تاریخچه، شکلگیری، عقاید و عملکرد طالبان
س: لطفا در مورد طالبان، تاریخچه و چگونگی شکل گیری، عقاید و طرز فکر، اقدامات و عملکرد و همچنین وضعیت فعلی آنها توضیح دهید.
ج: طالبان در 23 مهر با تصرف منطقه مرزی «اسپین بولدک» در ولایت قندهار در سال 1373 توجه جهانیان را به خود جلب کرد و پس از 2 سال یعنی در ششم مهرماه 1375 کابل پایتخت افغانستان را به اشغال خود درآورد.
این گروه در بدو ورود خود با بیتفاوتی نسبت به دیدگاههای جهانی نظم جدیدی را در افغانستان پایهگذاری و تحمیل کرد.
«ویلیام میلی» در کتاب خود با عنوان «افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی» نوشت: طالبان همزمان با اولین حضورشان مورد حمایت شدید “بینظیر بوتو” قرار گرفتند.
بوتو که تحصیل کرده دانشگاههای «آکسفورد» و «هاروارد» بود در آن روزها نخست وزیری پاکستان را بر عهده داشت.
در همین حال جامعه بینالملل شاهد سکوت مشکوک دولت آمریکا در مقابل 2 مسئله عمده بنیادگرایی و کشت مواد مخدر در رابطه با طالبان بود.
این در حالی بود که در آن زمان آمریکا نسبت به کوچکترین نشانه تجدید حیات تمایلات اسلامی یا اقدام گروههای افغان به کشت خشخاش حساسیت نشان میداد، با این حال طالبان در طول حیات خود در افغانستان از کشت خشخاش در مناطق تحت نفوذ خود سود زیادی بردند.
ریشهیابی طالبان
این که طالبان دقیقا از کجا آمدهاند و چگونه سازماندهی شدهاند یکی از سختترین معماهای موجود در تاریخ سیاسی افغانستان است.
از نظر سابقه در برخی منابع تاریخی از گروههایی نام برده شده است که موظف به تبلیغ علوم دینی بین مردم بودند به عنوان مثال: «وینستون چرچیل» سالها پیش از شکلگیری طالبان، در یادداشتی به «افرادی سرگردان از مشتاقان علم که شبیه به دانشجویان علوم دینی بوده و با کمک و خرج مردم زندگی میکردند» اشاره کرده است.
ظهور جنگ و مقاومت اسلامی در برابر کمونیستها و نظام حاکم کمونیستی در افغانستان، طالبان را به میدان نبرد کشاند و «اولیویه روآ» کارشناس برجسته فرانسوی در زمینه طالبان این افراد را در سال 1984میلادی یعنی 12 سال قبل از ظهور در مناطق ارزگان، زابل و قندهار دیده بود.
بخش دیگری از این طلبهها از مدارسی در افغانستان خارج شدند که توسط «جمعیت علمای اسلام» اداره میشد.
جمعیت علمای اسلام یک گروه پاکستانی با گرایشات سیاسی توسط «مولانا فضلالرحمان» رهبری میشد و به پناهندگان افغان به خصوص یتیمان و نوجوانان خانوادههای فقیر آموزشهایی محافظه کارانه میداد.
دلایلی چون وجود افرادی از مجاهدین سابق به خصوص از حزب «حرکت انقلاب» در کادر رهبری طالبان، حضور پشتونهایی با سابقه و غیر مذهبی، برخی از کمونیستهای تغییر هویت داده و شماری از حامیان شاه سابق “محمدظاهرشاه” استدلالی است بر این نکته که باید بین طلبهها و «جنبش طالبان» تمایز قائل شد.
پروفسور «فرد هالیدی» از مدرسه علوم سیاسی دانشگاه لندن معتقد است: گروه طالبان از میان گروههای قبلی مجاهدین با کمک پاکستان و عربستان سعودی قد بلند کرد.
وی بر این باور است: «ظهور طالبان در 1994 م. یکی از پیچیدهترین معماها در تاریخ سیاسی افغانستان به شمار میرود و امروز همه میدانیم که طالبان از لحاظ رهبری با حرکت انقلاب اسلامی افغانستان در اوایل سالهای دهه 1980 پیوند داشتهاست.
اول این که طالبان گروهی بودند که مثل گروه «گلبدین حکمتیار» بنیادگرا نبود بلکه بیشتر یک گروه سنتی به شمار میرود، ثانیاً نیروهای طالبان از بین پسران نوجوان و مردان جوانی که در مدرسه پناهندگان افغان در پاکستان مشغول به تحصیل بودند، انتخاب شد.
اما نکته مهم در مورد طالبان این است که آنها در سال 1994م به کمک پاکستان و تأمین مالی عربستان سعودی به یک قدرت موثر نظامی تبدیل شد.
پاکستان و عربستان سعودی متوجه شدند که گروههای تحت حمایت آنها به خصوص افرادی چون حکمتیار و «عبدالرب رسول سیاف» نمیتوانند بر دیگران مسلط شوند، از این رو تصمیم گرفتند به طالبان کمک کنند و بر همین اساس بود که طالبان کمکهای مستقیم و غیر مستقیم نظامی از پاکستان دریافت کرد.
اکنون تردیدی در خصوص ظهور طالبان وجود ندارد آنها از آسمان نازل نشدند، بلکه از یک دایره نظامی، سیاسی و مالی سر بر آوردند».
البته نظریه پروفسور هالیدی از چند جهت قابل نقد است.
نخست این که در این نظریه نقش آمریکا در ظهور طالبان کاملا از نظر دور مانده است.
ثانیا از نظر وی طالبان یک گروه بنیادگرای اسلامی نیست بلکه آنها یک گروه سنتی هستند اما در فرهنگ سیاسی گروههای سنتی هیچ تمایلی به تشکیل حکومت واحد و فعالیتهای اصلاحی ندارند.
به دلیل این که تشکیل حکومت اسلامی و ایجاد اصلاحات در قوانینی که کمونیستها و مجاهدین وضع کرده بودند از شعارهای اصلی طالبان بود، بنابراین طالبان را میتوان یک گروه «نوبنیادگرا» نامید، زیرا تفکر آنها مشتق شده از تفکرات سنتی روستایی و تفکرات بنیادگرایانه است.
سوم این که دایره نظامی، سیاسی و مالی که ایشان نام بردهاند به این صورت منسجم و سازمان یافته نبود و همچنین وجود رهبر واحد در طالبان در چند سال اولیه ظهور آنها به چشم نمیخورد.
ساختار مالی طالبان طبق اظهار نظر آگاهان چمدانی پر از پولهای افغانی و بعداً دلار های آمریکایی بود که به مجاهدین بیبضاعت پرداخت میشد و برخی از کارشناسان دلیل اصلی ناتوانی طالبان در قسمتهایی از افغانستان مانند کابل و مزار شریف که فاصله بیشتری با مقرّ حکومت طالبان داشتند را ضعف ساختاری این گروه میدانند.
شکلگیری طالبان
نویسنده کتاب «افغانستان و مداخلات خارجی» معتقد است که گروه طالبان به صورت غیر مترقبه و ناگهانی در عرصه نظامی-سیاسی افغانستان ظهور یافتند و موفق شدند که به صورت برق آسا اکثر نقاط افغانستان را حتی در برخی از موارد بدون جنگ و خونریزی اشغال کنند.
محققین و تحلیلگران سیاسی نحوه شکلگیری آنها را به صورتهای مختلفی بررسی میکنند.
در این مورد 2 نظریه عمده وجود دارد.
در نظریه اول، عدهای ظهور طالبان را خود جوش تلقی کرده و ظهور آنها را واکنشی در برابر هرج و مرج، عدم امنیت و فقدان یک دولت مرکزی مقتدر دانستهاند که به خاطر جلوگیری از چپاول و غارت اموال عمومی قیام کردهاند.
برخی دیگر شکلگیری طالبان را از سیاستهای منطقهای کشورهایی چون پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و از سیاستهای جهانی آمریکا ارزیابی میکنند و تشکیل این گروه را یک پدیده کاملا جاسوسی و اطلاعاتی تلقی کرده و معتقدند که طالبان مستقیما توسط سازمان اطلاعات نظامی پاکستان(ISI) و به صورت غیر مستقیم توسط سازمان جاسوسی آمریکا و انگلیس به وجود آمدهاند.
چنانچه “بی نظیر بوتو” نخست وزیر سابق پاکستان در مصاحبه خود با بخش فارسی بی بی سی درباره نقش آمریکا و پاکستان در ظهور طالبان اظهار داشت: «سازمان سیا و پاکستان گروه متعصب طالبان را به وجود آوردهاند.»
«قاضی حسین احمد» یکی از رهبران جماعت اسلامی پاکستان درباره پیدایش طالبان معتقد است: “یک توطئه امپریالیستی در حال شکلگیری است چون آمریکا و انگلیس از طالبان حمایت میکنند.”
به همین دلیل میتوان نحوه شکلگیری طالبان را در دو سطح داخلی و خارجی مورد ارزیابی قرار داد:
1- سطح داخلی: در بعد داخلی ظهور طالبان را میتوان معلول علتهایی چون جنگ داخلی و تجزیه حاکمیت در افغانستان، بیثباتی سیاسی، عدم یکپارچگی نیروهای جهادی، جنگ داخلی، بروز قومگرایی و ملیتگرایی، تقسیم ناعادلانه قدرت بر مبنای وابستگی به احزاب، نادیده گرفتن لیاقت و شایستگی افراد، ناتوانی رهبران گروهها و احزاب جهادی افغانستان در ایجاد دولت فراگیر، زیاده خواهی احزاب جهادی برای تصاحب سمتهای دولتی، ترویج و تسلط فرهنگ خشونت، حاکمیت مطلق شبه نظامیان، حضور موثر عدهای از احزاب کمونیستی و ملی، غارت اموال ملی، عدم وجود امنیت مالی و جانی، خستگی مردم از جنگ، ضعف فرهنگ و فقر مادی در جامعه، چراغ سبز دولت استاد ربانی به ایران، هند و روسیه و دوری جستن از پاکستان دانست که همه این عوامل زمینه را برای نفوذ قدرتهای بیگانه و ایجاد گروه طالبان در افغانستان مهیا کرد.
2- سطح خارجی:در بعد خارجی پس از خروج نظامیان شوروی، تشکیل یک دولت اسلامی میتوانست باعث تغییر در سیاست آمریکا و متحدان آن یعنی کشورهایی چون پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی که در پی منافع خاصی در افغانستان بودند، شود.
این در حالی بود که این کشورها در زمان جهاد از گروههای مختلف جهادی افغانستان حمایت میکردند و همین مسائل باعث شکل گیری و ایجاد طالبان شد.
نقش عربستان، امارات متحده عربی و پاکستان
1- عربستان سعودی و امارات متحده عربی: این 2 کشور در زمان حضور شوروی در افغانستان بزرگترین حامیان گروههای جهادی در افغانستان بودند و پس از تشکیل طالبان به بزرگترین حامی مالی آنها تبدیل شدند.
حمایت این 2 کشور از طالبان به دلیل رقابت بین آنها و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه به ویژه در افغانستان بود و عربستان و امارات بر اساس استدلال پاکستان که معتقد بود، طالبان از نفوذ ایران در افغانستان جلوگیری کرده است، آنها تشکیل این گروه را راهی برای ایجاد فشار بر ایران میدانستند.
2- پاکستان: پس از سقوط دولت کمونیستی با روی کار آمدن دولتهای جهادی به خصوص دولت استاد ربانی، وجود تمایلاتی چون گرایش به جمهوری اسلامی ایران و همسو نشدن با سیاستهای مداخله گرایانه پاکستان باعث شد این کشور برای ایجاد یک دولت ضعیف و همسو برای تسلط بر راه ارتباطی آسیای مرکزی، مسیر ترانزیتی نفت و گاز از طریق افغانستان به پاکستان، راهیابی به بازارهای جهانی و خاتمه دادن به “معاهده دیورند” اقدام به ایجاد ناامنی و تشکیل گروههای تحت فشار علیه دولت نوپای افغانستان تلاش کند.
نظامیان و سیاستمداران پاکستان از بدو پیدایش این کشور در برابر یک معضل بزرگ که موجودیت قوم پشتون در سراسر مرزهای پاکستان با افغانستان بود، قرار گرفتند که این مسئله بعدها به عامل مهمی در بازیهای ژئوپولتیکی قدرتهای بزرگ در منطقه تبدیل شد.
حتی در زمان سلطنت ظاهرشاه و دولت محمد داوود خان در افغانستان، پاکستان به دلیل مسائلی چون پشتونستان و تعیین خط مرزی بارها متهم به دخالت در امور داخلی افغانستان شده بود.
منافع آمریکا از تشکیل طالبان
مدت ها قبل از آن که طالبان به کابل هجوم بیاورند، مقامات آمریکا آرزوهای زیادی برای «طلبهها» داشتند، آمریکایی ها علاوه بر این که امید داشتند تجارت مواد مخدر در افغانستان توسط طالبان کنترل شود، فکر میکردند که طالبان:
1- به عنوان یک سد علیه منافع روسیه و ایران در افغانستان عمل میکند.
2- اردوگاههای آموزش تروریسم را از بین خواهد برد.
3- ارتباطی ضمنی برای متحد آمریکا یعنی پاکستان فراهم خواهد کرد تا از روابط تجاری با جمهوریهای آسیای مرکزی سود فراوانی ببرد.
4- امنیت را در تمام افغانستان مانند قندهار ایجاد کرده و تمام این کشور را تحت کنترل خود درآورند.( در این صورت، افغانستان به تصرف نیروهایی درمیآمد که خود را مدیون تلاشها و کمکهای آمریکاییها میدانستند و برای رضایت آنها دست به هر کاری میزدند).
5- مهمتر از همه این که طالبان در آن زمان قول داده بودند درهای افغانستان را برای ساخت یک خط لوله عظیم از آسیای مرکزی به افغانستان و پاکستان باز بگذارند.
این ادّعا از طریق یک اتحاد آمریکایی-سعودی به نام «یونیکال» و شرکت نفتی دلتا مطرح شده بود که به گفته یکی از مدیران این شرکت ایجاد امنیت برای راهها و به طور بالقوه برای خط لوله نفت و گاز وظیفهای بود که آمریکا بر گردن طالبان نهاده بود تا از این طریق کشورهای آسیای مرکزی را از مسیر افغانستان و پاکستان( و نه ایران) به بازارهای بینالمللی وصل کند.
با توجه به این مسائل به راحتی میتوان فهمید که چگونه در افغانستان همه فهمیدند آمریکا از طالبان حمایت و پشتیبانی کرده و حتی کمکهای مالی به آنها رسانده است.
ایجاد خط لولهای که آسیای مرکزی را با پمپاژ یک میلیون بشکه نفت در روز و ارتقا این حجم به شش میلیون بشکه به بازارهای جهانی وصل میکند، راهی برای منزوی کردن ایران و قطع نیاز پاکستان به منابع انرژی این کشور بود، نیازی که در وزارت امور خارجه آمریکا تأمین نشد، بلکه نمایندگان کنگره این کشور بودند که این سیاست را بر دولت آمریکا تحمیل میکردند.
ساختار تشکیلاتی طالبان
طالبان در ابتدای ظهور فاقد هر گونه نظام تشکیلاتی خاص بودند، تا جایی که میتوان تنها نهاد رسمی آنها را پلیس طالبان یا «اداره امر بالمعروف و نهی عن المنکر» آنها دانست.
طالبان بیشتر یک جنبش اجتماعی پدید آوردند که بینظمیهای داخلی در آن کاملا آشکار بود اما این بینظمیها را حمایتهایی چون منابع مالی و انسانی پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی خنثی کرد.
«سیدنی تارو» در نظریه خود با عنوان «جنبشهای اجتماعی انشقاق ناپذیرند» میگوید:
« قدرت جنبشهای اجتماعی مردمی به حدی است که افرادی را به فعالیت وا میدارد که هیچ کنترلی بر آنها وجود ندارند، این قدرت یک امتیاز محسوب میشود چون این مسئله به یک جنبش این امکان را میدهد که بدون این که منابع لازم برای شکل دهی به یک پایگاه حمایتی را داشته باشد، اقدامات جمعی را بر انگیزاند.
اما خود مختاری حامیان این جنبشها باعث پراکندگی قدرت، ایجاد جناح بندی، تجزیه و نیز باعث ایجاد رقابت و جلوگیری از رشد و بالندگی آنها می گردد».
اما حمایت منابع خارجی به جنبشهای اجتماعی این امکان را میدهد که بر مبنای یک رابطه حمایت شونده و حمایت کننده، ساختاری احتیاط آمیز تشکیل دهند که ممکن است به نحو فریب دهندهای آنها را مستحکم جلوه دهد.
از نظر سیاسی از بین رفتن چنین حمایتی میتواند یک جنبش را به نابودی به کشاند.
این مسائل در سال 1998 م. طوری مطرح میشود که اکنون میتوان به سادگی در مورد چگونگی انحطاط و افول طالبان قضاوت کرد.
بر اساس این نظریه زمانی که حمایت خارجی از طالبان کم و یا قطع شد، ساختار غیر منسجم و پوشالی آن در ظرف کمتر از 24ساعت فرو ریخت و افغانستان به تصرف نیروهای آمریکایی درآمد.
افغانستان، طالبان و سیاست های جهانی،ویلیام میلی، ترجمه عبدالغفار محقق، مشهد، 1377، نشر ترانه،ص 11
افغانستان درقرن بیستم، ظاهر طنین، تهران، 1383، ص 411
روزنامه کیهان، شماره 16321، تاریخ 24/6/1377
افغانستان و مداخلات خارجی، میرآقاحق جو، نشر مجلسی، قم، 1380، ص 170
ویلیام میلی، همان، ص 145
همان، ص 30