دلایل اثبات ولایت فقیه
سلام؛ چند دلیل قانع کننده برا اثبات ولی فقیه رو بیزحمت بگید؟
پاسخ: ولايت فقيه اصطلاحي است براي نظام حكومت اسلامي پس از ائمه طاهرين(ع). ولايت در اين اصطلاح به معناي حكومت و زمامداري امور جامعه است و ولايت فقيه به مفهوم زمامداري جامعه اسلامي از سوي كسي است كه به مقام اجتهاد در فقه رسيده و حائز شرايط رهبري جامعه اسلامي مي باشد. موضوع اصلي ولايت فقيه اين است كه در زمان غيبت امام معصوم(ع) چه بايد كرد؟ آيا امت اسلامي بايد بدون رهبر باشد؟ يا بايد به رهبري طاغوت تن دهد يا بايد بهترين كسي را كه از نظر علم و زهد و تقوا و مديريت سياسي، كمترين فاصله را با معصوم دارد به رهبري امت اسلامي بپردازد؟
در واقع ولايت فقيه به همين معناست كه در عصر غيبت به نيابت از امام زمان(عج) ولي فقيه رهبري و زمام امور جامعه را بر عهده دارد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشيسم و تعبد به حاكميت طاغوت نشود و احكام و ارزشهاي الهي در جامعه عملي گردد.
فقهاء و متفكران اسلامي براي اثبات ولايت فقيه و مشروعيت حكومت ولايي و وجوب اطاعت از اوامر ولي فقيه به دلايل نقلي – اعم از آيات و روايات پيامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) – و دلايل عقلي متعددي تمسك جستهاند كه بيان هر يك و چگونگي دلالت هر كدام بر ولايت فقيه، نيازمند بررسيهاي مفصل با استفاده از روش خاص خود، يعني اجتهاد ميباشد. از اين رو در اينجا به اختصار به ذكر پاره اي از آنها خواهيم پرداخت.
الف. دلايل نقلي
مقبوله عمر بن حنظله در طول تاريخ مورد استناد فقهاي شيعه بوده است؛ از جمله در ميان متأخرين مرحوم محقق نراقي در «عوائد الايام»، صاحب جواهر در «جواهر الكلام» شيخ انصاري در «القضاء و الشهادات»، بحر العلوم در «بلغه الفقيه»، مامقاني در «هدايه الانام في حكم الاموال الامام»، ميرزاي نائيني در «منيه الطالب»، سبزواري در «مهذب الاحكام» امام خميني(ره) در «البيع»، آيتالله گلپايگاني در «الهدايه الي من له الولايه» آيت الله جوادي آملي در «پيرامون وحي و رهبري» و بسياري از انديشمندان ديگر قرار گرفته است.
در اين روايت، امام صادق(ع) ميفرمايند: … من كان منكم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا، فليرضوا به حكما فأني قد جعلته عليكم حاكما فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانّما استخف بحكمنا و علينا رد و الراد علينا كالراد علي الله وهو علي حدالشرك بالله. ، (اصول كافي، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98).
مرحوم كليني به سند از عمر بن حنظله روايت ميكند كه: «از امام صادق(ع) پرسيدم: درباره دو نفر از ما (شيعيان) كه در باب «دين» و «ميراث» نزاعي دارند، آن گاه به نزد سلطان يا قاضيان (قضات حكومتهاي جور)جهت حل آن ميروند. آيا اين عمل جايز است؟ حضرت فرمود: هر كس در موارد حق يا باطل به آنها مراجعه كند، در واقع به سوي طاغوت رفته و از طاغوت مطالبه قضاوت كرده است؛ از اين رو آنچه بر اساس حكم او (كه خود فاقد مشروعيت است) دريافت ميدارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد زيرا آن رابر اساس حكم طاغوت گرفته است، در حالي كه خداوند امر فرموده است: كه بايد به طاغوت كافر باشند (و آن را به رسميت نشناسند). خداوند متعال ميفرمايد: يريدون ان يتحاكموا الي الطّاغوت و قد امروا ان يكفروا به آنگاه عمر بن حنظله ميپرسد: پس در اين صورت چه بايد كنند؟ امام(ع) فرمود: بايد به كساني از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت ميكنند و در حلال و حرام ما به دقت مينگرند و احكام ما را به خوبي باز ميشناسند (عالم عادل) مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسي را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و مارد شده، و آن كه ما را رد كرده و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزي در حد شرك به خداوند است.»
اين حديث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقهاي شيعه است.
دلالت اين حديث بر ولايتفقيه:
مقبوله عمر بن حنظله، مشتمل بر دو توصيه ايجابي و سلبي است:
1. از يك طرف امام صادق(ع) مطلقا مراجعه به سلطان ستمگر و قاضيان دولت نامشروع را حرام ميشمرد و احكام صادره از سوي آنها را – اگر چه صحيح باشد – فاقد ارزش و باطل ميداند.
2. از طرف ديگر، جهت رفع نيازهاي اجتماعي و قضايي شيعيان رابه رجوع به فقهاي جامعالشرايط، مكلف ميسازد.
3. عبارت فاني قد جعلته عليكم حاكما ؛ او را حاكم بر شما قرار دادم{M با وضوح و روشني، نصب فقيه عادل بر حكومت و مرجعيت در همه امور سياسي، اجتماعي و قضايي به دست ميآيد.
هر چند ظاهر پرسش در روايت، مسئله منازعه و قضاوت است ليكن آنچه جهت و ملاك عمل است، پاسخ امام(ع) است و سخن آن حضرت عام است، خصوصا جمله فاني قد جعلته عليكم حاكما با توجه به واژه «حاكم» – كه دلالت بر حكومت دارد – نسبت به ساير مسائل و شئون حكومتي تعميم يافته و شامل آنها نيز ميشود.
البته قرائن واضح و روشن ديگري نير در پاسخ امام(ع) وجود دارد؛ از جمله استناد به آيه شريفه و منع از مراجعه به طاغوتها به طور كلي از طرف ديگر امام(ع) در صدر روايت، دادخواهي و مراجعه به سلطان و قضات حكومتي را حرام شمرده، حكم آنها را باطل ميداند،حتي اگر قضاوت آنها عادلانه و به حق باشد؛ زيرا اصل اين نظام حكومتي در نگاه قرآن و اهل بيت(ع) مردود است و انحصارا مراجعه به حكومت مشروع كه انتصاب از ناحيه شارع مقدس است، مورد توصيه و تكليف امام قرار گرفته است.
امام راحل(ره) در كتاب «ولايت فقيه» در تفسير و تبيين روايت عمر بن حنظله چنين مينگارد: «همان طور كه از صدر و ذيل اين روايت و استشهاد امام(ع) به آيه شريفه به دست ميآيد، موضوع سؤال، حكم كل بوده و امام هم تكليف كلي را بيان فرموده است و عرض كردم كه براي حل و فصل دعاوي حقوقي و جزائي، هم به قضات مراجعه ميشود و هم به مقامات اجرايي و به طور كلي حكومتي رجوع به قضات براي اين است كه حق ثابت شود و فصل خصومات و تعيين كيفر گردد و رجوع به مقامات اجرايي براي الزام طرف دعوا به قبول محاكمه يا اجراي حكم حقوقي و كيفري، هر دو است؛ لهذا در اين روايت از امام(ع) سؤال ميشود كه آيا به سلاطين و قدرتهاي حكومتي و قضات رجوع كنيم، حضرت در جواب، از مراجعه به مقامات حكومتي ناروا – چه اجرايي و چه قضايي – نهي ميفرمايند، دستور ميدهند كه ملت اسلام در امورخود نبايد به سلاطين و حكام جور و قضاتي كه عمال آنها هستند، رجوع كنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند براي احقاق و گرفتن آن اقدام كنند. مسلمان، اگر پسر او را كشتهاند يا خانهاش را غارت كردهاند، باز حق ندارد به حكام جور براي دادرسي مراجعه كند. همچنين اگر طلبكار است و شاهد زنده در دست دارد، نميتواند به قضات سرسپرده و عمال ظلمه مراجعه نمايد. هر گاه در چنين مواردي به آنها رجوع كرد، به «طاغوت»، يعني قدرتهاي ناروا روي آورده است و در صورتي كه به وسيله اين قدرتها و دستگاههاي ناروا به حقوق مسلّم خويش نايل آميد، فانما يأخذه سحتا و ان كان حقا ثابتات له به حرام دست پيدا كرده و حق ندارد در آن تصرف كند…. اين حكم، سياست اسلام است. حكمي است كه سبب ميشود مسلمانان از مراجعه به قدرتهايناروا و قضاتي كه دست نشانده آنها هستند، خودداري كنند تا دستگاههاي دولتي جائر و غير اسلامي بسته شوند، و راه به سوي ائمه هدي(ع) و كساني كه از طرف آنها حق حكومت و قضاوت دارند، باز شود. مقصود اصلي اين بوده كه نگذارند سلاطين و قضاتي كه از عمّال آنهاهستند، مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند… بنابر اين تكلف ملت اسلام چيست؟ و در پيش آمدها و منازعات بايد چه كنند و به چه مقامي رجوع كنند؟ قال: ينظران من كان منكم ممن كان روي حديثنا ونظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا ؛ در اختلافات به راويان حديث ما كه به حلال و حرام خدا – طبق قاعده – آشنايند و احكام مارا طبق موازين عقلي و شرعي ميشناسند، رجوع كنند{M، (ولايت فقيه، صص 80 – 77)
«… اين فرمان كه امام(ع) صادر فرموده، كلي و عمومي است؛ همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) در دوران حكومت ظاهري خود، حاكم و والي و قاضي تعيين ميكرد و عموم مسلمانان وظيفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند و تعبير به «حاكما» فرموده تا خيال نشود كه فقط امور قضايي مطرح است و به ساير امور حكومتي ارتباطي ندارد؛ غير از صدر و ذيل روايت و آيهاي كه در حديث ذكر شده، استفاده ميشود كه موضوع، تنها تعيين قاضي نيست كه امام(ع) فقط نصب قاضي فرموده باشد و در ساير امور مسلمانان تكليفي معين نكرده و در نتيجه، يكي ازدو سؤالي را كه مراجعه به دادخواهي از قدرتهاي اجرايي ناروا بوده بلا جواب گذاشته باشد. اين روايت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسهاي نيست. جاي ترديد نيست كه امام(ع) فقها را براي حكومت و قضاوت تعيين فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است كه از اينفرمان امام(ع) اطاعت نمايند»، (همان، ص 102 – 106).
نتيجه استدلال اين است كه فقهاي جامع الشرايط علاوه بر منصبهاي ولايت در افتاء، اجراي حدود، اختيارات قضايي، نظارت بر حكومت و امور حسبيه، در مسائل سياسي و اجتماعي نيز ولايت دارند و اين مناصب و اختيارات، از اطلاق ادله ولايت فقيه استفاده ميگردد.بديهي است امام(ع) شخص معيني را به حاكميت منصوب نكرده است بلكه به صورت عام تعيين نموده است. اطاعت از حاكمي كه به نصب عام از جانب معصوم(ع) نصب شده، واجب است و عدم پذيرش حكم وي به مثابه عدم پذيرش حكم معصوم(ع) ميباشد. علاوه بر روايت فوق،روايات متعدد ديگري نيز دلالت بر ولايتفقيه دارد كه به اختصار به برخي از آنها اشاره مينماييم و شرح چگونگي دلالت آنها را به منابعي كه معرفي ميشود وا ميگذاريم:
– روايت اميرالمؤمنين(ع) از پيامبر اكرم(ص): اللهم ارحم خلفايي قيل يا رسول اللّه و من خلفائك؟ قال الذين يأتون من بعدي يروونني حديثي و سنّتي ، (وسائل الشيعه، ج 18، باب 8، ح 50).
– روايت امام موسي بن جعفر(ع): .. لأنّ المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام كحِصنِ سورِ المدينة لها ، (اصول كافي، ج 1، ص 38، بابفقدد العلماء)
3- روايت امام صادق(ع) از پيامبر اكرم(ص): الفقهاء اُمناء الرُسُل… ، (اصول كافي، ج 1، ص 46).
– توقيع مبارك حضرت ولي عصر(عج): «واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانّهم حجتي عليكم و انا حجة اللّه»، (وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8).
– حديث امام صادق(ع): «اتقوا الحكومة فانّ الحكومة انّما هي للامام…»، (وسائل الشيعه، ج 18، ص 7، ح 3).
– روايت ابي خديجه از امام صادق(ع): «… واياكم ان يخاصم بعضكم بعضا الي السلطان الجائر»، (وسائل الشيعه، ج 18، ص 100، ح 6)
– حديث امام صادق(ع) از رسول اللّه(ص): «ان العلماء ورثه الأنبياء»، (اصول كافي، ج 1، ص 34).
– روايت: «منزله الفقيه في هذا الوقت كمنزله الانبياء من بني اسرائيل»، (بحارالانوار، ج 78، ص 346).
– روايت رسول اكرم(ص): «علماء امتي كساير انبياء قبلي»، (جامع الاخبار).
– روايت: «العلماء حكام علي الناس»، (مستدرك وسائل الشيعه، باب 11 از ابواب صفات قاضي، ح 33).
– روايت امام حسين(ع) از حضرت امير(ع): «مجاري الامور والاحكام علي اَيدي العلماء باللّه الأُمناء علي حلاله و حرامه»، (مستدرك وسائل الشيعه، باب 11 از ابواب صفات قاضي، ح 16)
ب. دلايل عقلي
دلايل عقلي متعددي بر اثبات ولايت فقيه و وجوب اطاعت از اوامر ولي فقيه اقامه شده است كه به دو دليل از آنها اكتفا مينماييم:
دليل اول. اصل تنزل تدريجي
اين دليل از مقدمات ذيل تشكيل شده است:
1. براي تأمين نيازمنديهاي اجتماعي و جلوگيري از هرج و مرج، فساد و اختلال نظام، وجود حكومت در جامعه، امري ضروري است.
2. اجراي احكام اجتماعي اسلام ضروري است و اين امر به زمان حضور پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اختصاص ندارد؛ يعني احكام اسلام جاودان است و بايد در همه زمانها و مكانها اجرا گردد.
3. حكومت مطلوب در اسلام، حكومتي است كه معصوم(ع) در رأس آن باشد.
4. هنگامي كه فراهم آوردن مصلحت لازم در حد مطلوب ميسر نشد، بايد نزديكترين مرتبه به حد مطلوب را تأمين كرد. هنگامي كه مردم از مصالح حكومت معصوم(ع)، محروم باشند، بايد به دنبال نزديكترين و شبيهترين حكومت به حكومت امام معصوم(ع) باشيم. نزديكي يك حكومت به امام معصوم(ع) در سه امر متبلور ميشود:
نخست، علم به احكام اسلام (فقاهت)؛
دوم، شايستگي روحي و اخلاقي، به گونهاي كه تحت تأثير هواهاي نفساني و تهديد و تطميعها قرار نگيرد (تقوا)
سوم، كارايي در مقام مديريت جامعه كه به خصلتهاي فرعي از قبيل درك سياسي، اجتماعي، آگاهي از مسائل بين المللي، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهكاران تشخيص اولويتها و اهميتها.
با توجه به اين مقدمات نتيجه ميگيريم كسي كه بيش از ساير مردم، واجد اين شرايط باشد (فقيه عادل، زمانشناسي و قادر به مديريت كلان اجتماعي) بايد رهبري جامعه را عهدهدار شود و اركان حكومت را به سوي كمال مطلوب سوق دهد. تشخيص چنين كسي طبعا بر عهده خبرگان خواهد بود چنان كه در ساير شئون زندگي اجتماعي نيز چنين است و وقتي چنين شخصي اقدام به تشكيل حكومت نمود اطاعت از فرامين وي واجب است.
دليل دوم: ولايتفقيه يا حاكميت اصلح در عصر غيبت: اين دليل نيز داراي مقدمات زير است:
1- ولايت بر اموال و اعراض و نفوس مردم، از شؤون ربوبيت الهي است و فقط با نصب و اذن خداي متعال، مشروعيت مييابد.
2- خداوند اين حق قانوني را به پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) داده است.
3- در زماني كه مردم از وجود رهبر معصوم محرومند، يا بايد خداي متعال از اجراي احكام اجتماعي صرف نظر كرده باشد، يا اجازه اجراي آن را به كسي كه اصلح از ديگران است، داده باشد تا ترجيح بلا مرجوح و نقض غرض و خلاف حكمت لازم نيايد و با توجه به باطل بودن فرض اول، فرض دوم ثابت ميشود؛ يعني ما از راه عقل كشف ميكنيم كه چنين اذن و اجازهاي از طرف خداي متعال و اولياي معصوم(ع) صادر شده است؛ حتي اگر بيان نقلي روشني در اين خصوص به ما نرسيده باشد.
4- فقيه جامعالشرايط، همان فرد اصلحي است كه هم احكام اسلام را بهتر از ديگران ميشناسد، هم ضمانت بيشتري براي اجراي آن دارد و هم در مقام تأمين مصالح جامعه و تدبير امور مردم كارآمدتر است.
5- تشكيل حكومت توسط ولي فقيه جامع الشرايط مستلزم اطاعت ساير افراد جامعه از فرامين چنين فقيهي است، بنابراين اطاعت از ولايت فقيه عقلا نيز واجب مي باشد.
دقت در دليل عقلي و تبيين فلسفي نظام ولايتفقيه، بيانگر آن است كه صرف نظر از ادله فقهي و تعبدي، عاليترين وجه حكومت اسلامي كه مطلوبيت دارد، حاكميت معصوم(ع) است؛ اما در اسلام چون ارزشها داراي مراتب بوده و بيشك حكومت نيز يك ارزش است، با عدم دسترسي به معصوم، بايد كسي را براي حاكميت برگزيد و از او اطاعت كرد كه در علم و عمل، شبيهترين مردم به معصوم(ع) باشد و آن فقيه جامعالشرايط است كه از جهت صلاحيتها، شباهت بيشتري به معصوم(ع) دارد.