امر به معروف و نهی از منکر و آزادی
سوال: آیا امر به معروف با آزادی ناسازگار نیست؟
پاسخ: مفهوم آزادی باید از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد: نخست، تعریف و روش شناسی تعریف آزادی و این که آزادی چیست و با چه روشی این تعریف بر تعاریف دیگر رجحان دارد.
دوم، توجه به متعلق آزادی است یعنی «آزادی از»، «آزادی در» و «آزادی برای». بدین معنا، باید تبیین کرد که آدمیان باید از چه چیزهایی و در چه محدوده و قلمرویی آزاد باشند و هدف این آزادیها چیست؟
سوم ، ملاک و معیار آزادی است؛ آزادی با چه ملاکهایی شناخته میشود و فرد باید دارای چه خصوصیاتی باشد تا به او آزاده بودن اطلاق کند؟
چهارمین نکتهای که باید بدان توجه کرد، انواع آزادی و عدم خلط میان آنهاست.
آزادی فلسفی یعنی اختیار در مقابل جبر که مسئله ای پر چالش میان متکلمان اسلامی یعنی اشاعره، معتزله و شیعه و نیز فیلسوفان غربی از جمله اگزیستانسیالیستها بوده است. آزادی فکری یعنی آزادی در تفکر و اندیشه، آزادی عقیده. آزادی فردی و آزادی اجتماعی مانند آزادیهای سیاسی و حقوقی و در نهایت ، آزادی اخلاقی و عرفانی.
امر به معروف و نهی از منکر که یکی از واجبات دین اسلام است، شبهههای متعددی را در تنافی با آزادی به ذهن میآورد که در این اندک نوشته برآنیم تا با ترسیم ساختار آزادی در حوزه فردی و اجتماعی به تبیین کارکرد دستورات دینی بالاخص امر به معروف و نهی از منکر در این ساختار بپردازیم.
آزادی در نگاه اسلام
شهید مطهری میفرماید: «آزادی یکی از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسان است؛ به تعبیر دیگر ، جزء معنویات انسان است ـ معنویات انسان، یعنی چیزهایی که مافوق حدّ حیوانیت اوست ـ آزادی برای انسان، ارزشی مافوق ارزشهای مادی دارد. انسانهایی که بویی از انسانیت بردهاند، حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سختترین شرایط، زندگی کنند ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند و آزاد زندگی کنند».
تاریخ اسلام و نمونههای فراوان سیرهی عملی پیشوایان دین در احتجاجات و رفتارهای اجتماعی ، مؤید این ارزش گذاری به حقیقت آزادی است. در آنجایی که سید الشهداء علیه السلام رو به لشگریان عمر سعد در حمله به خیام اهل البیت پیامبر میفرماید: اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید. در روایتی نیز امیرالمومنین میفرماید: حضرت آدم، دو نوع فرزند سرور و بنده نزاد؛ چرا که خداوند، همه مردمان را آزاد آفریده است. پس خداوند همه را آزاد قرار داده و آزادی حقی است که خداوند به بندگان داده است. حال در فراز و نشیب زندگانی مادی انسانها با وسوسههای شیطان، جلوههای دنیا، خواهشهای نفسانی و آدمهای بد سیرت رو برو میشوند که پیروی از هر یک از آنها انسان را اسیر آن ساخته و عبد او میشود. وقتی انسان عبد شیطان، دنیا و نفس خود و دیگران شد خداوند هم او را به ایشان وامیگذارد. چنین کسی است که حق بگوشش نمیرود و اگر دین مانع دستیابی به منافعش شود حاضر است امام را شهید کند. امام حسین علیه السلام در مورد لشگریان عمر سعد فرمود: الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادرّت معایشهم…. مردم بنده دنیا شدهاند و دین لق لقه زبانشان است، اگر معیشتشان به خطر افتد حاضرند دین را کنار بزنند.
به قول شهید مطهری در کتاب آزادی معنوی آزادی دو گونه است: یکی آزادی اجتماعی و دیگری آزادی معنوی. هرکس بتواند از بند هوا و هوس و وسوسههای شیطان رهایی یابد و به جلوههای دنیا رغبتی نکند از آزادی درونی و معنوی برخوردار است، که بنابراین چنین شخصی در تصمیمگیریهای زندگیش عاقلانه عمل کرده و حقوق دیگران تعرض نمیکند. در روایت امام صادق علیه السلام آزادی را نتیجه کنترل شهوات و امیال میداند. « جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ إِنَّ صَاحِبَ الدِّینِ فَکَّرَ فَعَلَتْهُ السَّکِینَةُ وَ اسْتَکَانَ فَتَوَاضَعَ … وَ رَفَضَ الشَّهَوَاتِ فَصَارَ حُرّاً … » (امالی صدوق، ص۵۲)
با توجه به این فرمایشات امام و هم چنین نگاه متعالی به انسان و جهان آفرینش به این حقیقت دست مییابیم که آزادی لازمه رشد و کمال انسانی است و هم چون اختیار و عقل از موهبتهای بزرگ الهی به انسان قلمداد میشود. حال باید دانست آزادی ای که موجب تمردها و سرکشیها از دستورات وحی و عقل میگردد آزادی نیست بلکه اسارت و بندگی غیر خدا است.
آزادی و محدودیتها
همه اندیشمندان بر مقید کردن آزادی برای هر فرد و گروه و ملتی مشترک بودند اما اینکه آزادی با چه چیزی تخصیص بخورد اختلاف داشتند؟ در بیان محدودیتها آزادی را با اخلاق و قوانین اجتماعی و دستورات دینی مقید کردهاند. برای یافتن ملاک و معیاری در محدود کردن آزادی باید ریشه این محدودیت را تشخیص دهیم.
شهید بهشتی در بیان ریشه محدودیتهای آزادی به دو مسئله اشاره میکند: «۱) اینکه آزادی یک فرد تا آنجا اعمال شود که به آزادی دیگران ضربه نزند؛ ۲) آزادیهایی که محیط را فاسد میکند و زمینهها را برای رشد فساد در جامعه آماده میکند». (ص ۷۹ و ۸۰) به باور شهید بهشتی محدودیت نخست در اسلام و لیبرالیسم مشترک است، اما محدودیت دوم مختص یک جامعه اسلامی است و ریشه در تعالیم و آموزههای اسلامی دارد و سلیقه ای هم نیست. از این رو به انسانها اجازه داده نمیشود که مطابق میل و هوا و هوس خود و هر جور دلشان بخواهد زیست کنند.
به بیان آیت الله مصباح یزدی: «امروز در دنیا ملاک و معیار آزادی را آزادی دیگران میدانند؛ یعنی فقط دولت و قانون حق دارند از آزادی کسانی که با آزادی دیگران مزاحمت دارد جلوگیری کنند. آنهایی که گرایشهای ملّی دارند، صریحاً میگویند دین حق ندارد آزادی انسان را محدود کند.
امّا دین، عبارت است از مجموعهی باورها و ارزشها و رفتارها که انسان را به سوی خدا و کمال نهایی، سعادت ابدی سوق میدهد؛ به عبارت دیگر، دین عبارت است از آن چه خداوند از بندگانش خواسته و مقتضای ارادهی تشریعی الهی است. حال اگر بپذیریم که هر عملی در سعادت و شقاوت انسان تأثیرگذار است، پس باید احکام تمام اموری را که به سعادت و شقاوت انسان ارتباط دارد از دین بجوییم؛ بنابراین دین در عرصه ی اعتقادات و اعمال آدمیان امر و نهی دارد. نتیجه آن که پذیرفتن دین مستلزم محدود ساختن آزادی توسط دین است. همان گونه که در حوزه ی حقوق پذیرفتن قانون به معنای پذیرفتن محدود ساختن آزادی است. » (سخنرانی، ۱۳ فروردین ۱۳۷۹)
امر به معروف و تناسب آن با آزادی
انسان در زندگی این دنیا به سوی رشد و کمال خود که همان بندگی خداست حرکت میکند و این بندگی همه قید و بندهای اضافی را برمیچیند. قران کریم میفرماید:«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»(آل عمران/۶۴) و همانطور که مولای آزادگان امیرالمومنین علیه السلام فرمود:«ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا؛ بنده دیگران مباش زیرا که خداوند تو را آزاد آفرید.»(نهج البلاغه) به عبارت دیگر انسان باید آزاد باشد از جباران، زورگویان، هوی و هوس خویش که از این آزادی به آزادی منفی یاد میشود اما تنها با آزادی منفی نمیتوان به رشد دست یافت بلکه بعد از اینکه از قید و بندها آزاد شدیم باید حرکت کنیم و در مسیر هدفی متعالی گام برداریم. زیرا ما آفریده نشدیم که رها شده و به هر راه که شد برویم بلکه در اینجاست که از خالق خود راه و روش زندگی را دریافت میکنیم.
بشر در زندگی اجتماعی خود بدنبال بهتر تامین کردن نیازهای زندگی اش است و رشد او هم در همین بستر اجتماعی شکل میگیرد. پس اجتماع باید در جهت رسیدن به هدف رشد و تکامل انسان را مدد رسانده و ارزشهای عالی انسانی را گسترش دهد. یکی از شروط رسیدن به تکامل آزاد بودن انسان در مسیر پرپیچ و خم زندگی است. انسان باید آزاد باشد تا با تعقل و آگاهی فطرت خویش را بارور نموده و بندگی خدا را به عنوان بهترین راه زندگی در این دنیا بیابد و جامعه نیز باید در جهت دستیابی به این آگاهی و سپس پرورش استعدادهای عالی انسانی قدم بردارد.
با توجه به این پیش فرضها آنچه که مانع رشد انسان در دستیابی به تکامل انسانی است، مانع دستیابی انسان به آزادی است. آزادی حق مسلم انسان و یکی از بزرگترین موهبتهای الهی به انسان میباشد. آنها که بدنبال ترویج عقاید باطل و پیروی از هوی و هوس، ظن و گمان، عقاید دیگران و افکار شیطان میباشند آزادی انسان را نیز از او میگیرند.
آیا بنده تفکرات دیگران شدن آزادی است؟ آیا بنده هوی و هوس و زینتهای دنیایی شدن آزادی است؟ چگونه میتوان ادعا کرد کسی که مدام در فکر رسیدن به لذائذ زود گذر است و برای آن تلاشهای فراوانی میکند شخصی آزاد است؟! او اسیر خواهشهای نفسانی و زینتهایی است که شیطان برای او نمایان ساخته و نمیتواند جز از راه بندگی خالق جهان آفرینش از بندگی غیر آزاد شود.
خلاصه آنکه؛ در یک جامعه دینی که هدف آن پرورش استعدادهای عالی انسانی در جهت دستیابی به کمالات است عنصر امر به معروف و نهی از منکر هشدار دهنده و بیدار کننده افراد در جهت دستیابی حقیقی به آزادی است. آزادیای که انسان را رشد میدهد و با خضوع و خشوع به خداوند متعال به قدرتهای ربوبی میرساند.
وقتی در یک جامعه آزادی معنوی در افراد فراگیر شد آنگاه حرکت عقلانی و جدای از هوا و هوس افراد موجب محترم شمردن حقوق یکدیگر شده و آزادی اجتماعی محقق میشود. امر به معروف و نهی از منکر از سوی کسی است که نسبت به این اسارت و آن آزادی اطلاع دارد و به سوی کسی است که از آزادی حقیقی اطلاعی ندارد و نمیداند در چه وضعیتی قرار گرفته که میپندارد درست عمل میکند. به این حالت جهل مرکب گفته میشود. «قلْ هَلْ أنَبِّئکم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهمْ فیِ الحَیوةِ الدّنْیا وَ همْ یحْسَبونَ أَنهَّمْ یحسِنونَ صُنْعًا»(کهف/۱۰۳ و ۱۰۴) بنابراین دین اسلام این فریضه را در حیات اجتماعی بشری احیا کننده همه ارزشهای والای انسانی میداند که اجرای صحیح آن تضمین کننده پیشرفتهای مادی و معنوی جامعه است آیه ۱۱۶ سوره هود یکی از علل هلاکت اقوام پیشین را ترک امر به معروف و نهی از منکر میداند: «فلو لا کان من القرون من قبلکم أولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الّا قلیلاً ممّن أنجینامنهم؛ چرا در اقوام پیشین شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند تا از فساد باز دارند مگر اندکی از آنان که نجاتشان دادیم» .
در روایتی امام باقر علیه السلام میفرماید: ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء. (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۹۴، ح۶) همانا امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و شیوه شایستگان است.
مصلحین عالم و کسانی که به فکر آزادی و رشد بشر هستند به امر و نهی رغبت میکنند چون خیر انسان را میجویند و این یکی از شرایط مهم امر به معروف و نهی از منکر است که آمر باید از سر خیر خواهی و دلسوزی به امر و نهی بپردازد.
در مورد آیه لا اکراه فی الدین تذکر این نکته ضروری است که این آیه بحث از آزادی تکوینی میکند. یعنی انسان مختار است با آگاهی و علم و تعقل هر دینی را که میخواهد بپذیرد و به هر روشی که مورد دستور آن دین است عمل کند اما این آیه اشاره به آزادی تشریعی ندارد زیرا اولا کسی که آیین و باوری را پذیرفت به همه چارچوبهای دستوری آن باید پایبند باشد و ثانیا هر کس تابعیت کشوری را پذیرفت باید به قوانین آن کشور احترام بگذارد.