نبرد معاذ بن عمرو و ابوجهل در جنگ بدر
س: نبرد معاذ بن عمرو و ابوجهل در جنگ بدر به چه نحو بود ؟
ج: معاذ بن عمرو مى گويد: در حالى كه پيرامون ابوجهل را سخت گرفته بودند، شنيدم كه مى گفتند: كسى نمى تواند امروز بر ابوالحكم دست يابد، پس همّت خود را بر آن داشتم كه بر وى حمله كنم ، بر او تاختم و ضربتى بر وى نواختم كه پايش از نصف ساق از زير شمشير من پريد، در همين حال پسرش عكرمه شمشيرى بر بازوى من نواخت و دست مرا پراند، چنان كه با پوستى به پهلوى من آويخته شد، امّا همچنان تا آخر روز جنگ مى كردم و آن را پشت سر خود مى كشيدم و آخر كار كه مرا آزار مى داد پاى روى آن نهاده و خود را كشيدم تا پاره شد و افتاد.
ابوجهل همچنان افتاده بود كه معوّذ بن عفرا رسيد و با ضربتى كار او را ساخت و سپس خود جنگيد تا به شهادت رسيد، آنگاه كه كار جنگ پايان گرفت رسول خدا فرمود تا ابوجهل رادر ميان كشته ها جستجو كنند.
عبداللّه بن مسعود مى گويد: من در جستجوى ابوجهل بر آمدم ، او را يافتم و شناختم و پا روى گردن وى نهادم و به او گفتم : اى دشمن خدا! آيا خدا تو را خوار ساخت ؟ گفت چه شده است كه خوار باشم ؟ از اين مردى كه مى كشيد بزرگتر كيست ؟ و به روايتى ابوجهل گفت : اى مردك گوسفندچران ! مقامى بس بلند و ارجمند را اشغال كردى .
عبداللّه مى گويد: سر او را بريدم و نزد رسول خدا آوردم و آن حضرت خدا را ستايش كرد.
ابن اسحاق مى نويسد: عكاشه كه شمشيرش در روز بدر در هم شكست نزد رسول خدا آمد و رسول خدا چوب خشكى به او داد و گفت : با همين جنگ كن ، پس آن را گرفت و تكانى داد و به صورت شمشيرى بلند و محكم درآمد و تا پايان جنگ كه مسلمانان فاتح گشتند با همان شمشير مى جنگيد و آن را عون مى گفتند. وى در جنگى با مرتدّان به دست طلحة بن خويلد اءسدى به شهادت رسيد.[1]
[1] اسدالغابه ، ج 4/3؛ سيره ابن هشام ، ج 2/290.