فرقههاي صوفيه در ايران
فرقه هاي صوفيه در ايران را نام ببريد؟
عنوان صوفي و صوفي گري سالها پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ظهور كرد اين افراد با آن كه در صحنه عمل نه انتسابي به پيامبر و نه اعتقادي به سيره عملي ايشان داشتند به خاطر زندگي به ظاهر ساده و زاهدانه خود گروهي از مسلمانان را در دام خود گرفتار ساختند. زمان زيادي از تأسيس و تدوين أصول تصوف نگذشته بود كه هر يك از بزرگان صوفيه با ظاهر خير خواهانه و با نيت دست يابي به مقام و رياست دنيوي آهنگ استقلال نواخته و هر يك كه اندكي نفوذ داشتند به تأسيس فرقه اي جديد اقدام كردند به طوري كه در طول تاريخ تصوف، بيش از صدها فرقه بزرگ و كوچك به چشم مي خورد مهمترين فرقه هايي كه در كشور عزيز ما ايران به فعاليت مشغولند عبارتند از:
1- فرقه نعمت اللهي:
اين فرقه منسوب به شاه نعمت الله ولي ماهاني مي باشد و ريشه آن به جنيد بغدادي و از او به سري سقطي و از او به معروف كرخي مي رسد.(1)
اين سلسله با اين كه در قرن نهم و دهم در ايران داراي طرفداراني بود ولي بعد از آن با رفتن سران فرقه به سرزمين هندوستان رو به افول گذاشت تا اين كه در اواخر قرن دوازده هجري شاه عليرضا دكني(2) دوازدهمين رئيس بعد از شاه نعمت الله دو نفر ازشاگردان خود به نام هاي مير عبدالحميد معصوم عليشاه و شاه طاهر دكني را براي احياي رسومات نعمت اللهي به ايران فرستاد. پس از معصوم علي شاه ميرزا محمد علي نور عليشاه اول با وجود اين كه شاه عليرضا دكني در هندوستان زنده بود ادعاي رياست و قطبيت كرد بعد از او نيز حاج محمد حسين حسينعلي شاه اصفهاني ادعاي رياست بر فرقه نعمت اللهي كرد و بعد از مرگ خود مجذوب علي شاه كبودر آهنگي را به رياست فرقه منصوب نمود ولي آن طور كه از اسناد تاريخي فهميده مي شود مجذوب علي شاه جانشيني براي خود انتخاب نكرده است. بعد از مجذوب عليشاه، كوثر عليشاه همداني و حاج زين العابدين مست علي شاه رقابت شديدي براي تصاحب مقام قطبيت و رياست فرقه آغاز كردند عده اي هم سيد حسين استر آبادي را علم كردند تا شايد به نان و نوائي برسند كه گويا راه به جايي نبردند بعد از مست عليشاه شيرواني، رحمت عليشاه شيرازي مدعي قطبيت گرديد كه هيچ گونه دليلي براي جانشيني او در دست نيست. بعد از او سعادت علي شاه اصفهاني كه هيچ گونه سواد خواندن و نوشتن نداشته به قطبيت فرقه رسيد و بعد از مرگ او سلطان عليشاه گنابادي با استناد به دستخط وي ادعاي جانشيني كرد در حالي كه حتي در آن دستخط جعلي سخن از قطبيت سلطان علي شاه نيست و به فعاليت عليه شريعت پرداخت به همين دليل آخوند ملا محمد كاظم خراساني فتواي ارتداد او را صادر كرد(3) و با مرگ او دو نفر ادعاي قطبيت كردند يكي ملا علي كه از شاگردان ارشد سلطان بوده و ديگري ملا علي معروف به نور عليشاه ثاني كه در طول دوران قطبيت جنايات زيادي مرتكب شد. البته پس از سلطان عليشاه مسئله قطبيت به صورت خانوادگي و موروثي درآمد و قطب فعلي آنها دكتر نور علي تابنده مي باشد كه سالها در كشورهاي اروپايي اقامت داشته و هم اكنون پيروان اين خانواده به نام دراويش گنابادي مشهور و معروفند. البته بعد از سعادت عليشاه عده اي مريد منور علي شاه شدند كه هنوز به نعمت اللهي مشهورند و عده اي نيز پيرو ميرزا حسن صفي عليشاه شدند كه بعدها جانشينان او پيمان وحدت با دشمنان اسلام بستند و علاوه بر اينها چندين نفر ديگر نيز ادعاي جانشيني رحمت عليشاه را داشتند كه راه به جايي نبردند و نيازي به ذكر آنها نيست.
2- فرقه ذهبيه
در جمع ارادتمندان خواجه اسحاق ختلاني بيستمين رئيس فرقه اي كه خود را منسوب به امام رضا دانسته و نام ذهبيه را بر خود گذاشته اند دو نفر از مشاهير صوفيه ديده مي شود:
الف: سيد محمد نور بخش قهستاني كه خواجه خود او را به جانشيني و خلافت منصوب كرد و آنگونه كه از تاريخ فهميده مي شود ادعاي مهدويت داشته(4) طريقه او را خلفاي وي ادامه دادند، شخصي به نام شاه قاسم فيض بخش توانست جايگاه ويژه و مهمي در بين سلاطين عصر پيدا كند. به طور كلي پيروان سيد محمد قهستاني را نور بخشيه گويند.
ب: سيد عبدالله برزش آبادي: كه رياست و خلافت نور بخش را قبول نكرد و امر خواجه اسحاق را وقعي ننهاد و ازاطاعت امر او سرباز زد و اقدام به تأسيس فرقه اي نمود كه طبق قواعد صوفيه به ذهبيه اغتشاشيه مشهور شد.(5)
در زمان بيست و هفتمين قطب فرقه ذهبيه نكته اي پديد آمده كه جلب توجه مي كند: درويش محمد كارندهي معروف به پير پالاندوز در دو فرقه رقيب يعني نوربخشيه و ذهبيه اغتشاشيه داراي مقام قطبيت مي باشد كه با هيچ يك از قواعد مسلم نزد صوفيه سازگار نيست زيرا سران صوفيه با هم ديگر درباره حق بودن خود و باطل بودن ديگر فرقه ها نزاعي دائمي دارند.
پس از مرگ سي و ششمين قطب فرقه ذهبيه (سيد جلال الدين مجد الاشراف كه برادر خود كه حاج محمد رضا متولي باشي را به رياست تعيين كرده بود، ميرزا احمد اردبيلي مدعي قطبيت گرديد و بعد از او حاج محمد علي حب حيدر به رياست فرقه نائل شد و رياست كنوني اين كشتي غرق شده به دست شخصي اروپانشين به نام دكتر گنجويان است كه طبق عقايد صوفيه هيچ پايه و اساس و اعتباري ندارد.(6)
3 – فرقه خاكساريه:
فرقه اي از صوفيان هستند كه به درويشي به نام سيد جلال الدين حيدر منسوبند فقراي اين طايفه بيشتر سائل و طالب هستند و به مناقب خواني روزگار به سر مي برند، خاكساريه در تهران، خراسان، فارس، همدان، لرستان و كرمانشاه پراكنده اند.(7) آداب و رسوم اين فرقه از جلاليه هاي هندوستان نشأت گرفته و داراي چهار گروه (خانواده) است.
الف ـ خاكسار جلالي غلام عليشاهي .
ب ـ سلسله معصوم عليشاه.
ج ـ سلسله نوراني.
د ـ سلسله عجم.
از بين گروه هاي فوق فقط خاكسار جلالي غلام عليشاهي در ايران و در مناطق ياد شده پيرواني دارد. پس از مرگ بهار عليشاه رئيس خاكساري غلامعليشاهي كه جانشيني براي خود تعيين نكرده بود ميان مريدان وي اختلاف شديدي افتاد (بيش از 40 نفر ادعاي رياست داشتند) اما در اين جمع حاج مطهر علي شاه به اعتبار فرمان جانشيني كه به خط مستور علي كرماني و امضاء بهار عليشاه بود بر ديگر رقيبان چيرگي يافت پس از غلبه حاج مطهر بر همه رقيبان ناگهان شخصي به نام مير طاهر كه متصدي خانقاه خاكسار در كوفه بود با هماهنگي استخبارات عراق به ايران آمده و در كرمانشاه بساط رياست گسترانيد، پس از مرگ حاج مطهر نيز از آن جا كه جانشيني براي خود تعيين نكرده بود ميان پيروان او نزاع در گرفت و افراد ذيل الذكر ادعاي قطبيت كردند:
رحمت عليشاه در خراسان و ناصر عليشاه در تهران كه هر دو از حاج مطهر اجازه ارشاد داشتند (و نه قطبيت) سيد حسن ميرافضل در اهواز سيد غفار مير باغي در دزفول، امير عزيزي مست عليشاه در كرج و … اما كارگردانان خانقاه خاكساريه شخصي به نام ميرمصباح را كه گفته مي شد فرزند خوانده حاج مطهر است به رياست رساندند!!!
پس از مير طاهر نيز شخصي به نام كلك عليشاه و نيز فرزندان مير طاهر ادعاي رياست داشتند كه به مطلوب خود رسيدند و هر كدام طرفداران اندكي جمع كردند.
قدر مسلم اين است كه پس از فوت احسان عليشاه كه در ميان اجازه داران بهار عليشاه بعنوان ريش سفيد داراي موقعيتي بود و نيز مرگ ميرطاهر، فرقه خاكسار سحلقه نشيني كه بتواند همه افراد را بپذيرد ندارد و همه مدعيان قطبيت و عاشقان حكومت همه و همه خود سرانه خيال مي كنند و به جائي بند نيستند.(8)
در پايان به اين نكته بايد اشاره شود كه در تصوف شرط اصلي قطبيت داشتن دستور صريح از قطب قبلي است تا به امام معصوم ـ عليه السلام ـ برسد، صوفيان نه تنها متصل به امام ـ عليه السلام ـ نيستند بلكه همانطور كه بررسي شد اكثريت قاطع آنان حتي ازقطب قبلي خود اجازه ندارند.
پاورقی:
1. تارخي انشعابات سلسله هاي نهمه اللهيه در ايران، ص 13.
2. قطب وقت فرقه که در هندوستان بوده.
3. ناشر الاسلام مدني، در خانقاه بيدخت چه مي گذرد، چاپ چهارم.
4. زرين کوب، عبدالحسين، ارزش ميزان صوفيه، 173، تهران، امير کبير، يازدهم، 1382 شمسي.
5. شوشتري، نور الله، مجالس المومنين، ج2، ص 144، تهران، اسلاميه.
6. جهت مطالعه احوال رؤساي فرقه ذهبيه ر.ک: «خاوري، اسدالله، ذهبيه ـ تصوف علمي ـ آثار ادبي، دانشگاه تهران، دوم، 1382 شمسي.
7. ارزش ميراث صوفيه، ص 262.
8. بجهت اطلاع بيشتر به: زرين کوب عبدالحسين، جستجو در تصوف ايران، ص 379 ـ 359، تهران، امير کبير، هفتم، 1385.