چرا در قرآن نامی از حضرت علی علیه السلاک و دیگر ائمه و تصریح به جانشینی آنان نیست؟
پاسخ:
ذکر نام ائمه علیهم السلام در قرآن و روایات یکی از سوالاتی است که پرسیده می شود و حقانیت آنان را در گرو تصریح نام آنان در قرآن می داند. این استدلال یعنی صراحت در ذکر نام مساوی است با حقانیت ائمه، دچار اشکالاتی است از جمله:
1. اگر نام حضرت علی علیه السلام در قرآن نیامده نام دیگر خلفا هم در قرآن نیست؛ پس، خلافت آنها هم توجیه قرآنی ندارد.
2. هدف از ذکر نام ائمه شناخت ولیامر مسلمین بعد از رسولالله است و در قرآن با صریحترین وجه ممکن به ولایت امیرالمؤمنین تصریحشده است؛ بااینحال، بیشتر مسلمانان بعد از رسول خدا با این تصریح مخالفت کردند.
تصریح به امامت در قرآن
آیه ولایت
خداوند در سورۀ مائدة میفرماید: «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمونَ الصَّلاةَ وَیؤتونَ الزَّکاةَ وَهُم راکعونَ (مائده: 55)؛ سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.»
در این آیه از «انما» استفادهشده که برای حصر است؛ یعنی ولی شما فقط خدا و رسول و کسی است که در حال رکوع صدقه داده است و قضیه صدقهدادن حضرت علی در حال رکوع چنان در بین مسلمانان معروف شده بود که همۀ مسلمانان میدانستند که صدقهدهنده در حال رکوع فقط حضرت علی علیه السلام است و این آیه، ولایت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فقط از آن حضرت علی علیه السلام میداند. بااینحال، پس از رسول خدا ص مردم به این سخن خداوند توجه نکردند.[1]
اختصاص آیه به امیرالمومنین
اگر بخواهیم برای تفهیم میزان گسترش این صفت برای امیرالمؤمنین مقایسهای داشته باشیم باید بگوییم مثل این است که در زمان ما بهجای ذکر نام امام خمینی ره بگویند بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران. این صفت آنقدر شناختهشده و غیرقابل مشابهسازی است که حتی از نام امام خمینی ره هم معروفتر و مطمئنتر است.
اصولاً، یادکردن از اشخاص با صفات خاص همیشه بهتر از ذکر نام است، چون اسامی مشترکاند، اما صفات خاص منحصر به یک نفر هستند. در طول تاریخ نام علی ابن ابیطالب ع با نام علی ابن ابیطالب قیروانی اشتباه شده است و برخی از اشعار قیروانی بهاشتباه به امیرمؤمنان نسبت دادهشده است. اما در هیچ زمانی این صفت (صدقهدادن در رکوع) اختصاص به کس دیگری پیدا نکرده است.
البته، آیۀ اولیالأمر، آیۀ مودت، آیۀ مباهله، آیات تبلیغ و اکمال دین، آیۀ تطهیر و… هم به نوع دیگری این امر را یادآور شدهاند، اما باز هم توجهی به آنها نشد. همۀ این آیات گرچه نام مبارک حضرت علی علیه السلام را صراحتاً بیان نکرده است، اما ویژگیهایی را بیان کردهاند که فقط منطبق بر حضرت علی علیه السلام و ائمه معصوم علیهمالسلام است.
ذکر کلیات در قرآن
روش قرآن چنین است که کلیات را بیان فرموده و بیان جزئیات و مصادیق را برعهدۀ رسولالله گذاشته است. چون باوجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بیان جزئیات ازطرف ایشان، دیگر نیازی به ذکر همۀ جزئیات در قرآن نبود.
دربارۀ خلافت نیز، همانطور که ذکر شد، خداوند بهطورکلی، ویژگیهای امام را بیان کردهاند. بنابراین نیازی به نام بردن علی (ع) و خلافت او نبود و بیان دیگر جزئیات به رسول خدا ص سپرده شد. پیامبر در طول رسالت ۲۳ سالۀ خود، به مناسبتهای مختلف، حضرت علی (ع) و یازده فرزند او را یکی پس از دیگری با القاب و ویژگیهایشان بهعنوان وصی خود معرفی میکرد و دراینباره هیچ نوع کوتاهی صورت نگرفت.
بهویژه در روز غدیر، آن حضرت حجت را بر همگان تمام کرد. در این خطبه پیامبراسلام به حدود صد آیه که تفسیرش دربارۀ ولایت علی (ع) است، اشاره فرمودهاند. پس، دربارۀ حضرت علی (ع) و ولایت او و فرزندانش خلئی نمانده بود تا قرآن دراینباره نازل شود. چون گفتههای پیامبر همرنگ قرآنی و وحیانی داشت و همۀ آنها با امر الهی صورت میگرفت.
تحریف در وصیت رسول
باتوجهبه مجاهدتهای شجاعانۀ حضرت علی (ع) در کشتن مشرکان و دشمنان اسلام در جنگهای صدر اسلام، همانند جنگهای بدر، خیبر و حنین باعث شد که نسبت به آن حضرت، کینهتوزی و دشمنی خاصی نمایند[2] و خداوند قطعاً میدانست که دشمنان کینهتوز و قسمخوردۀ حضرت علی (ع) نمیگذارند نام آن حضرت در قرآن بماند یا بهکلی قرآن را از میان برمیداشتند یا مثل یهود و نصارا آن را تحریف میکردند.
ازطرفی بناست که قرآن بدون تحریف و بهعنوان معجزۀ جاوید باقی بماند؛ بنابراین، خداوند متعال در قرآن بهطور رسمی، اشاره به نام علی علیهالسلام و اوصیای آن حضرت درزمینۀ خلافت نفرموده است؛ زیرا با آن جو حاکم نفاق و کینهتوزی نسبت به علی علیه السلام قطعاً، آنها پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن دست برده و برای رسیدن به مقاصد شومشان آن را مثل کتابهای آسمانی دیگر تحریف میکردند و ما الآن قرآنی تحریفشده در دست داشتیم.
اما این کار صورت نگرفت و قرآن بهعنوان معجزۀ جاوید بدون تحریف باقی ماند. بهترین دلیل و نشانۀ عملی بر این امر تحریف در روایات و سوزاندن و پاره کردن اسناد کتبی دربارۀ فضائل ایشان در زمان خلفای غاصب است. تجری انان در این حد بود که قطعاً این گونه عمل را دربارۀ قرآن انجام میدادند.
منع تدوین حدیث
شاید پذیرش این سخن قدری دشوار باشد، اما اگر به تاریخ اسلام نگاه کنیم این امر چندان هم دور از انتظار نیست. در سال 63 هجری، که اکثر مسلمانان دو دسته شده بودند و بیشتر آنها تابع شام بودند، لشکر شام، کعبه را با منجنیق ویران کرد و آتش زد. چون پناهگاه دشمنشان عبدالله بن زبیر شده بود. با اینکه کعبه همچون قرآن برای مسلمانان مقدس بود، اما از هزاران مسلمان شامی که در لشکر بودند هیچکس به دفاع از کعبه برنخاست.[3]
یا زمانیکه تا صدسال پس از پیامبر ص نقل سخنان ایشان را ممنوع اعلام کردند (منع نقل حدیث) هیچ بعید نبود که اگر نام ائمه آشکارا بیان میشد نقل بعضی آیات را هم ممنوع اعلام کنند. کمااینکه علت اصلی منع نقل احادیث پیامبر ص هم جلوگیری از نقل روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارۀ جانشینی اهلبیت علیهمالسلام بود. یعنی به همان دلیلی که نگذاشتند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وصیتش را مکتوب کند و مانع آوردن دوات و قلم شدند؛ به همان دلیل هم مانع نقل حدیث شدند.[4]
ارجاعات
[1]. ر. ک. ناصر مکارم شیرازی،، تفسیر نمونه، قم، هجرت، 1368، ج 4، ص 424.
[2]. «… فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً، بَدْرِیةً وَ خَیبَرِیةً وَ حُنَینِیةً وَ غَیرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلی عَداوَتِهِ، وَ أَکبَّتْ عَلی مُنابَذَتِهِ،…» (عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ندبه).
[3]. ر. ک. محمدباقرانصاری، واقعۀ قرآنی غدیر، تهران، دلیل ما، 1395.
[4]. جعفر سبحانی، ابحاث فی الملل و النحل، قم، مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، 1366، ج ۱، ص 61-60.
برگرفته از کتاب پرسمان معرفتی 2، قم، زمزم هدایت، 1402، ص 42-40.