهوانى داراى حقيقت عرفيه بوده است و لذا استناد به احاديث وارده در اين زمان، براى اثبات حرمت مطلق غنا، درست نخواهد بود و بر فرض پذيرش صحتِ سند، اين احاديث از نظر دلالت با موانعى روبرو مىباشد. گرچه در مقابل اين نظريه برخى از فقها معتقدند: هيچ دليلى بر انصراف نيست و مجرد وجود غناى لهوى و شهوانى در زمان صادقين عليهمالسلام حقيقت عرفيه درست نمىكند بلكه حقيقت عرفيه مطلب درستى نيست.
2.4.2. ارزيابى سندى و دلالى روايات تفسيرى
هيچيك از رواياتى كه غنا را يكى از مصاديق آيه سى سوره حج معرفى مىكنند، داراى سند معتبرى نيستند. روايات اول به سبب وضعيت مجهول «درست» از نظر رجالى، روايت دوم به سبب ارسال در سند،(44) روايت سوم به سبب وجود راوى غير ثقه يعنى «سهل بن زياد» و وضعيت مجهول رجالى «يحيى بن مبارك» و روايت چهارم به سبب ضعفِ «على بن حمزه» از نظر رجالى سندشان مورد خدشه است. حديث پنجم از نظر سندى صحيح مىباشد؛ اما، دلالتش بر حرمت مطلق غنا ناتمام است؛ زيرا، «احسنت» گفتن به خواننده نمىتواند غنا باشد؛ چرا كه به قول بزرگانى همچون شيخ انصارى، صاحب جواهر و امام خمينى، «عرف متشرعه» از غنا تنها كلام را نمىفهمد؛ بلكه، كلام آهنگين و خاص را غنا مىنامند و لذا اطلاق غنا به كلام برخلاف ارتكاز عرفى است. از طرف ديگر احتمال قوى مىرود «زور» و «باطل» بودن تشويق خواننده، بدان جهت باشد كه «آواز لهوى و فسادانگيز» مورد تشويق و تأييد واقع مىشود.
گرچه از ديدگاه مشهور فقيهان، بحث سندى و دلالى در روايات ناهيه، به دليل عمل اصحاب، چندان لازم نيست؛ ولى، از نظرى مىتوان گفت: روايات ناظر به تفسير آيه 5 از سوره لقمان نيز از صحت سند برخوردار نيست؛ روايت اول به سبب وضعيت مجهول «على بن اسماعيل» روايت دوم و سوم به علت ضعف رجالى «مهران بن محمد» روايت چهارم به سبب نقل واقفى بودن(45) «على بن ابى حمزه بطائنى» و ضعف او از نظر علم رجال، روايت پنجم به سبب ارسال، داراى سند معتبرى نيستند.
روايات مفسّر آيات 72 از سوره لقمان و 3 از سوره مؤمنون، با وجود صحت سند، دلالتى بر حرمت غنا ندارند؛ زيرا، همانگونه كه گفته شد، اين آيات در صددِ بيان وصف مؤمنان حقيقى است و چه بسا، شروط رسيدن به كمال حقيقى را يادآورى كرده باشد. از اين رو، اگرچه روايات صحيح، مورد آيات را به غنا تفسير نمودهاند؛ اما، حرمت مطلق غنا را ثابت نمىكنند؛ چه اين كه، در اين دو حديث هيچ اشارهاى به حرمت غنا به معناى صورت شادىآفرين يا لزوم اجتناب از آن نرفته است.
3.4.2. ارزيابى روايات ناهى از استماع و شركت در مجالس «غنا»
سند روايت اول ضعيف است؛ زيرا، به كتاب على بن جعفر سند نداريم. روايت سوم نيز به سبب ارسال و ضعف يكى از راويان از اعتبار كافى برخوردار نيست. اين روايت افزون بر ضعف در سند، از نظر دلالت نيز ناتمام است؛ زيرا، ظاهر روايت حرمت حضور در مجالس عيش و عشرت را مىفهماند؛ چه اين كه، شواهد تاريخى نشان مىدهد، «بيتالغنا» مكانى بوده است كه در آن همراه با نغمهسرايى به عيش و نوش نيز مىپرداختهاند. روايت دوم نيز چنان كه مقصود از آن زمينهسازى نفاق؛ باشد دلالت بر حرمت غنا نخواهد داشت؛ چرا كه، نمىتوان به حرمت افعالى كه ختم شدن آنها به نفاق محتمل است، فتوا داد. اين روايت نيز، خود، نسبت به حرمت يا عدم حرمت غنا ساكت است و از طرفى سياق روايت نشانگر آن است كه مقصود، غناى لهوى و فسادانگيز بوده است؛ چرا كه، اين نوع خاص از غنا، با بر هم زدن تعادل روحى ـ روانى انسان و تضعيف قدرت عقل، راه را براى نفوذ هرگونه فساد و تباهى در وجود آدمى باز مىكند و او را اسير هوا و هوس و هيجانات زودگذر و حرام مىنمايد.
4.4.2. ارزيابى احاديث دالّ بر مرجوحيّت غنا
اين احاديث اگر از اسناد معتبرى هم برخوردار باشند، دلالت كافى بر اثبات مدّعاى قائلان به حرمت ندارند؛ چنان كه زمينهسازى فقر يا احتمال نفاق يا بدترين صداها بودن، هيچيك حرمت را نمىرساند.
5.4.2. ارزيابى روايات دالّ بر حرمت پرداخت مزد به غناگر
در ميان اين روايات، روايات صحيحه نيز موجود است؛ اما، دلالت اكثر آنها مورد خدشه است؛ چرا كه در حديث يادشده قيمت سگ و مرد غناگر هر دو در كنار يكديگر آمده است؛ در حالى كه، به اعتقاد فقها، هر سگى حرام و «سُحت» نيست.(46) البته برخى از معاصران در جواب استدلال گفتهاند: درست است كه ثمن هر سگى حرام نيست؛ ولى، در مورد سگهائى مانند سگ شكارى و گله، كلمه سحت، كه صراحت در حرام دارد، اطلاق نشده است؛ پس، قطعا مراد سگهائى است كه ثمن آنها سحت است و رواج و عدم رواج سگ در دستگاه خلافت عباسى و امويى موجب انصراف آنها نمىشود. مطلب تازهاى كه متذكر مىشويم، اگر بخواهند انصراف درست كنند اين روايات از كار مىافتند و حتى براى قول به تفصل هم قابل استناد نيستند چون عمل آنها را حرام كرده است نه اعمال ديگران و حتى زمانهاى بعد را. به اين قرينه فهميده مىشود كه ذكر اين دو مورد در روايت فوق، به سبب رواج فساد و گناه با دو مورد فوق در دستگاه خلفاى بنىاميّه بوده است؛ چرا كه، در تاريخ آمده است، حاكمان جور با سگ بازى و گوش فرادادن به غناى شهوانى به گناه و عيش و نوش مىپرداختهاند. در روايات ديگر قرائنى از اين نظير مىتوان يافت كه غنا را در «غناى لهوى» محدود مىنمايد.
6.4.2. ارزيابى روايت دال بر حرمت اخذ قرآن مزمارا
اولاً در اين روايت مقصودى ديگر محتمل است و اين احتمال به دلالت روايت خدشه وارد مىكند. احتمال دارد كه مقصود حضرت اين بوده است كه قرآن همچون دميدن در مزمار، بدون توجه و سطحى خوانده نشود. از طرفى اين حديث بر فرض پذيرش احتمال قائلان به حرمت، به مورد خاص خود محدود مىشود و حداكثر مىتواند حرمت غناى در قرآن را ثابت كند نه هر غنايى را. از سوى ديگر، روايات متعددى در جواز غناى در قرآن وارد شده كه مقصود ما را ثابت مىنمايد؛ يعنى، قرآن خواندن با آواز و غناى لهوى و شهوانى، حرام خواهد بود.
7.4.2. بر فرض پذيرش سند و دلالت احاديث فوق، همگى مطلب بوده و قابل تخصيص و تقييد است؛ چه آن كه، احاديث بسيارى نيز مبنى بر جواز غنا وارد گشته كه قيود و خصوصيات غناى مقصود از روايات فوق را روشن مىسازد. با آشنائى با اين روايات و ضميمه نمودن قرائن خارجى كه قبلاً بدان اشاره رفت، مىتوان به قطع گفت: مقصود از روايات دال بر حرمت، غناى لهوى و فسادانگيز بوده است نه هر غناى شادىآفرين.
در اين مرحله با برشمردن احاديث دال بر حرمت و يادآورى نقاط ضعف و قوت آنها، تواترى اجمالى بر حرمت غنا به دست آمد كه تنها بر حرمت غنا به صورت مبهم و نه دقيق دلالت مىكند و البته با شواهد ذكرشده مىتوان تقييد آنها را به غناى لهوى و شهوانى، دريافت. با توجه به همين ايرادهاست كه مقدس اردبيلى مىفرمايد: «والاخبار ليست بصحيحه صريحة فى التحريم مطلقا.»(47)
ادعاى اجماع بر حرمت غنا در كلمات بسيارى از فقيهان آمده است. پارهاى نيز پا را از اين فراتر نهاده و آن را از ضروريات مذهب دانستهاند:
1.5.2. شيخ طوسى مىفرمايد:
«الغناء محرم يفسق فاعله و تردّ شهادته سواء كان صوت المغنى أو بالقصب او بالاوتار مثل العيدان… دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم.»
«غنا حرام است؛ فاعلش فاسق مىشود و شهادتش ردّ مىگردد فرق نمىكند صداى آوازخوان باشد يا با نى و آلاتى مانند عيدان… دليل ما اجماع شيعه و اخبار آنان است.»(48)
2.5.2. شيخ انصارى در «مكاسب» چنين مىفرمايد:«لا خلاف في حرمته في الجملة.»(49)
«هيچ اختلافى در حرمت اجمالى غنا نيست.»
3.5.2. مرحوم صاحب جواهر نيز مىفرمايد:
«خلاف اجد فيه بل الاجماع بقسميه عليه،… بل يمكن دعوى كونه ضروريا فيالمذهب.»(50)
«من مخالفتى در اين مسأله نيافتم، بلكه هر دو نوع اجماع (منقول و محصل)(51) [در اين مسأله] بر حرمت غنا وجود دارد… و حتى مىتوان ادعا نمود كه از ضروريات مذهب است.»
4.5.2. مرحوم نراقى در «مستند» و صاحب رياض نيز چنين ادعايى كردهاند.(52)
1.6.2. اجماع در جايى معتبر است كه منشأ آن استنباط از كتاب و سنّت نباشد؛ بلكه خود، دليلى جداگانه در كنار آيات و روايات محسوب گردد. چرا كه اجماع به اعتبار آن كه نوعى كاشف قطعى از سنّت است، اعتبار دارد و چنان كه خود ناشى از استنباط و رأى شخصى فقها باشد، چنين كاشفيّتى نداشته، معتبر و حجّت نخواهد بود. زيرا اين اجماع مدركى است و به سنّت برمىگردد؛ بنابراين، نمىتواند دليل مستقل به شمار آيد. اجماع بر حرمت غنا در واقع چنين است؛ چرا كه، در عبارات بسيارى از فقها استناد اين اجماع به آيات و روايات معلوم است. حداقل آن است كه چنين احتمالى در كار است و همين احتمال به اجماع خدشه وارد مىسازد. به همين جهت مقدس اردبيلى مىفرمايد: «انّه ما ثبت الاجماع الا فى غيرها.»(53)
2.6.2. از آنجا كه اجماع دليلى لبّى است و نيز به سبب آن كه در مورد موضوع غناى حرام، ابهام وجود دارد، اين اجماع (بر فرض پذيرش صحت آن) تنها توانايى اثبات قدر متيقن از غناى حرام را (غناى لهوى، فسادانگيز و شهوانى) خواهد داشت.
3.6.2. افزون بر اشكالات فوق، اين اجماع با اشكال عمده ديگرى نيز مواجه است و آن اين كه بسيارى از فقها همچون شيخ طوسى، محقق سبزوارى و محقق كاشانى بر حليّت اصل غنا فتوا دادهاند و ديگر جايى براى ادّعاى اجماع نمىماند؛ اينان تنها غنا را بنا بر مقارنات حرام مشمول حرمت دانستهاند.
آيا روايات بر حرمت مطلق لهو دلالت دارد؟ آيا مطلق لهو حرام است؟ آيا حرمت مطلق لهو مورد پذيرش فقيهان است؟
گرچه ظاهر برخى از روايات و كلمات برخى از فقها بر حرمت مطلق لهو دلالت دارد ولى اين ظهور از جهاتى مورد پذيرش عدهاى از فقيهان قدسسره قرار نگرفته است:
1. لهو در لغت به معناى مطلق سرگرمى است (و يا سرگرمى خاصى كه انسان را از مقصود و يا مهمش بازدارد.)(54) و عدم حرمت مطلق سرگرمى تقريبا از ضروريات اسلام(55) و لااقل مخالف نظر مشهور فقيهان و سيره مسلمانان است.(56)
2. مرحوم شيخ انصارى پس از بيان ده روايت كه ظهور در حرمت لهو دارد، اشكال در بحث لهو را به معناى لهو دانسته و حرمت لهو را مختص به لهوى مىداند كه از «بطر» يعنى شدت شادى باشد.(57)
3. برخى از فقيهان معاصر نيز ظهور اين روايات را نپذيرفته و به جواب از اين روايات پرداختهاند.(58)
4. برخى از اساتيد با اقامه چند دليل، ظهور اين روايات را حمل بر كراهت يا حمل بر برخى از افراد لهو، كردهاند.(59)
نگرشى بر روايات لهو
ـ و باسناده عن الاعمش عن جعفر بن محمد صلىاللهعليهوآله فى حديث شرايع الدين قال: «والكبائر محرمه… والملاهى التى تصدّ عن ذكراللّه عزّوجل مكروهة كالغنا و ضرب الاوتاد… .»(60)
ترجمه: و به اسناد او (صدوق) از اعمش از امام صادق عليهالسلام در حديث شرايع الاسلام (امام صادق عليهالسلام ) فرمودند:
گناهان كبيره حرام است (و آنها عبارتند از… امام عليهالسلام پس از شمردن بيش از سى عدد از گناهان كبيره مىفرمايند) لهوهايى كه از ياد خداى عزيز و جليل جلوگيرى مىكنند مكروه (حرام) هستند مانند غنا و زدن تارها… در اين روايت ملاهى نيز از گناهان كبيره به شمار آمده است. نظر به اين كه دو كلمه «ملاهى» و «مكروهه» قابل بحث و تامل است، به بررسى آن مىپردازيم.
عدهاى بر اين باورند كه ملاهى جمع مَلْهى (به فتح ميم و الف مقصوره) مصدر ميمى(61) به معناى مشغول شدن و يا جمع مَلْهىّ (به فتح ميم و كسر هاء و تشديد ياء) بر وزن اسم مفعول(62) ثلاثى مجرد از فعل لَهى يلهى مانند مرضّى و يا جمع مُلْهى (به ضمم ميم و كسر ها). اسم فاعل از باب افعال به معناى سرگرمكننده است.(63)
نظر به اين كه غنا و موسيقى مىتواند آلتى براى سرگرمى انسان و جلوگيرى او از ياد خداوند و نيل به مقام قرب ربوبى گردد، مانعى ندارد كه ملاهى به معناى آلات لهو و سرگرمى در غنا و هرچه وسيله براى سرگرمى انسان است به كار رود هرچند معناى لغوى و عرفى ملاهى، آلات و وسايل سرگرمى و طرب و موسيقى است.
گرچه عدهاى بر اين باورند كه لفظ مكروهه در اين روايت حمل بر تحريم يا تقيه مىگردد(64) ولى به نظر مىرسد كه لفظ كراهت در روايات به معناى لغوى آن يعنى «حرام» به كار مىرود نه معناى اصطلاحى آن كه يكى از احكام پنجگانه تكليفى است بنابراين، روايت مزبور، دلالت بر حرمت مطلق ملاهى دارد كه انسان را از ياد خدا باز مىدارد.
بر استدلال به اين روايت، ايرادهاى سندى و دلالى وارد شده است كه برخى از آن عبارتند از:
1. سند روايت ضعيف است؛ پس، اعتمادى بر آن نيست؛(65) زيرا، در سند روايت بكربن عبداللّه بن حبيب آمده كه قابل توثيق نيست و احمدبن يحيى بن زكريا نيز در رجال سند، مجهول است.(66)
2. اين روايت دلالتى بر حرمت مطلق لهو ندارد؛ زيرا، هر لهوى كه متصف به جلوگيرى از ياد خدا باشد، حرام است مانند غنا، و زدن تارها و مانند اينها.
روايت دوم: محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابن محبوب عن عنبه عن ابى عبداللّه قال: «استماع اللهو والغناء ينبت النفاق كما ينبتالماء الزرع.»(67) كلينى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن محبوب از عنبه از امام صادق عليهالسلام فرمودند: شنيدن لهو و غنا، نفاق را مىروياند همانگونه كه آب گياه را مىروياند.
گرچه اين روايت از نظر سند قابل اعتماد و از نظر دلالت، ظهور بر حرمت مطلق صداى لهوى دارد، لكن با چند اشكال روبروست:
1. احتمال دارد مراد از لهو در اين روايت به قرينه لفظ «استماع» و «غناء» آلات لهو و طرب و موسيقى باشد؛ بنابراين، روايت دلالت بر مطلق لهو نمىكند مطلق لهو اعم است و دليل اخص از مدعى مىشود.
2. اگر مراد از لهو در اين روايت، مطلق سخن و صداى لهوى باشد، دلالت بر حرمت مطلق لهو نخواهد داشت؛ بلكه، دلالت بر حرمت سخن و صداى لهو دارد. در اين صورت نيز دليل اخص از مدعى مىشود.
3. فتوا دادن به حرمت سخنان و صداهاى لهوى به معناى سرگرمكننده مانند شنيدن قصههاى سرگرمكننده و بيهوده، كارى است مشكل و نوع فقيهان بدان قائل نيستند و اگر از ظاهر كلمات برخى از فقيهان چنين استفاده مىشود بايد آن ظهور را حمل بر قسم خاصى از صداهاى لهوى نمود كه بازدارنده از ياد خدا به ترك واجبات و انجام محرمات و تحريككننده شهوت و امثال آن است. مانند غنا لهوى و آلات لهو و موسيقى.
روايت سوم: «و فى المقنع» قال: «و اجتنب الملاهى واللعب بالخواتيم والاربعة عشر و كل قمار فانّ الصادقين عليهالسلام نهوا عن ذلك.»(68)
و (مرحوم صدوق) در كتاب مقنع گفته است: و از ملاهى (آلات لهو) و بازى با خاتمها و اربعه عشر و هر قمارى دورى كنيد همانا امام صادق عليهالسلام و امام باقر عليهالسلام از آنها نهى فرمودهاند.
1. سند اين روايت ضعيف است. گرچه طبق نظر مشهور فقيهان، عمل اصحاب؛ جابر ضعف سند است.
2. اين روايت مربوط به آلات لهو است؛ زيرا، ملاهى بدون قرينه جمع اسم آلت (ملهاة) و به معناى آلات لهو است؛ در حالى كه، بحث ما در حرمت مطلق لهو است؛ بنابراين، روايت اخص از مدعا را ثابت مىكند و بر حرمت مطلق لهو، دلالتى ندارد.
آيةاللّه خوئى پس از ذكر تعدادى از اين روايات در صدد جواب برآمده و مىگويد: عمل به اطلاق اين روايات جايز نيست؛ زيرا، ضرورت بر جواز لهو در برخى از موارد مانند بازى با تسبيح يا ريش يا ريسمان يا سنگها و مانند اينها دلالت مىكند.(69) بنابراين بر فرض صحت اين روايات، عمل به اطلاق آنها واجب نيست و به ناچار بايد اين روايات را بر قسم خاصى از لهو مانند غنا حمل نمود يا بر اشتغال به امور لغو به حدى كه فاعل (انجام دهنده) آن را از ياد خدا غافل نمايد حمل نمود و در اين هنگام لهو از محرمات الهى است.(70)
فقيه معاصر، استاد فرزانه حاج شيخ جواد تبريزى بر اين باور است كه لهو مختص افعالى است كه داعى به آنها قواى شهوانى است. وى دليل قابل اعتماد بر حرمت لهو را انكار مىكند و لغو را نظير لهو دانسته و مىگويد: «لغو» در صورتى حرام است كه مندرج در يكى از عناوين حرام مانند غنا و قمار باشد. ايشان مىنويسد: «والمتحصل انه ليس مِن البين ما يمكن الاعتماد عليه فى تحريم مطلق اللهو نعم لاكلام فى حرمه اللهو باستعمال آلات المعدة له من ضرب الاوتار.»(71)
ايشان لهوى كه با استعمال آلاتى را كه براى لهو آماده شده مانند زدن تارها و امثال آن، حرام مىداند.
از نظر ايشان، لعب در صورتى حرام است كه با آلات قمار و مانند آن استعمال گردد؛ يا لعب با آلات غير قمار در صورتى كه با رهن (شرط پول و امثال آن) باشد. وى مىنويسد:«اما اللعب فقد تقدم انّه ايضا باطلاقه غير محرم بل المحرم اللعب بالآلات المعده للقمار او بغير تلك الآلات ولكن مع الرهن.»(72)
وى مىگويد: بعيد نيست لعب شامل افعال و كارهاى اطفال و كودكان شود كه ناشى از غير قواى شهوانى است. ايشان در اين باره مىگويد: «و لا يبعد ان يعمّ اللعب مثل افعال الاطفال الناشئا من غير القوى الشهوة بخلاف اللهو فانّه يختص بالافعال التى يكون الداعى اليها تلك القوى.»(73)
از آنچه گذشت مىتوان به نتايج زير نايل شد:
1. دليل قاطعى بر حرمت مطلق لهو و غنا به معناى صداى شادىآفرين و صورت غير شهوانى وجود ندارد.
2. برخى از دلايل كه بيانگر حرمت لهو و غنا به معناى صداى شادىآفرين و غير شهوانى و غير مطرب است، دچار اشكالهاى سندى و دلالى است و قرائن خارجى عصر صدور روايات نيز، استنباط حرمت مطلق غنا را زير سؤال مىبرد.
3. استنباط حرمت غنا به صورت اجمالى، جاى ترديد نيست و اين اجمال به وسيله قرائن و دلايل ديگر برطرف مىگردد و به لهو مفسدهانگيز و صوت مُطْرِب، مقيّد مىگردد.
4. گرچه مشهور فقيهان اماميه، غنا را به طور مطلق حرام مىدانند؛ ولى، به نظر مىرسد تعريفى كه ايشان از غنا ارائه مىدهند همان صوت مطرب است؛ در اين صورت، نزاع ميان مشهور فقيهان و قائلان به تفصيل ميان غناى شهوانى (حرام) و غير شهوانى (حلال)، نزاع لفظى خواهد بود.
5. برخى از فقيهان شيعه مانند فيض كاشانى(74) و محقق سبزوارى(75) بر حليت ذات غنا اصرار نموده و حرمت آن را به اعتبار مقارنات و گناهانى كه معمولاً همراه غنا صورت مىگيرد، مانند اختلاط زن و مرد، رقص، حركات مفسدهانگيز، ميگسارى و… دانستهاند.
6. برخى از فقيهان مانند امام خمينى رحمهالله (76) اين اسناد را به فيض كاشانى و محقق سبزوارى ناتمام دانسته و نظر ايشان را بر تفصيل ميان غناى شهوانى و غير شهوانى حمل مىنمايند؛ گرچه، اين حمل با ظاهر عبارتهاى ايشان سازگار نيست.
7. درباره غنا سه ديدگاه عمده: 1 ـ حرمت مطلق، 2 ـ حليت مطلق ذات غنا، 3 ـ تفصيل ميان غناى شهوانى و غير شهوانى وجود دارد كه اين مقاله، صرفا در صدد نقد و بررسى نظريه فقهى طرفداران حرمت مطلق بود.
8. بحث موسيقى به معناى نوازندگى و استفاده از ساز و آهنگ و يا آوازهاى همراه با ساز، از بحث غنا به معناى آواز بدون ساز جداست؛ زيرا، حتى بسيارى از كسانى كه به حليت مطلق ذات غنا و يا تفصيل ميان غناى شهوانى و غير شهوانى نيز فتوى دادهاند، بر حرمت مطلق موسيقى تأكيد نمودهاند.
1 ـ قرآن.
2 ـ شعر و موسيقى در ايران، مقالهاى از اقبال.
3 ـ مكاسب محرمه، شيخ انصارى.
4 ـ ارشاد الطالب، ميرزا جواد تبريزى.
5 ـ وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى.
6 ـ البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم حسينى بحرانى.
7 ـ مصباح الفقاهة، ابوالقاسم خوئى.
8 ـ منية السايل، ابوالقاسم خوئى.
9 ـ معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى.
10 ـ هداية الطالب الى اسرار المكاسب، ميرزا فتاح شهيدى.
11 ـ مقنع، شيخ صدوق.
12 ـ الميزان، علاّمه طباطبايى.
13 ـ مجمع البيان، علاّمه طبرسى.
14 ـ خلاف، شيخ طوسى.
15 ـ نهايه، شيخ طوسى.
16 ـ مفتاح الكرامه، سيد محمد جواد عاملى.
17 ـ تفسير نورالثقلين، عبد على بن جمعه العروسى الحويزى.
18 ـ حق اليقين، علاّمه مجلسى.
19 ـ مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبيلى.
20 ـ جامع المقاصد، محقق كركى.
21 ـ سلسلة ينابيع الفقهيه، على اصغر مرواريد.
22 ـ تعليم و تربيت در اسلام، مرتضى مطهرى.
23 ـ تحقيق عن مسألة الغنا، محمد هادى معرفت.
24 ـ انوار الفقاهه، ناصر مكارم.
25 ـ نظرى به موسيقى، شريعت موسوى.
26 ـ مبانى فقهى و روانى موسيقى، حسين ميرزاخانى.
27 ـ جواهر الكلام، محمد حسن نجفى.
1. شعر و موسيقى در ايران، مقالهاى از اقبال، ص 124.
2. خوئى، منية السايل، 179.
3. جامع المقاصد، 5/23؛ «و ليس مطلق مدّالصوت محرّما و ان مالت القلوب اليه ما لم ينته الى حديث يكون مطربا بسبب اشتماله على الترجيع المقتضى لذلك.
4. عاملى، سيد محمد جواد، مفتاح الكرامة، مؤسسه آل البيت، قم، 4/52.
5. مرواريد، على اصغر، سلسلة ينابيع الفقهيه، ج 13/4. مؤلف كتاب فقه رضوى روشن نيست، قرائن خارجى نشان مىدهد، اين كتاب نوشته «علىبن حسين بابويه» است، هرچند برخى آن را به امام رضا عليهالسلام نسبت دادهاند.
6. شيخ صدوق، مقنع.
7. موسوى، شريعت، نظرى به موسيقى، صص 22 و 23 و سلسلة ينابيع المودّة، ج 13/11، 17.
8. «سلاّر» از علماى هم عصر سيد مرتضى قدسسره بوده است.
9. ر.ك: سلسلة ينابيع المودّة، ج 13/22 و 108.
10. همان، ج 14/400.
11. شيخ طوسى، نهايه، دارالكتاب العربى، ص 365.
12. شيخ طوسى، خلاف، (كتاب الشهاده، مسأله 55)، 2/626 و 627.
13. مقدس اردبيلى، شرح ارشاد، كتاب شهادات.
14. نراقى، مستند الشيعه، 2/637.
15. مجلسى، حق اليقين، ص 568.
16. نجفى، محمد حسين، جواهر الكلام، 22/44.
17. همان، 41/51.
18. معرفت، محمد هادى، تحقيق عن مسألة الغناء، كنگره شيخ انصارى، ص 16.
19. آيتاللّه العظمى خوئى، مصباح الفقاهة، ج 2، ص 311.
20. شهيد مطهرى، مرتضى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 44.
21. حج / 30.
22. الميزان، 14/371.
23. لقمان / 6.
24. الميزان، 6/309 و 210.
25. ر.ك: طبرسى، مجمع البيان، 8/313.
26. فرقان / 72.
27. طبرسى، مجمع البيان، 7/181.
28. مؤمنون / 3.
29. ر.ك: ميرزاخانى، حسين، مبانى فقهى ـ روانى موسيقى، ص 63 و نيز ر.ك: مصباح الفقاهة، ص 311.
30. وسائل، 12/225 باب 99 از ابواب ما يكتسب به، حديث 2.
31. حسينى بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، اسماعيليان، قم، ج 3/90.
32. وسائل، 12/226، باب 99 از ابواب ما يكتسب به، حديث 6.
33. وسائل، 2/226، باب 99 از ابواب ما يكتسب به، حديث 3 و 5.
34. همان.
35. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نورالثقلين، اسماعيليان، قم، ج 3/529.
36. وسائل الشيعه، ج 12، ص 232، روايت 32.
37. همان، ص 235، باب 101، حديث 1.
38. همان، ص 127.
39. همان، ص 229، حديث 23 از باب 29 و خصال 1/14.
40. المقنع، 27.
41. وسائل، 12/87، حديث 4 (باب ما يكتسب به) و قرب الاسناد، 125.
42. ر.ك: همان، ص 88، حديث 6 و 7 و احياء علومالدين، 2/282.
43. وسائل، 12/228، حديث 18 و عيون الاخبار، ص 207.
44. ارسال در سند يا مرسله بودن حديث، يعنى راويان از آخر سند حديث افتاده باشند.
45. واقفيان، فرقهاى هستند كه معتقد به توقّف امامت در امام موسى بن جعفر عليهالسلام هستند.
46. همچون پولِ سگهاى گله، شكارى يا نگهبان كه خريد و فروش آنها مفيد بلكه لازم است.
47. مجمع الفائدة و البرهان، كتاب المتاجر، قسم الرابع.
48. شيخ طوسى، خلاف، 2/626 و 627 (كتاب شهادات، مسأله 55).
49. شيخ انصارى، مكاسب، ص 36.
50. جواهرالكلام، 22/44.
51. اجماع منقول: اجماعى كه فقها آن را نقل كرده باشند. اجماع محصّل: اجماعى كه از بررسى و كاوش آراء فرد فرد مجتهدان به دست مىآيد.
52. ر.ك: مستند الشيعه، 2/340 و رياض السمائل، 1/502.
53. مجمع الفائدة و البرهان، كتاب المتاجر، قسم الرابع.
54. ر.ك: راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ قرآن.
55. ر.ك: آيةاللّه خوئى، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 422.
56. ر.ك: شيخ اعظم انصارى، مكاسب محرمه، ص 54 و نيز ر.ك: انوار الفقاهه اثر آيةاللّه مكارم شيرازى، المكاسب المحرمه، ص 437.
57. ر.ك: شيخ اعظم انصارى، مكاسب محرمه، ص 54.
58. ر.ك: تبريزى، آيةاللّه ميرزا جواد، ارشاد الطالب، ج 17، ص 249 ـ 248.
59. ر.ك: آيةاللّه مكارم شيرازى، انوار الفقاهه، المكاسب المحرمه، ص 437.
60. وسائل الشيعه، ج 11، ص 262، كتاب الجهاد، باب 46، حديث 36.
61. ر.ك: شيخ انصارى، مكاسب، ص 53 «فانّ الملاهى جمع الملهى مصدرا و الملهى وصفا لاالملهاة آلة لانه لا يناسب التمثيل بالغناء.»
62. ر.ك: شهيدى تبريزى، حاج ميرزا افتاح، كتاب هدايه الطالب الى اسرار المكاسب، ص 106.
63. ر.ك: تبريزى، آيةاللّه ميرزا جواد، ارشاد الطالب، ج 1، ص 248.
64. شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 262.
65. ر.ك: آيةاللّه خوئى، مصباح الفقاهة، ج 1، ص 421: (ضعيفة لبكربن عبداللّه بن حبيب و مجهولة لاحمد بن يحيى بن زكريا القطان و غيره من رجال السند.
66. همان.
67. وسائل الشيعه، ج 12، ص 236 ـ 235، باب 101 از ابواب حديث 1.
68. وسائل الشيعه، ج 12، ص 234.
69. آيةاللّه خوئى، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 423 ـ 422:
و يرد عليه اَنَّ الضرورة دلت على جواز اللهو فى الجمله و كونه من الامور المباحة كاللعب بالسبحه او اللحية او الحبل او الاحجار و نحوها فلا يمكن العمل باطلاق هذه الروايات على تقدير صحتها… و عليه فلابدّ حملها على قسم خاص من اللهو اعنى الغنا و نحوه كما هو الظاهر او حملها على وصول الاشتغال بالامور اللاغية الى مرتبة يصد فاعله عن ذكراللّه فانه حينئذ يكون من المحرمات الالهيه.
70. آيةاللّه خوئى، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 423 ـ 422.
71. ارشاد الطالب، ج 1، ص 249.
72. همان.
73. همان.
74. فيض كاشانى، ملا محسن، وافى، 3/35.
75. محقق سبزوارى، كفاية الاحكام، ص 86 ـ 85.
76. امام خمينى، مكاسب محرمه، ص 210 ـ 209.
منبع: فصلنامه فقه و مبانى حقوق، شماره 3و4