سیره امام صادق(ع) در تعامل با اهل سنت
11 مرداد, 1399دوفصلنامه «پژوهشهای گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی» آماده دریافت مقالات میباشد.
12 مرداد, 1399حسين بن علی(ع) مدافع جايگاه امامت و ولايت
حبيب زماني محجوب
چكيده
امامت و ولايت يكي از اركان اصلي دين اسلام به شمار ميآيد در مکتب گران¬سنگ تشیع ,امامت و ولایت جایگاه و منصبی فوق¬العاده ارزشمند و در عین حال ضروری و حیاتی است که پیشرفت تمام بندگان را به سوی خداوند عینیّت می¬بخشد.
در آيات و روايات متعددي بر لزوم آن و شايستگي اهل بيت (عليهم السلام) براي تصدي آن مقام تأكيد شده است.تمام امامان در مسير رسالت خويش در حفظ و صيانت اين مقام رفيع و دفاع از آن اهتمام ورزيدهاند. امام حسين(ع) نيز به نوبة خود تلاشي وافر در پاسداري از ميراث انبياء، كه همان ولايت و امامت است، داشته و اقدامات فراواني در اين زمينه انجام داده است.
اين مقاله بر آن است تا ضمن تبيين مختصر مقام امامت و ولايت و جايگاه آن در دين اسلام، نحوه و ميزان اهتمام و كوشش امام حسين(ع) را در دفاع از اين مقام رفيع مورد بررسي و كاوش قرار دهد.
كليد واژگان: امام حسين(ع)، ولايت و امامت، نهضت عاشورا، امويان.
مقدمه
قبل از بررسي تلاشهاي امام حسين(ع) در دفاع از جايگاه امامت و ولايت شايسته است به عنوان مقدمه و مدخل بحث، معنا و جايگاه اين مقام در مكتب اسلام و تشيع به طور مختصر تبيين گردد.
امامت در لغت به معناي پيشوايي و رهبري است. وازۀ امام در موارد و معانی مختلف کاربرد دارد و گسترۀ کاربست آن از امامان معصوم تا ائمۀ کفر را در بر می¬گیرد ؛ چنانچه در قرآن كريم به هر دو مورد اشاره شده است:
و جعلنا منهم ائمة يهدون بأمرنا. (سجده:24)
و جعلناهم ائمةً يدعون إلي النّار. (قصص:41)
در تعريف اصطلاحي امامت عبارتهاي فراواني نوشتهاند به طوري كه هر كتابي را كه در علم كلام فراهم شده است بگشاييد، براي امامت تعريفي در آن خواهيد يافت. با نگاهي كلّي به ديدگاه مذاهب اسلامي نسبت به امر امامت چنين استنباط ميشود كه غالب آنها امامت را مقامي ميدانند كه صاحب آن رياست امور مسلمانان را عهدهدار است. بايستي توجه داشت كه در اين نگرش نسبت به بُعد سياسي منصب امامت تأكيد بيشتري شده است. (1)
مذهب تشيع معنايي فراتر از اين تعريف براي امامت قائل است. در نظر مكتب شيعه، امامت يك منصب و موهبت الهي است كه منحصر به حكومت و مرجعيت نميباشد، بلكه امام هدايت همه جانبة دين و دنياي بشريّت را عهدهدار است. (2)
مسئله امامت از مهمترين مسائل علم كلام اسلامي است و ميتوان گفت از گذشته دور تا امروز، پس از توحيد هيچ موضوعي تا اين اندازه توجه متكلّمين و محققان و انديشمندان اسلامي را به خود جلب نكرده است؛ همچنين دربارة هيچ مبحثي به مانند امامت، ميان مسلمانان اختلاف در نگرفته است. شهرستاني در الملل و النحل مينويسد: «در هيچ زمان، هيچ شمشيري همچون شمشيري كه به خاطر امامت كشيده شد بر بنياد دين فرود نيامد.» (3)
امامت از ضروريترين نيازهاي جامعه بشري است. (4) دين اسلام به عنوان كاملترين اديان و ديني كه از هيچ يك از مسائل مادي و معنوي زندگي انسان غافل نشده، به اين امر حياتي توجهي خاص داشته است. در مكتب اسلام همان قدر كه وجود پيامبران براي هدايت بشري لازم بوده، ضرورت وجود امامان نيز غير قابل انكار است؛ چرا كه انسان در هر زمان و هر مكان جهت نيل به سعادت حقيقي نيازمند راهنماياني است كه او را تا سرمنزل مقصود هادي باشند. بر اين اساس در منظومة معرفت اسلامي، امامت به عنوان مكمّل و متمّم رسالت مطرح ميباشد.
امام علي(ع) در نهج البلاغه امامت را براي تمام امت ضروري دانسته و اطاعت و فرمانبرداري از او را براي مردم واجب ميشمارد.(5)
آنچه مشخص است غالب فِرَق اسلامي وجود امام را براي جامعه امري ضروري و لازم برشمرده و تنها درباره ويژگيها و نحوه انتخاب امام با هم اختلاف دارند. اهل سنت نيز امامت را در قالب عنوان «خلافت» يك ضرورت ديني ميدانند. البته امامت يك بعد الهي دارد و يك تعريف مردمي و قانوني؛ امام در بعد الهي حجت خدا بر مردم است و اينجاست كه بايستي براي امام جايگاهي برتر از خليفه قائل شد.
مسئله امامت و ولايت در مكتب تشيع جايگاهي محوري داشته و به صورت بسيار پر رنگي مطرح است. امام ركن و ستون اسلام و صاحب عاليترين مرتبه ولايت الهي است و اين مقامي است كه انديشهها از پي بردن به كنه و ژرفاي آن عاجز و ناتوانند. اما نزد ساير فرق اسلامي امامت نه در چنين پايهاي از اهميت تلقي ميشود و نه به عنوان اصلي از اصول عقايد آنها به شمار ميآيد.
از مجموع آنچه گفته شد اين نتيجه به دست ميآيد كه در مكتب گرانسنگ شيعه، امامت و ولايت جايگاه و منصبي فوق العاده ارزشمند و در عين حال ضروري و حياتي است كه پيشرفت تمام بندگان را به سوي خداوند عينيت ميبخشد. امام حجت زمان است و مسئله وجود يك حجت الهي در هر عصر و زماني بر روي زمين از مسائل مهم در مذهب اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ميباشد. (6
معاويه و تخريب جايگاه امامت
از آنجا كه نقش امام حسين(ع) در دفاع از مكتب حياتبخش امامت و ولايت از عصر نخستين خليفه اموي جلوه بيشتري مييابد و در منابع و مآخذ نيز توجه بيشتري به آن شده است، ابتدا اوضاع جامعة اسلامي در عصر معاويه و انحراف آن به طور مختصر بيان شده و سپس موضع امام حسين(ع) در برابر اين وضعيت، به تفصيل ذكر ميشود.
زمامداران اموي كه از دوران خلافت عثمان (24 – 35 ق) با دستيابي به امارت شام بر مركب قدرت سوار گشتند، در سال 41 ق. به طور رسمي خلافت جامعه اسلامي را از آن خود نمودند. آنها با بهرهگيري از جهل سياسي مسلمانان، (7) در سرزمين شام بناي حكومتي را نهادند كه از بنيان با اسلام تضاد داشت. سياست دستگاه خلافت اموي كه بر فتنه انگيزي و تفرقه افكني استوار بود، قدرت سياسي را از امام علي(ع) و سپس از امام حسن(ع) ربود و در نتيجه معاويه كه از دين و آيين محمد(ص) هيچ بويي نبرده بود، بر مسند خلافت جامعه اسلامي تكيه زد.
با روي كار آمدن معاويه ارزشهاي اسلامي از جامعه رخت بربست و دين اسلام گرفتار انحرافي سخت گشت. البته ريشههاي اين انحراف را بايستي در سقيفه بني ساعده و عدم امتداد رسالت نبيّ اكرم در ولايت اهل بيت(ع) جستجو كرد. آنجا كه حريم و قداست ولايت را شكستند و پيشوايي و رهبري امت اسلامي را از مسير حقيقي خويش منحرف ساختند. (8)
معاويه در طول حدود بيست سال دوران خلافت خويش (41-60 ق) چنان اسلام را دچار انحراف و انحطاط ساخت كه مسئله امامت، به عنوان يكي از دو ميراث گرانبهاي رسول اكرم(ص) و يادگار سترگ او، جايگاه خود را از دست داد. وي پس از آنكه بر مسند خلافت تكيه زد علاوه بر صف آرايي نظامي به مبارزه فرهنگي با اهل بيت(ع) پرداخت و با تبليغات وسيع، جايگاه امامت را در اذهان عمومي كاملاً تخريب نموده و براي انزواي سياسي و اجتماعي اهلبيت(ع) از هيچ كوششي دريغ نورزيد. به طور كلي او در صدد تضعيف و محو كامل فرهنگ امامت برآمده بود. در چنين شرايطي كه ميرفت امامت به عنوان يك اصل لازم در باور عامه به نسيان سپرده شود، امام حسين(ع) به دفاع از اين اصل مهم پرداخت تا جايگاه آن را به عنوان ميراث اهل بيت(ع) حفظ نمايند.
موضع امام حسين(ع) در برابر معاويه
امام حسين(ع) كه در پرتو رسالت رشد نموده و در دامن ولايت پرورش يافته است، (9) با مشاهده اين وضعيت و براي دفاع از مقام امامت و ولايت يك سلسله اقدامات و مواضعي خاص در پيش گرفت.
موضع حسين بن علي(ع) نسبت به معاويه دقيقاً امتداد همان روش و منش امام مجتبي(ع) بود. اين كه برخي كج انديشان و نافهمان در صحّت و اتقان صلح (10) امام حسن(ع) به ترديد افتادهاند و آن را متناقض با قيام امام حسين(ع) شمردهاند، از روي جهالت و عدم درك آنان از حقيقت موضوع است. اين گروه ترك مبارزه مسلحانه را ترك جهاد پنداشتهاند؛ حال آنكه وظيفه و رسالت اصلي پيشوايان معصوم حفظ و حراست دين اسلام و هدايت جامعه اسلامي بود كه هر يك براي تحقق اين امر، متناسب با موقعيت اجتماعي، سياسي و فكري موجود در جامعه، موضع سياسي خاصي را اتّخاذ مينمودند.
لذا اگر با بينشي دقيق شرايط سياسي و اجتماعي دوران امام حسن(ع) مورد تحليل قرار گيرد، روشن ميشود كه ميان صلح امام مجتبي(ع) و قيام امام حسين(ع) نه تنها تناقضي وجود ندارد بلكه هر دو در زمان خود حركتي لازم و در پي هدفي واحد صورت گرفته است. (11) همچنين به لحاظ اعتقادي نيز امامان معصوم متّصل به منبع علم الهي بوده و تمام اقدامات آنان تكليفي الهي در جهت حفظ مصالح اسلام و مسلمين بوده است. (12)
امام حسين(ع) در دوران حيات معاويه به پيمان صلح برادرش وفادار ماند و با ردّ درخواستهايي كه از او براي نقض صلح و قيام عليه معاويه صورت ميگرفت از درگيري آشكار خودداري ورزيد. (13) به عنوان مثال پس از حادثه غمانگيز شهادت حجر بن عدي كوفيان با اعزام هيئتي از حضرت درخواست ميكنند تا قيام مسلحانه را رهبري نمايد ولي حضرت درخواست را آنها رد كرده و ميفرمايد: «ميان ما و معاويه عهدي است كه وجدان من اجازه نميدهد نقض عهد كنم. بنابراين تا معاويه زنده است، من بر عهد پايدارم و چون درگذرد من دربارة اقدام خود تجديدنظر خواهم كرد.» (14)
پذيرش صلح تحميلي معاويه از سوي امام حسن(ع) و ابقاء امام حسين(ع) بر آن، استمرار طريق جدشان رسول الله(ص) در صلح حديبيه بود كه از هنرهاي امامت و رهبري در انتخاب و اتخاذ تاكتيك موثر در جهت سير به آرمان اصلي است و اين تنها براي رهبراني كه تربيت از اسلام حقيقي و اشراب از كوثر زلال آن يافتهاند، امكانپذير است.
حال شايد اين سؤال پيش بيايد كه چرا امام(ع) در عهد معاويه به صلح برادرش وفادار ماند ولي در عصر يزيد قيام نمود؟ عملكرد متفاوت امام حسين(ع) در برابر معاويه و يزيد از سويي به تفاوت شخصيت آن دو و از سوي ديگر به اوضاع و احوال متفاوت جامعه دوران حكومت آنان باز ميگردد. معاويه در دوران حكومت خويش مقاصد شومش را تحت عنوان دفاع از اسلام و اسلام خواهي جامة عمل پوشانده و با بهرهگيري از سياست و حيلهگري وافر خويش چهرة قابل قبولي از خود در عالم اسلام نشان داده بود. (15) او به عنوان خونخواه خليفه مسلمين و مدافع اسلام و در پوشش مقامات پرنفوذ معنوي مانند خال المؤمنين و كاتب الوحي جايگاه ويژهاي در بين مسلمانان يافته بود.
در ضمن بر اساس شواهد تاريخي قيام مسلحانه از سوي امام(ع) نه مفيد بود و نه مقدور. امام(ع) به اين نكته واقف بودند كه مردم عراق بر اثر تحمل جنگهاي متعدد از جنگ و مبارزه خسته شده و هر نوع برخورد نظامي را با نظام حاكم بياثر انگاشته و در نتيجه تبليغات سوء و فريبنده معاويه، دل به صلح و سازش با حكومت وي بسته بودند و آن را مشروع ميدانستند. اگر نهضت امام حسين(ع) در عصر معاويه به وقوع ميپيوست با توجه به شخصيت و روش حكومتداري معاويه ـ كه بر پايه حيله و ترفند استوار بود ـ بدون شك چهره نهضت در انظار و اذهان عمومي مخدوش جلوه مييافت و از ارزش و اعتبار ساقط ميگشت و احتمال اثرگذاري حركت و شهادت امام حسين(ع) در حداقل ممكن قرار ميگرفت. علاوه بر اين دستگاه عظيم تبليغاتي معاويه، امام(ع) را به عنوان ناقض صلح برادر، و قيامش را حركتي آشوبگرانه و مخلّ امنيت عمومي و خروج بر خليفه برحق مسلمين قلمداد ميكرد.
بر اين اساس مجموع شرايط در دوره حيات معاويه مناسب و مقتضي شكلگيري انقلاب نبود. امام حسين(ع) نيز به سبب مساعد نبودن اوضاع، قيام مسلحانه را به مصلحت اسلام و جامعه اسلامي ندانسته و از دست بردن به شمشير ممانعت ورزيد.
زمينهسازي براي قيام
امام حسين(ع) در عصر خلافت معاويه به اين معنا كه در مقابل معاويه شمشير بكشد قيام نكرد، اما سكوت هم نكرد. (16) حضرت رسالت حقيقي را در اين دوره هدايت فكري جامعه و زمينهسازي براي نهضت ميدانستند.
بررسيهاي تاريخي نشان ميدهد امام حسين(ع) پس از شهادت برادرش امام مجتبي (ع) (50 ق) تا مرگ معاويه (60 ق) از هر فرصتي براي آگاهي بخشي به جامعه و توجيه عمومي و همچنين ابراز نگراني و عدم رضايت از دستگاه خلافت اموي استفاده مينمود. (17) حضرت به اين نكته واقف بود كه قدم اول براي موفقيت و پايداري نهضت، زمينه سازي و ايجاد تحوّل در جامعه است؛ چرا كه بدون ايجاد زمينة فرهنگي و توجيه فكري و جلب افكار عمومي ممكن بود نهضت در مرحله اوليه به كاميابي ميرسيد، ولي اين قيام حركتي بدون پشتوانه و پوشالي ميشد كه هرگز به اهداف و آرمانهاي اصيل خود دست نمييافت. با وجود اين، حضرت هيچ گاه رسالت خويش را در مبارزه با حكومت معاويه و دفاع از مكتب امامت و ولايت ترك نكرد و همواره با حربه اعتراض و روشنگري احتجاج ميكرد.
سياست امام(ع) در اين دوران افشاگري چهرة واقعي دستگاه خلافت اموي و اعتراض و انتقاد نسبت به ناشايستگي آنها بود. يكي از مهمترين اقدامات امام حسين(ع) در اين رابطه اين بود كه واقعيتها را صريح و بيپرده براي مردم بيان ميكرد و افكار آنان را براي درك واقعيتهاي تلخ جامعه و قيام و مبارزه بر ضد عاملان آن در زمان مناسب، آماده ميساخت.
موضع حضرت در دوران پاياني حكومت معاويه رنگ جليتري به خود گرفت. سيدالشهداء(ع) معاويه را تخطئه نموده و همانند برادرش حسن بن علي(ع) حقانيت معاويه را در خلافت اسلامي ابطال ميكرد. ايشان با ايستادگي در برابر مفاسد معاويه و افشا كردن جنايات و ستمهاي او سعي نمود بطلان حكومت بنياميه را اعلام و نيّات پليدشان را برملا سازد. (18)
امام حسين(ع) با خطابههاي غرّا و سخنرانيهاي اعتراضآميز باعث ايجاد يك حركت فكري پويا بين جامعه اسلامي گشت. پاسخهاي قاطع حضرت به نامههاي معاويه كه در آنها به روشني سياستهاي شوم بني اميه را افشاء ميكند، بسيار قابل توجه است. پاسخ محكم امام حسين(ع) به نامه معاويه در سال 52 ق. نمونهاي از آنهاست كه در واقع طلايه انقلاب عاشوراست و مانند درخشش فجري است در تن سياهي شب؛ به گونهاي كه وقتي معاويه نامه امام را خواند، شعله كينه و حقد در سينهاش زبانه كشيد.
از خطبههاي مهم و تاريخي امام حسين(ع) خطبه معروف مني’ است كه حضرت در سال 58ق. يعني دو سال قبل از مرگ معاويه، در اوج بحران و خفقان دستگاه حاكمه ايراد نموده است. (19) اين خطبه را ميتوان يكي از مهمترين برنامههاي فرهنگي امام حسين(ع) در راستاي تكريم مقام ولايت و امامت خويش و خوار و ذليل ساختن دشمن دانست.
امام حسين(ع) زماني كه اقدامات و تلاشهاي معاويه را در راستاي مشروعيت بخشيدن به ولايتعهدي يزيد ديد و اينكه او چگونه درصدد انهدام ريشههاي اسلام و جريان امامت برآمده، تصميم گرفت در يك اجتماع، پيروان خود به ويژه بني هاشم را نسبت به شرايط جديد آگاه و آماده كند. بهترين زمان براي اين حركت، موسم حج بود.
امام حسين(ع) كه در اين سال (58 ق) به قصد حج به مكه عزيمت فرموده بود، از موقعيت مناسب موسم حج جهت نشر افكار خود بهره برد و سخنراني باشكوه و تكان دهندهاي در ميان انبوه مسلمانان در مني ايراد فرمود كه در افكار عمومي جامعه تأثير بسيار داشت. حضرت در اين خطبه شريفه جوانب مختلف اجتماعي، مذهبي و سياسي دوران پس از شهادت امير مؤمنان علي(ع) را تبيين نمود و به علل تسلط معاويه بر جامعه اسلامي و زمينه قدرت گرفتن وي اشاره كرد. سپس خطراتي را كه آينده اسلام را تهديد ميكرد مطرح نمود و هشدار داد اگر مسلمانان قيام ننمايند، چراغ فروزان نبوت رو به خاموشي خواهد گراييد. حضرت با معرفي خود و خاندانش و حق امامت و رهبري اهلبيت(ع)، در واقع حجت را بر مردم تمام كرد. تاريخ ايراد خطبه و مضامين آن نشانگر آن است كه حسين بن علي(ع) از زمان معاويه در انتظار فرصتي مناسب براي انقلاب و سرنگون ساختن حكومت غير مشروع اموي بوده است.
به قدرت رسيدن يزيد و واكنش امام حسين(ع)
به سال 60 ق. براي نخستين بار به گونهاي بيسابقه بدعت توارث مقام خلافت و مسئله تعيين وليعهدي از سوي معاويه مطرح گرديد و دستگاه خلافت اموي كه رنگ سلطنتي داشت به ملوكيت كامل مبدل گشت. (20) برقراري ولايتعهدي يزيد در يك جامعه تودهوار كه دچار گسست نسلي شده و سكوت و خفقان بر آن حاكم گشته، امري دور از انتظار نبود.
بر دوش كشيدن رداي خلافت توسط شخصي مثل يزيد اوج انحراف بنيادي و جلوهاي آشكار از ظهور جاهليت نو در پوشش ظاهري اسلام بود. يزيد نه در كسب قدرت مشروعيت داشت و نه در اعمال قدرت، و بر همگان مسلّم بود معاويه با توطئه و ارعاب او را بر اريكه خلافت نشانده است. بيعت با چنين شخصيت ننگيني به عنوان خليفه مسلمين و صحّه گذاشتن بر خلافت او امري نبود كه امام حسين(ع) بپذيرد؛ چرا كه حضرت به خوبي آگاه بودند تمام تلاش دستگاه خلافت بني اميه مبني بر بيعت گرفتن از ايشان براي يزيد به هدف رسميت و مشروعيت بخشيدن به اسلام اموي است.
حضرت در دوران يزيد بارها با برشمردن شايستگيهاي خويش براي زعامت جامعه اسلامي، امويان را به عنوان غاصبين حكومت معرفي نمود و خطر آنها را براي جامعه گوشزد كرد. سخنان، نامهها و ساير اسناد موجود كه كاملاً جهت افشاگرانه و روشنگرانه داشته است، به بهترين شكل دفاع امام حسين(ع) را از مقام رفيع امامت و ولايت روشن ميسازد.
ايشان در پاسخ به استاندار مدينه ـ وليد بن عتبه ـ كه به درخواست يزيد ميخواست امام(ع) را وادار به بيعت با يزيد نمايد، خود را از تبار نبوت و سرچشمه رسالت معرفي كرد و يزيد را مردي ميخواره و خونخوار و فاسق برشمرد و فرمود: «همانند من با همانند او هرگز بيعت نميكند». (21) اين پاسخ امام(ع) به استاندار مدينه به نوعي نقطه شروع نهضت علني امام(ع) بر ضد يزيد بود.
امام حسين(ع) در پاسخ به مروان نيز كه در پي بيعت گرفتن از امام(ع) بود، فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون»، اين كلمه استرجاع را در موقع نزول مصيبت و فاجعه ميگويند. سيدالشهداء با اين جواب زعامت يزيد را بر جامعه اسلامي فاجعهاي بزرگ دانسته و در ادامه ميفرمايد: «علي الاِسلام والسّلام» اين جملهاي است كه سرّ قيام و نهضت حسين بن علي(ع) را از بطن آن ميتوان دريافت. يعني اگر كار به آنجا برسد كه رهبر امت اسلامي و زمامدار مسلمين و به تعبيري امام مسلمين، مردي شرابخوار، ميمون باز، خوشگذران، عياش و فاسد مثل يزيد بن معاويه باشد، بايد فاتحه اسلام را خواند. (22) امام حسين(ع) در اين جا به زيبايي دو جريان سلطنت و امامت را از هم مجزا ميكند و براي هر يك مختصّات و مدار خاصي تعيين ميفرمايد.
حسين بن علي(ع) در پاسخ به نامه كوفيان كه اظهار كرده بودند بدون امام هستند، فرمود:
«… به جان خودم كه امام و پيشوا و رهبر مسلمين نميشود مگر آن كسي كه به كتاب خدا عمل كند و انصاف گيرد و مجري حق باشد و خويشتن را خالص كند.» (23) شرايطي را كه حضرت در اين نامه براي امام برميشمرند، يزيد عاري از آنها بوده و اين صفات تنها در وجود مبارك ايشان جمع است.
عباس محمود العقاد در كتابش «الحسين ابوالشّهداء» ضمن برشمردن تفاوتهاي عميق بين روحيه و شخصت امام حسين(ع) و يزيد مينويسد: برخورد آنان اساساً برخورد بين دو خلق و خو، بين فتوت و دنائت و لذا بين دو مسأله يعني امامت ديني و دولت دنيوي بود. (24)
امام(ع) در كربلا نيز مقابل لشكريان يزيد خطابههاي شورانگيزي دارند كه در آنها به صراحت به عدم لياقت يزيد براي منصب خلافت، و نيز شايستگي خويش براي امامت بر جامعه اسلامي اشاره مينمايند. (25) ايشان به هنگام برخورد با سپاه حر بن يزيد رياحي در خطبه نماز عصر ميفرمايد: «اما بعد: اي مردم! اگر پرهيزكار باشيد و حق را براي صاحب حق بشناسيد، بيشتر مايه رضاي خداست. ما اهل بيت به كار خلافت شما از اين مدعيان ناحق كه با شما رفتار ظالمانه دارند، شايستهتريم.» (26)
حضرت در نامهاي هم كه به اهل بصره مينويسد به زيبايي مسئله امامت را تشريح كرده و ميفرمايد: «اما بعد خداي، محمد (صلي الله عليه و سلم) را از مخلوق خويش برگزيد و به نبوت كرامت داد و او را به پيامبري خويش معين كرد و آنگاه وي را به سوي خويش برد كه اندرز بندگان گفته بود و رسالت خويش را رسانيده بود. ما خاندان و دوستان و جانشينان و وارثان وي بوديم و از همه مردم به جاي وي، در ميان مردم شايستهتر؛ اما قوم ما ديگران را بر ما مرجّح داشتند كه رضايت داديم و تفرقه را خوش نداشتيم و سلامت را دوست داشتيم و در صورتي كه ميدانستيم حق ما نسبت به اين كار از كساني كه عهدهدار آن شدند، بيشتر بود…» (27)
چنانچه ملاحظه ميكنيد امام در تمامي بيانات و نامه هايشان بر امامت و ولايت خويش تأكيد ميورزند و از سپرده شدن امور مسلمانان به دست ناااهلان و اشاعه بدعتهاي نوين كه كيان و هستي اسلام را هدف قرار داده بودند، احساس خطر ميكنند.
اين اسناد بيانگر آن است كه از نظر امام(ع)، پيشوا و رهبر مسلمانان شرايط و ويژگيهايي دارد كه امويان و به ويژه يزيد فاقد آن بودند و اساس انحراف و گمراهي جامعه هم اين بود كه عناصر فاسد و نالايق تكيه بر مسند خلافت اسلامي و جايگاه والاي پيامبر زده و حاكميت و زمامداريشان آثار و نتايج ويرانگري براي اسلام و جامعه اسلامي فراهم آورده بود
نهضت عاشورا، نقطه اوج پاسداري از جايگاه امامت و ولايت
امام حسين(ع) تنها امام شيعي است كه احقاق حق امامت خود را با قيام توأم ساخت. براي شناخت و ارزيابي دقيق اين قيام بايستي صفحات تاريخ را ورق زد و ريشههاي آن را قدم به قدم از هنگام انعقاد نطفه تا بارور شدن مورد تحليل قرار داد.
آنچه مشخص است موجبات قيام حسين بن علي(ع) يكباره و دفعي فراهم نشد. يعني چنان نبود كه پس از مرگ معاويه يكدفعه وضعي خاص براي جامعه اسلامي پديد آيد و پيدايش اين وضع امام حسين(ع) را وادار به قيام كند.
قيام مقدس و پرشكوه امام حسين(ع) ريشه در انحرافهاي بنيادي و اساسي جامعه اسلامي داشت كه زاييده تحريف حكومت اسلامي از مسير حقيقي خويش پس از سقيفه بود. امارت ناشايستگان، زير پا گذاردن احكام الهي، بي اعتنايي به سنت و سيرة رسول خدا(ص)، تمسّك به بدعتهاي نادرست، دست اندازي به بيت المال مسلمين و مختار دانستن خود و اقربا در هرگونه دخل و تصرفي در اموال عمومي، ظهور فساد در جامعه و اباحيگري نمونههايي از انحراف در حكومت اموي بود.
بيست سال خلافت معاويه انحراف اسلام را به اوج خود رساند. انحراف شديدي كه اولاً تمام مباني اساسي و سياسي حكومت اسلامي را دربرگرفته و ثانياً در همة شئون و نواحي اجتماعي مسلمانان رخنه كرده بود.
در نتيجه سياستها و حيلهگريهاي معاويه، دستگاه خلافت اموي علي رغم تمامي مظالم و مفاسد، چهرة چندان منفوري نداشت؛ به گونهاي كه در شام عامه مردم حكومت اموي را بهترين نوع حكومت اسلامي ميدانستند. همچنين در ساية تبليغات منفي دستگاه خلافت، اهل بيت پيامبر(ص) در انزواي سياسي و اجتماعي قرار گرفته بودند. بني اميه در تبليغات تحريفگرانه خود مصلح را مفسد (28) و خادم را خائن و بالاخره امام راستين را فتنه گرو خارجي ميخواندند تا يزيد را «امام عادل» معرفي نمايند.
افكار عمومي مسلمانان بر مدار تأييد ظالمان استوار گشته و در مرحلهاي از ناآگاهي بود كه وقتي براي يزيد شرابخوار بيعت خواستند همه سر تسليم فرود آورده و بدين ذلت و خواري راضي شدند و به بهانة جماعت مسلمين و ضرورت وحدت اسلامي مهر سكوت بر لب نهادند. در نگاه اشرافيت جاهلي كه توسط امويان توسعه يافته بود، اطاعت امام، چه عادل و چه ظالم، واجب بود و هيچ كس حق نداشت در حدود منويات، مصالح و مطامع دستگاه حكومت و خلافت رفتار كند و پا از منافع دستگاه خلافت فراتر نهد اگر چه حق باشد. استمرار اين انديشه باعث گشت لشكريان دشمن به فرمان امام خويش (29) وارد كارزار شوند و همگي توجيه ميكردند كه فرمان از امام دارند و در پرتو همين فرمان هر اقدامي را براي خاموشي اين خروج مجاز ميدانستند. (30) حتي برخي از حضرت خواستند تا عليه امامش خروج نكند!
اينجاست كه عظمت روح حسين بن علي(ع) و اهميت تلاش ايشان در دفاع از مقام امامت و ولايت مشخص ميشود. تعبير آنان از امامت چه بود؟ حضرت با اين بينش و اعتقاد به مخالفت برخاستند.
حسين بن علي(ع) به پا خاست تا براي ابد مهر بطلان بر پيشاني حاكميت جور زند. او بهپاخاست كه بگويد تفسير دين و شرح شريعت نه كار همه، كه وظيفه امام است و دين با امامت كامل ميشود و تنها اوست كه توان اداره جامعه را دارد و آن كس كه اسلام راستين ميخواهد آن را در امامت و ولايت بجويد نه در دستگاه خلافت شام.
امام(ع) به خوبي آگاه بودند كه دشمنان امامت و ولايت قادر هستند با تبليغات گسترده خويش خلافت يزيد را نيز به مانند پدرش صبغة ديني بخشيده و حكومت حقّه معرفي نمايند. بر اين اساس امام(ع) براي دريدن نقاب نفاق از چهره شرك و كفري كه به نام اسلام بر مسند خلافت و جانشيني رسول خدا(ص) نشسته بود، نداي «هيهات من الذلّه» سرداد.
بايد توجه داشت كه خطر اصلي براي اسلام شخص يزيد نبود بلكه جرياني به نام «طلقاء» بود كه يزيد پس از پدرش نماد و سمبل آن به شمار ميرفت. در نتيجه استنكاف حضرت از بيعت با يزيد و قيام وي را نبايد قيامي عليه شخص يزيد قلمداد نمود بلكه حضرت به عنوان امام جامعه و براي دفاع از ميراث راستين خويش ( امامت و ولايت ) بيعت با يزيد، جرثومه ظلم و فساد را به عنوان خليفه مسلمين جايز ندانسته و براي نجات دين جدش و احياي آن (31) به پاخاست؛ ديني كه امامت جزء اركان آن محسوب ميشود.
نبرد حسين بن علي(ع) با يزيد، نبرد نواده محمد(ص) با بوسفيان است. روزگاري محمد(ص) در صيانت از نبوت ـ كه سرچشمهاش توحيد بود ـ در برابر فرزند حرب (ابوسفيان) ايستاد و حال حسين(ع) در پاسداري از مكتب امامت ـ كه استمرار مكتب نبوت است ـ در برابر يزيد سينه سپر ميكند و راه و مسيري روشن براي تمامي عزّتمندان عالم مشخص ميسازد؛ راهي كه از چراغ هدايتگر امامت و ولايت نور ميگيرد. (32)
نتيجه
امامت و ولايت به عنوان اصلي لازم براي هر جامعهاي همواره مطرح بوده و تمامي فرق و مذاهب اسلامي به نوعي بر اهميت و لزوم اين امر تأكيد داشتهاند؛ ولي آن گونه كه شيعه آن را پذيرفته است، آنها نپذيرفتهاند. امامت از اساسيترين پايههاي مكتب تشيع به شمار آمده و به طور كلي تشيع منهاي امامت امري غير قابل پذيرش ميباشد؛ چرا كه فلسفه وجودي و سياسي اين مذهب در امامت و ولايت تبلور يافته است.
امامت خطي است براي بقاء اسلام و مصونيت آن از تحريف و انحراف، كه از سوي خدا ترسيم گشته است. امامان معصوم(ع) كه امامت خويش را ادامه رسالت حضرت خاتم(ص) ميشمردند، صيانت از دين اسلام و هدايت جامعه را زير لواي امامت و ولايت تحققپذير ميديدند و در حراست و دفاع از آن مقام از هيچ كوششي فروگذار نبودهاند.
امام حسين(ع) نيز در طول زندگاني پرماية خويش با روشها و سياستهاي گوناگون از اين مقام رفيع نگاهباني نمود. ايشان در عصر خلافت معاويه بر اساس علم لدني و اقتضائات سياسي و اجتماعي، از مبارزه و درگيري آشكار با دستگاه خلافت اجتناب ورزيد؛ ولي زماني كه يزيد مظهر جهالت و سفاهت به شيوه ملوكانه و به طور موروثي به خلافت رسيد، قبول ديكتاتوري وي را مغاير با اصول امامت ديد. از اين رو كرامت قداست را بر لئامت نابكاران ترجيح داد و نهضتي عظيم بر ضد دستگاه ظلم اموي راهاندازي نمود؛ نهضتي كه در هر زمان و مكان و در همه ابعاد و اشكال روشنترين مصداق تاريخي به شمار ميآيد.
امام حسين(ع) در دفاع از مقام رفيع امامت و ولايت اقدامات و تلاشهاي فراوان نمود كه نقطه اوج آن در حماسه عاشورا متجلي گرديد. حضرت با قيام خويش مسئله امامت را در ذهن خفته مردم بيدار ساخت و چشم آنان را بر حقيقت اسلام گشود.
پينوشتها:
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، چاپ دوم (صدرا، تهران، 1372)، ج 2، ص 280.
2. در إحقاق الحق در تعريف امامت چنين آمده است: «امامت يك منصب الهي و خدادادي است كه تمام شؤون والا و فضايل را در بر دارد جز نبوت و آنچه لازمة آن است». ر.ك: سيدنور الله حسيني المرعشي التستري، إحقاق الحق و ازهاق الباطل، تصحيح سيدشهاب الدين نجفي، (المطبعة الاسلامية، طهران، 1019 ه. ق.)، الجزء الثاني، ص 300.
3. ابي فتح محمد بن عبدالكريم شهرستاني، الملل والنحل، تحقيق محمد سيد گيلاني، (دارالمعرفة، بيروت،
1400 ه ق.)، الجزء الاول، ص 24.
4. امامت و بشريت همزاد يكديگرند؛ نه امامت بدون بشريت قابل تحقق است و نه بشريت بدون امام ميتواند باشد. ر.ك. سيد محمدحسين طباطبايي، تحليل مسائل امامت در الميزان، چاپ اول (نور فاطمه، تهران، 1363)، ص 85.
5. نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، چاپ اول (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1368)، حكمت 252، ص 402.
6. ر.ك: ابي جعفر محمد بن يعقوب ابن اسحاق الكليني، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، (بنياد رسالت، تهران، 1364)، ج 1، ص 300.
7. حكومت به ظاهر مردمي و منتخب با روش دموكراسي مآبانه سقيفه، مردم را در بيخبري محض از وقايع سياسي و حوادث نگاه داشته بود. ر.ك: مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، عاشورا و عبرتها، ج 2، ص 63.
8. ر.ك: همان، ص 3.
9. شخصيت امام حسين(ع) چكيدهاي از وجود پيامبر(ص)، علي(ع)، امام مجتبي(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است كه در عرصههاي گوناگون اجتماعي و سياسي شكل يافت. جريانات تاريخي و روايات وارده نيز كاملاً مؤيد و مبين اين مطلب است. ر.ك: ابن اعثم كوفي، الفتوح، ج 2، ص 35؛ مؤمن بن حسن شبلنجي، نور الابصار، ص 139.
10. البته واژه ترك مخاصمه صحيحتر است. چرا كه تاريخ گواه است كه امام مجتبي(ع) نيز به مانند ساير ائمه هيچ گاه با ظلم و عاملين آن سازش ننموده و با هر راهكاري به غير از اقدام نظامي به مقابله با آنان برخاستند؛ در ضمن حضرت بر پايه اصلي معتبر و جهت حفظ اسلام از خطر انحطاط كامل، به اجبار و اكراه تن به صلح دادند. ر.ك: شيخ مفيد، الارشاد، ص 172.
11. محمدمهدي شمس الدين، ارزيابي انقلاب حسين(ع)، ترجمه مهدي پيشوايي، چاپ دوم (توحيد، قم، 1362)، ص162.
12. پيامبر(ص) نيز در اين زمينه ميفرمايند: «اَلحَسن وَ الحُسَين اِم’ام’ان، ق’ام’ا اَو قَعَد’ا» ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، الطبعة الثانيه (مكتبه الاسلاميه، تهران، 1398 ه.ق)، الجزء الرابع و الاربعون، ص 2.
13. ابيحنيفه احمد بن داوود دينوري، الاخبار الطوال، الطبعة الاولي (منشورات شريف رضي، قاهره، 1960 م.)، ص221 و 222.
14. ر.ك: همان، ص 224.
15. حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ ششم (سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1366)، ص 346.
16. ر.ك: گفتار عاشورا، (ميلاد، تهران، 1336)، ص 17.
17. سيد محسن امين، اعيان الشيعه (دار التعارف للمطبوعات، بيروت، 1403 ه.ق)، المجلد الرابع، ص 162 و 163.
18. علي قائمي، انگيزههاي نهضت امام حسين(ع)، (هادي، قم، بي تا)، ص 93.
19. ر.ك: خطبه حسين بن علي(ع) در مني، تحقيق و ترجمة محمد صادق نجمي، چاپ اول (بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1371)، ص 8.
20. سيد جعفر شهيدي، خلاصه قيام امام حسين(ع)، چاپ دوم، (دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377)، ص 15.
21. ابي محمد احمد بن اعثم الكوفي، الفتوح، ج 5، ص 18.
22. خوارزمي، مقتل الحسين(ع)، (مكتبة المفيد، قم، بيتا)، ج 1 ص 184.
23. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ سوم (اساطير، تهران، 1369)، ج 7، ص2924.
24. عباس محمود العقاد، الحسين ابوالشهداء، (منشورات الشريف الرضي، بيجا، بيتا)، ص 37 ـ 40.
25. محمد بن جرير طبري، پيشين، 2999.
26. معهد تحقيقات باقرالعلوم، موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، الطبعة الثانيه (دارالمعروف، قم،1374)، ص 357.
27. محمد بن جرير طبري، پيشين، ص 2930.
28. پس از واقعه عاشورا پيرمرد ساده دل شامي، پيروزي ظاهري بني اميه را پيروزي صلاح بر فساد تلقي نموده و بر اين نعمت خدا را حمد ميكند. ر. ك: احمد بهشتي، «جلوههايي از شخصيت امام حسين(ع) در مبارزه با تحريف»، مصباح، شماره 16 (زمستان 1372)، ص 57.
29. در روز عاشورا سپاه يزيد از اسلام و اطاعت امام مسلمين يعني يزيد ميگفتند.
30. عمرو بن حجاج زبيري از فرماندهان سپاه بني اميه در روز عاشوا هنگاميكه ديد عدهاي از سپاهيانش نسبت به امام حسين(ع) گرايش پيدا كردهاند، به آنان گفت: در كشتن كسي كه از دين خارج شده است، ترديد نكنيد. اين مرد با امام ـمنظور يزيد بن معاويه ـ مخالفت كرده است. ر.ك: الطبري، تاريخ الطبري، ج 4، ص 331.
31. منظور از احياي دين يعني بازگرداندن دين در صحنه اجتماع و نظام حكومت، ظاهر دين بود، نماز، روزه، قرآن و… بود، ولي روح دين و اساس دين دچار تحريف شده بود. حضرت به احياء اين اصول پرداخت.
32. محمدباقر مجلسي، پيشين، ص 194.