دین برای صفای قلب است و سیاست برای مدیریت جامعه!
گفته میشود دین حقیقتی مرتبط به ایمان و اعتقادات است در حالی که سیاست ناظر به تدبیر جامعه میباشد. ایمان و اعتقادات قلبی، چه ارتباطی به اداره نظام مند و عرفی جامعه دارد؟
پاسخ
در مورد مسیحیت، این ادعا درست است. مسیحیت در مسائل اجتماعی مطالبی ندارد اما در مورد دین اسلام وضعیت فرق میکند. اسلام، دینی است که سه عرصۀ باورها و گرایشات و رفتارها را در کنار هم پوشش میدهد و بر همین اساس، عقائد، اخلاق و فقه را ارائه میکند تا پاسخگوی این سه عرصه باشد. در حوزۀ رفتارها، هم به رفتارهای فردی عنایت دارد و هم به رفتارهای جمعی و اجتماعی. به عبارت دیگر، هم توصیههای فقهی برای فرد دارد و هم توصیههای فقهی برای جامعه. لذا احکام فقهی اسلام، ناظر به عرصۀ ادارۀ عمومی جامعه هم هست. حتی احکام اجتماعی اسلام به مراتب بیش از احکام فردی است و به تعبیر امام خمینی «نسبت اجتماعیات قرآن با آيات عبادیِ آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است و از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همۀ احکام اسلام را در بر دارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان به پروردگار است، مقداری هم از احکام مربوطه به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.»[2]
مسائلی همچون کفر به طاغوت، ظلمستیزی، استقلال کامل و همهجانبه، جهاد با کفارِ معاند، صلحگرایی و همزیستی مسالمتآمیز، کیفیت رفتار با اقلیتهای دینی در جامعۀ اسلامی، کیفیت تعامل با دشمن، دفاع از مستضعفین و… همه و همه احکامی هستند که در خود قرآن مورد تأکید و توصیه واقع شدهاند.[3]
اگر دین اسلام هیچ ورودی به عرصههای اجتماعی نداشت میتوانستیم بگوییم سیاست در یک جامعۀ اسلامی، فقط و فقط ادارۀ عقلائی آن جامعه است. اما وقتی با دینی مواجه هستیم که در صدد تنظیم روابط اجتماعی از خانواده تا سطح کلان جامعه میباشد و برای آنها دستورالعمل دارد و علاوه بر آن، مناسباتِ خاصی را برای رفتار با جوامع و ادیان دیگر توصیه میکند آیا میتوان گفت در این جامعه، دین نباید وارد سیاست شود؟ اگر یک جامعه، اسلامی است سیاستِ آن جامعه هم حتی در این تعریفِ حداقلی ـ یعنی اداره عقلائی جامعه ـ باید از دستورات دین پیروی کند؛ یعنی باید با در نظر گرفتن توصیههای دین، سعی در ادارۀ عقلائیِ جامعۀ اسلامی داشته باشد. حتی میتوان گفت اگر سیاست در یک جامعۀ اسلامی که مردم آن جامعه، دنبال تحقق دین اسلام هستند از دین فاصله بگیرد و به دستورالعملهای اجتماعی دین، توجهی نکند، آنچه به اسم ادارۀ جامعه انجام میدهد غیر عقلائی است؛ زیرا مطالباتِ مردمِ این جامعۀ دینی را مد نظر قرار نمیدهد و چنین شیوهای، فاصله گرفتن از عقلانیت در عرصۀ سیاسی و ادارۀ جامعه است.
اسلام مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیرتوحیدی، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی ونظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است.[4]
[1]. عباسعلی عمید زنجانی، «نسبت دین و سیاست»، قبسات 1، ش 1، 1375، ص 70.
[2]. سيد روحالله موسوی خمینی، ولایت فقیه، تهران، مؤسسۀ تنظيم و نشر آثار امام خمينی، 1392، ص 11.
[3]. عبداللّه حاجیصادقی، فلسفه و نظام سیاسی در اسلام، همان، ص 80-124.
[4]. سيد روحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ج 21، ص 402.
منبع: ر. ک. کتاب جهاد تبیین، محمدرضا ملایی.