مراحل عرفان (متن کتاب)
مراحل عرفان
محمد جواد رودگر
نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها
معاونت مطالعات راهبردى ـ اداره مشاوره و پاسخ
فهرست مطالب کتاب
مقدمه··· 7
معناى عرفان
پرسش 1 . عرفان یعنى چه؟ و از دیدگاه اسلام عارف به چه كسى گفته مى شود؟··· 11
انواع عرفان
پرسش 2 . درباره انواع عرفان و چگونگى عرفان عملى توضیح دهید.··· 16
مراحل عرفان
پرسش 3 . درباره مراحل عرفان توضیح دهید. منظور از هفت شهر عشق و اسفار اربعه كه برخى عرفا مطرح مى كنند چیست؟··· 22
مراحل سیر و سلوك
پرسش 4 . راه رسیدن و مراحل سیر و سلوك چیست؟ آیا طى این راه براى ما جوانان ممكن است؟··· 29
ویژگى هاى استاد یا پیرراه
پرسش 5 . برخى بزرگان درباره پیدا كردن استاد اخلاق و عرفان بسیار تأكید كرده اند، اگر ممكن است ما را راهنمایى كنید و اگر نتوانیم استادى با آن ویژگى ها پیدا كنیم چه كار كنیم؟··· 54
مرید و مراد
پرسش 6 . درباره آسیب هایى كه ممكن است در ارتباط با مرید و مراد و استادان ناشناخته اخلاق و سیر و سلوك پیش آید برایم توضیح دهید.··· 72
كتابنامه··· 81
—
مقدمه
«پرسش گرى» از آغاز آفرینش انسان، رخ نمایى كرده؛ بر بال سبز خود، فرشتگان را نشانده؛ بر برگ زرد خود شیطان را فروفشانده و در این میان، مقام آدمیت را نشان داده است. آفتاب كوفه چه زیبا فرموده است:
«مَن اَحسَنَ السؤال عَلِمَ» و «من عَلِمَ اَحسَنَ السؤال».
هم سؤال از علم خیزد هم جواب
همچنانكه خار و گُل از خاك و آب
آرى! هر كه سؤال هایش آسمانى است، دانش و بینش پاسخش خواهد بود. پویایى و پایایى «جامعه» و «فرهنگ»، در گرو پرسش هاى حقیقت طلبانه و پاسخ هاى خِردورزانه است. بدون تردید سؤال و پرسش گرى، وسیله اى براى رسیدن به آگاهى ها و باورها است، ولى توجه به چند نكته، داراى اهمیت است.
نخست اینكه پرسش گر به دنبال حقیقت و یادگیرى باشد و پاسخ گو در آن موضوع داراى تخصص و صاحب ایده و فكر باشد. دیگر اینكه گمان نرود این پاسخ، كامل ترین و آخرین است، بلكه براى یك پرسش، ممكن است چندین پاسخ درست وجود داشته باشد. چه بسا تحقیق ها و پاسخ هاى قوى دیگرى نیز وجود داشته باشد كه با همفكرى اساتید، دانشجویان و پژوهشگران گران قدر، نیل به آنها ممكن خواهد بود.
اداره مشاوره و پاسخ معاونت مطالعات راهبردى نهاد، محفل انسى فراهم آورده است، تا «ابر رحمتِ» پرسش ها را بر «زمین اجابت» پاسخ گو باشد و نهال سبز دانش را بارور سازد. ما اگر بتوانیم سنگ صبور جوانان اندیشمند و بالنده ایران اسلامى باشیم، به خود خواهیم بالید.
شایان ذكر است كه در راستاى ترویج فرهنگ دینى، اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، تاكنون بیش از 80 هزار پرسش دانشجویى را در موضوعات مختلف اندیشه دینى، مشاوره، احكام و… پاسخ داده است و داراى نه گروه علمى و تخصصى، به شرح زیر است:
1. گروه قرآن و حدیث؛
2. گروه احكام؛
3. گروه فلسفه و كلام؛
4. گروه حقوق و فلسفه احكام؛
5. گروه اخلاق و عرفان؛
6. گروه تربیتى و روان شناسى؛
7. گروه اندیشه سیاسى؛
8. گروه فرهنگى، اجتماعى؛
9. گروه تاریخ و سیره.
آنچه پیش رو دارید، مجموعه اى از پرسش ها و پاسخ هاى مراحل عرفان است كه توسط محقق ارجمند، صاحب اندیشه و قلم، جناب حجه الاسلام والمسلمین دكتر محمدجواد رودگر(زیدعزّه) نگاشته شده است.
در پایان، از تلاش هاى مخلصانه مؤلف محترم و مجموعه همكاران اداره مشاوره و پاسخ، به خصوص حجه الاسلام والمسلمین صالح قنادى(زیدعزّه ) كه در بازخوانى و آماده سازى این اثر تلاش كرده اند، تشكر و قدردانى مى شود و دوام توفیقات این عزیزان را در جهت خدمت بیشتر به مكتب اهل بیت علیهم السلام و ارتقاء فرهنگ دینى جامعه – به ویژه دانشگاهیان – از خداوند متعال مسئلت داریم.
اللّه ولى التوفیق
معاون مطالعات راهبردى نهاد
محمد اسحاق مسعودى
معناى عرفان
پرسش 1 . عرفان یعنى چه؟ و از دیدگاه اسلام عارف به چه كسى گفته مى شود؟
«عرفان» به معناى شناخت و شناسایى و در اصطلاح، طریقه و روش خاصى براى دستیابى به «حقیقت» است كه بر شهود، اشراق، جذبه و سلوك، وصول و اتحاد با حقیقت تكیه دارد و نیل به این حقیقت را از راه تهذیب نفس و تطهیر دل و تزكیه درون و رهایى از «تعلق» بلكه «تعین» مى داند.
«عرفان» دانشى است كه گذر از اعتباریات را جهت اتصال به ذات الهى و قرب وجودى و فنا در خداى سبحان نشان مى دهد تا انسان وجودى متعالى یافته و رنگ و رایحه الهى یابد1.
به بیان دیگر عرفان، نحوه سلوك تا شهود را نشانه رفته و تكیه گاه آن «علم حضورى» و «دانش شهودى» و «بینش ذوقى» با روش اشراقى و تهذیبى یا متد سلوكى است و قرارگاه اصلى و مركزى آن در عرفان اسلامى همانا قرآن كریم و سنت و سیره معصومان علیهم السلام مى باشد.
دو عنصر زیربنایى عرفان اسلامى:
1. شناختن شهودى، 2. شدن شهودى.
به تعبیر شارح گلشن راز: «عارف» عبارت از سالك است كه از مقام تقید به مقام اطلاق سیر نموده و «معروف» عارف، حق مطلق است كه مبدأ و معاد همه است.2
عرفان تحول نوشوندگى و پویائى، رفتن و شدن، رستن از خود و پیوستن به خداست كه از رهگذر خودشناسى و خودسازى آغاز مى گردد و این همان بیدارى عقل و بینائى قلب است كه در اصطلاح به آن مقام «یقظه» گفته مى شود. سخن از حركت، صیرورت، قیام و جهاد، سیر و سلوك براى «خداگونگى» انسان است تا عارف بر زمان و زمین و زمینه، اشراف یابد و فراطبیعى عمل نماید.
عارف داراى حیات معقول و مشهود است كه دو ستون عظیم «حیات طیبه» است و سیر و سلوك خویش را بر ایمان و عمل صالح مبتنى بر عقلانیت و معرفت شهودى به پیش مى برد.
عارف الهى و سالك قرآنى از رهگذر شریعت از همان ابتدا در طریقت و وصول به حقیقت است لكن حقیقت لایه ها و ساحت هاى بیكرانه اى دارد و انسان هاى سالك به قدر وسع وجودى خویش به تدریج، مراتب و معارج را طى مى كند.
مرحوم علامه محمدتقى جعفرى(ره) در این باره مى گوید: «صحیح ترین كار در عالم عرفان (نظرى و عملى) آن است كه آدمى بفهمد كه از آغاز آگاهى (یقظه) وارد اقیانوس حقیقت شده است.3
چیستى عرفان و شناخت عارف
و اینك نیم نگاهى به برخى تعاریفى كه درباره «چیستى عرفان» ارائه شده است مى افكنیم؛
1. قال على علیه السلام: «العَارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاعتقهَا وَ نَزَههَا عَن كُلِّ مَا یبعُدِهَا وَ یوبِقُهَا»4؛ «عارف كسى است كه خویشتن را شناخته و آزاد و رها كرده باشد و آن گاه از هر چه كه او را از حق سبحانه دور مى نماید و یا زمین گیرش مى كند منزه گردد».
2. قال الصادق علیه السلام: «العَارِف شَخصُهُ مَعَ الخَلقِ وَ قَلبُهُ مَعَ اللَّه وَ لاَ مُونِس لَهُ سِوى اللَّه وَ هُوَ فِى رِیاض قُدسِه مُتَرَدِّد وَ مِن لَطَائِفِ فَضلِه مُتَزوِد»5؛ «عارف بدنش با خلق و دلش با خداست و توشه اش آن سویى است، قلبش در پیشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد، مونسش حق سبحانه است.»
3. «اَلعَارِفُ مَن أَشهَدَ اللَّه ذَاتَه وَ صِفَاتَه وَ أَسمَائَه وَ أَفعَالَه، فَالمَعرِفَة حَالٌ تحدث عَن شُهُود»6؛ «عارف كسى است كه خداوند، او را به شهود ذات، صفات، اسماء و افعال خود مفتخرش كرده باشد پس معرفت حالتى است كه از شهود پدید مى آید».
4. «وَالمنصرِف بِفِكرِهِ إِلَى قُدس الجَبَرُوتِ مُستَدِیمًا لِشرُوقِ نُور الحَقِّ فِى سِرِّه یخُصّ بِاسمِ العَارِف»7؛ «عارف كسى است كه فكر خود را متوجه عالم قدس كرده است تا نور حق پیوسته بر باطنش بتابد».
و به تعبیر شیخ شبسترى كه در پاسخ سؤل: مسافر چون بود؟ رهرو كدام است؟ كه را گویم كه او مرد تمام است؟ فرمود:
دگر گفتى مسافر كیست در راه؟
كسى كاو شد ز اصل خویش آگاه
مسافر آن بُوَد كو بگذرد زود
ز خود صافى شود چون آتش از دود
به عكس سیر اول در منازل
رود تا گردد او انسان كامل8
و به تعبیر شیرین و دلنشین خواجه حافظ شیرازى:
صوفى از پرتو مى راز نهانى دانست
گوهر هر كس از این لعل توانى دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كو ورقى خواند معانى دانست
عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتاده
بجز از عشق تو باقى همه فانى دانست9
انواع عرفان
پرسش 2 . درباره انواع عرفان و چگونگى عرفان عملى توضیح دهید.
عرفان بر دو نوع است:
1. عرفان علمى، نظرى، اصولى.
2. عرفان عملى، عینى و وصولى.
عرفان علمى
«عرفان علمى» تفسیر هستى است و یافتن آن، متأخر از عرفان عملى است زیرا تعبیر و تفسیر تجربیات باطنى و مواجهه با عالم قدس است. در حقیقت نوعى «جهان بینى» و «جهان شناسى» ویژه اى است كه ره آورد سلوك عملى و طى مقامات معنوى است.
به تعبیر استاد شهید مطهرى عرفان در بخش نظرى مانند فلسفه الهى است كه در مقام تفسیر و توضیح هستى است لكن عارف بنابر مدعیات خویش یافته هاى قلبى و سلوكى خویش را به زبان عقلى و یا فلسفى توضیح مى دهد و البته تفسیر عرفان از هستى یا جهان بینى عرفانى هستى با تفسیر فلسفه از هستى تفاوت هاى عمیق دارد؛
1. در حكمت و فلسفه هم خدا اصالت دارد و هم غیر خدا، البته خدا، واجب الوجود و قائم بالذات است و غیر خدا، ممكن الوجود و قائم بالغیر و معلول واجب الوجودند و لیكن از نظر عارف، غیر خدا به عنوان این كه اشیائى در برابر خدا باشند هر چند كه معلول او قرار گیرند وجود ندارد بلكه همه اشیاء، اسماء، صفات و شئون و تجلیات خداوند هستند به بیان دیگر در فلسفه از «بود و نبود» و در عرفان از «بود و نمود» حرف زده مى شود.
2. بینش عرفانى از نوع شهود و یافتن و رسیدن است ولیكن بینش فلسفى از نوع شناختن، فهمیدن و ادراك كردن است.
3. ابزار فیلسوف، «عقل» و روش او، «برهان و استدلال» است. اما ابزار عارف، «دل» و روش او، «اشراق و كشف و شهود» است.
4. «فیلسوف» سیر و سفر عقلى و «عارف» سیر و سلوك قلبى و باطنى دارد.10
به تعبیر استاد مطهرى:
«عارف، كمال را در رسیدن مى داند، نه در فهمیدن و براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقیقى، عبور از یك سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مى داند و نام آن را سیر و سلوك مى گذارد».11
عرفان عملى
«عرفان عملى»، به تنظیم روابط انسان با خدا، خود و جهان و جامعه مى پردازد و درصدد «تغییر»، ایجاد تحول و نو شوندگى مستمر و بالنده در انسان مى پردازد و «علم سیر و سلوك» نیز نامیده مى شود در این بخش از عرفان، سالك براى این كه به نهایت عرفان و قله رفیع و منیع انسانیت و كمال یعنى «توحید» برسد لازم است براى سؤل هاى ذیل پاسخ بیابد:
* از كجا آغاز كند؟
* چه منازل و مراحلى باید پیموده شود؟
* وظائف سالك در مقامات و منازل سلوكى به تناسب هر منزل چیست؟
* چه احوال، و بارقه هایى رخ مى دهد؟
* معیار تشخیص كشف و شهود در عالم بیدارى و خواب چه چیزهایى است؟
* با مناظر منازل سلوكى چه رفتار و عملى داشته باشد؟
* آیا در طى طریقت الهى و مقامات سلوكى باید انس و الفت با «انسان كامل» و صاحب «ولایتى» باشد یا نه؟
* اگر باشد چگونه باشد؟
* و راه و رسم منزل ها چه چیزهایى هستند؟
ناگفته نماند در نگاه عرفا انسان هماره مسافرى است كه شتابان به سوى مقصد در حركت است و واژه هایى چون سیر، سفر، هجرت، اسفار اربعه، لطائف سبعه، اطوار سبعه، مقامات هفتگانه،12 چهل گانه، صد میدان13 و هزار منزل14 مطرح شده است كه طرح منازل و اسفار به صورت هاى یاد شده «اعتبارى» است و با توجه به تجربیات و سلیقه هاى ره یافتگان نام گذارى شده است.
به هر حال اندكى پیرامون «سیر و سفر الى اللّه » و آن گاه «مراحل و منازل» توضیحاتى را تقدیم مى نمائیم:
«سفر» به معناى پیمایش مسافت و در عرفان توجه و رویكرد دل به خداى سبحان است چنان كه «ابن عربى» در تعریف آن آورده: «السَّفرُ عِبارَة عَنِ القَلبِ إِذَا أَخِذَ فِى التَّوجُّه إِلَى الحَّق تَعَالَى بِالذِّكرِ»15.
و از دیدگاه امام خمینى(ره) مبدأ طى مسافت و سفر روحانى به سوى حق از «بیت نفس و انانیت» است.16
و از آیه «وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»17 نیز استفاده تفسیرى عرفانى مى نماید كه مقصود از «هجرت»، هجرت از بیت نفس یا رهایى از انانیت و خودبینى است و اگر در طول چنین سیر و سلوكى مرگ او فرا رسد به «فناى تام» خواهد رسید و جمال جمیل دوست را مشاهده خواهد كرد و به بقاى حق باقى خواهد ماند18.
استاد شهید مطهرى مى نویسند:
«عرفا براى رسیدن به مقام عرفان حقیقى به منازل و مقاماتى قائلند كه عملاً باید طى شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقى را غیرممكن مى دانند».19
حال و مقام
«حال» و «مقام» بارقه هاى الهى است كه گاه گاه به دل سالك وارد مى شود و «دیرپا» نیست، چون «برقى» است كه مى آید و مى رود لذا «حال»:
1. از سنخ مواهب الهى است.
2. از بین رونده و زوال پذیر است.
سالك باید مراقبت هاى لازم را در حفظ و ثبات بارقه هاى الهى داشته باشد تا حال را به مقام تبدیل سازد.
«مقام» حقیقتى اكتسابى است كه سالك با مجاهده و كوشش آن را به دست مى آورد لذا مقام:
1. اكتسابى است نه موهبتى.
2. دائم و پایدار است نه زوال یابنده.
3. تحت اختیار و اراده سالك است كه باید یكى یكى طى گردد.
ابونصر سراج در «اللمع» آن را «هفت عدد» مى داند كه عبارتند از: «توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توكل و رضا».
و صاحب مصباح الهدایه 10 مقام قائل است؛ «شكر و خوف و رجا» را بر آن هفت مقام پیش گفته افزوده است. به تعبیر «عزالدین كاشانى» منشأ اختلاف این است كه برخى از مشایخ عرفان و تصوف یك چیز را «حال» و بعضى «مقام» تلقى كرده اند.
ناگفته نماند كه «احوال» نیز عبارتند از: مراقبه، قرب، محبت، خوف، رجاء، شوق، انس، اطمینان، مشاهده و یقین.20
مراحل عرفان
پرسش 3 . درباره مراحل عرفان توضیح دهید. منظور از هفت شهر عشق و اسفار اربعه كه برخى عرفا مطرح مى كنند چیست؟
«مراحل عرفان» از دیدگاه عارفان به اشكال و گونه هاى مختلف مطرح و به صورت متكثر و متنوع ارائه شده كه به برخى از آن مراحل اشاراتى خواهیم داشت:
هفت شهر عشق
از دیدگاه شیخ فرید الدین عطار نیشابورى «هفت مرحله» براى سیر و سلوك عرفانى وجود دارد كه عبارتند از:
1. طلب: سالك در این مرحله یكسره در جهد و جنب و جوش توأم با صبر و بصیرت یا بیدارى و پایدارى است و سالك هیچ آرامشى در این مرحله ندارد.
2. عشق: در این مرحله «عشق مدار» بوده و عقل حسابگر را رها مى كند و با نیروى عشق كه سوزنده، سازنده و گدازنده است و حرارت بخش و سوزآفرین همه مشكلات و آسیب هاى سیر و سلوك را تحمل مى نماید و به پیش مى رود.
3. معرفت: سالك در این مرحله در اثر مراقبت نفس و مواظبت بر طاعت الهى از جنبه خلقى و بشرى خویش فانى گشته و در ذات سلطان ازل مستغرق مى گردد و از تجلیات اسمائى بهره مند مى گردد و به «ولایت معنوى» نائل مى شود.
4. استغفار: در این مرحله سالك بر اثر رهایى از تعلقات و اعتباریات از وسائل مادى بى نیاز شده و از تجلیات صفاتى حضرت حق سبحانه بهره ور شود.
5. تجرید و توحید: در این مرحله سالك ما سواى الهى و كثرات عالم را مستهلك در ذات بى مثال الهى مى بیند و آفتاب درخشنده حق را بر عالم و آدم و جهان پیدا و پنهان پرتو افكن مى بیند.
6. حیرت: سالك در این مرحله، از خویشتن و ماسواى خود یعنى از عالَم آفاق و انفس غافل و بى خبر مى گردد و نمى داند كه باقى اند یا فانى؟ و قلب سالك محل بارقه هاى اسرار و رموز الهى و رازهاى غیبى است و حقایق مرموز معنوى ـ بدون تصرف خیال – بر زبانش جارى مى گردد. یعنى چون انسان قوى و كاملى نشده است جَذبه اى، خَلسه اى، هَیمان شدیدى و حیرت شگفتى برایش روى آورد و مدتى از خود خبر ندارد تا چه رسد به بیرون از وجود خود و… .
7. فقر و فنا: در این مرحله سالك به مقام تجلى ذاتى حق (مقام ولایت) دست یافته و تنها «هستى مطلق» و «وجود ناب» را شهود مى كند و به فناى مطلق مى رسد. این مرحله «وحدت تام» الهى در فناى تام سالك به او روى مى آورد.
آرى سالك پس از پیمایش مراحل و وادى هاى پیشین به مقام «فناى فى اللّه » مى رسد. در مقام فنا كه «دار القرار» و مقصد سیر و سلوك سائران و سالكان و عارفان است، سالك نه تنها غیر و «ماسوى اللّه » را نفى مى كند بلكه اصلاً آنها و حتى خود را نمى بیند تا آن را نفى كند؛ یعنى، نه خود را و نه توحید و فناى خود را نیز نمى بیند یا از فناى خود نیز فانى مى شود و فقط «الله» و هویت مطلقه الهى را مى بنید و با تمام وجود كلمه: «لا اله الا هو» را مى گوید. البته ممكن است حالت بقاء بعد از فنا و صحو بعد از محو نصیب سالك گردد و با دید وحدت، دوباره به كثرت برگردد و… .
اسفار چهارگانه از دیدگاه امام خمینى(ره)
سلوك كه عبارت از سیر در مراتب وجود به قصد وصول به كمال و نیل به حقیقت است در بسیارى از نوشته هاى منظوم و منثور امام خمینى(ره) متبلور شده است كه به برخى از آنها و اشعار دیگران اشاره خواهد شد:
گر سالك او منازلى سیر كند
خود مسلك نیستى بود منزل ما21
* * *
سالك راه تو ز اول واصل است
كاین ره از سر تا به پایانش تویى22
* * *
سالكان راه را محرم شدم
ساكنان قدس را همدم شدم
خون شدم جوشیده در رگ هاى عشق
در دو چشم عاشقانش نم شدم23
* * *
به هنگام خزان در این خراب آباد بنشستم
بهار آمد كه بهر وصل او بار سفر گیریم24
و امام(ره) در مصباح الهدایه سفرهاى چهارگانه «انسان به سوى خدا» را چنین ترسیم كرده اند:
الف. سیر از خلق به حق مقید نه حق مطلق.
ب. سیر از حق مقید به حق مطلق.
ج. سیر از حق به سوى خلق حقّى به واسطه حق.
د. سیر از خلقى كه همان حق است – یعنى از حضرت اعیان ثابته – به سوى خلق؛ یعنى به سوى اعیان خارجى – به وسیله حق – یعنى به وجود حقانى خودش.25
سفرهاى هفت گانه عرفانى از دیدگاه احمد غزالى
احمد غزالى در كتاب «بحر الحقیقه» سیر و سلوك را در «هفت بحر» با چینش خاصى ارائه داده است كه عبارتند از:
1. بحر معرفت: كه گوهر آن «یقین» است و این معرفت عبارت است از غرق شدن عارف در وجود، جمال و كمال او.
2. بحر جلال: كه گوهر آن حیرت است.
3. بحر وحدانیت: كه گوهر آن حیات است.
4. بحر ربوبیت: كه گوهر آن بقاء است.
5. بحر الوهیت: كه جانمایه آن وصال است.
6. بحر جمال: كه جان و سرّ آن رعایت است (استغراق در لطافت و اضافت).
7. بحر مشاهد: كه گوهر آن «فقر» است.
اسفار اربعه عرفانى
از دیدگاه عارفان در «عرفان عملى» كه همان سیر و سلوك است. سالك باید چهار منزل و موقف را پشت سر بگذارد كه عبارتند از:
1. سفر از خلق به حق
2. سفر از حق به حق
3. سفر از حق به خلق به وسیله حق
4. سفر از خلق به خلق بالحق.26
بطون سبعه به اعتبار باطن وجود انسان
كه عبارتند از:
1. بطن نفس
2. بطن عقل
3. بطن قلب
4. بطن روح
5. بطن سِرّ
6. بطن خفى
7. بطن أَخفى27
استاد علاّمه حسن زاده آملى «چهار منزل» را مطرح كرده اند:
كه در قالب شعرى ارائه داده اند و آن را چهار اصل براى سالك نیز تعبیر كرده اند:
سرمایه راهرو حضور و ادبست
آن گاه یكى همت و دیگر طلبست
ناچار بُوَد رهرو ازین چار اصول
ورنه به مراد دل رسیدن عجبست
مراحل سیر و سلوك
پرسش 4 . راه رسیدن و مراحل سیر و سلوك چیست؟ آیا طى این راه براى ما جوانان ممكن است؟
عارفان در جستجوى «یافتن»، «رسیدن» و «شهود» كردن برآیند و چون «جز خدا» هیچ نشناسند و ندانند در پى چیزى غیر از «خدا» نیز نرفته و ماسواى او «نخواهند» یعنى «دانستن» را به «داشتن» و «خواندن» را به «دیدن» و فصل را به وصل مبدل مى سازند. لكن باید دانست كه نیل به این مقام بلند و فرازمند به آسانى و سهولت فراچنگ سالك نمى آید بلكه چون «با مژه كوه كندن» است و راه دشوار و مهالك بى شمار است. تعبد و التزام دائمى و پیوسته به «شریعت اسلامى» لازم دارد. البته فهم شریعت، طریقت و حقیقت، هنگامى اطمینان بخش است كه به قرائت اولیاء الهى و عالمان ربانى و عارفان صمدانى صورت پذیرد و در سایه عنایت راهنمایان و راهبران معصوم علیهم السلام و اقتدا به سنت و سیره علمیه و عملیه «انسان كامل» و صاحب ولایت الهیه باشند تا «راه شهود» به روى سالك گشوده شود. باید دانست كه طى مراحل و سلوك مقامات شرایطى چند دارد:
1. معرفت و وقوف به مراحل و مقامات سلوكى شرط لازم استكمال وجودى است كه حافظ نیز سروده است:
گر چه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست
رفتن آسان بُوَد ار واقف منزل باشى
یا:
شب تاریك و بیم موج و گردابى چنین حائل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها
2. دستورالعمل هاى ناب الهى چون «قرآن كریم» را آگاهانه نصب العین خویش قرار داده، وظیفه شناس و وظیفه مدار باشد و این «راه بى نهایت» را در سایه سار شجره طیبه «شریعت» و بر مدار ماندگار «ولایت» و «هدایت هاى باطنى» صاحبان «هدایت به امر»28 طى نماید كه «مرغ سلیمان»، «طائر قدس»، «خضر طریق»، «پیر مغان»، «پیر میكده» آن انسان هاى كامل و خلفاى الهى هستند:
به مى سجاده رنگین كن گرت پیر مغان گوید
كه سالك بى خبر نبود ز راه و رسم منزل ها29
3. آهسته و پیوسته با صبر و بصیرت و شكیبایى و شرح صدر منزل به منزل، مقام به مقام و مرحله به مرحله گام هاى سلوكى را بر دارد و مراقبت هاى لازم را در هر مقام و مرحله اى شناخته و عمل نماید تا به تدریج از قوه به فعل درآید و در عقل نظر و عمل كامل گردد و از سلوك تا شهود را به فرجام نیكو و سرانجام حسن یعنى فناء فى اللّه و بقاء بالله برساند:
رباید دلبر از تو دل ولى آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولى آهسته آهسته30
4. سرمایه راهرو و سالك غیر از معرفت، صبر و ثبات، عبودیت و انقیاد هر آینه عشق و محبت نیز هست كه «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ»31 چه این كه عشق در عرفان اسلامى كمال روحى و وجودى است كه همه نیروها و استعدادهاى هستى انسان را در مسیر جاذبه كمال مطلق قرار مى دهد و سوزنده، سازنده و گدازنده است:
جسم خاك از عشق بر افلاك شد
كوه در رقص آمد و چالاك شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خَرَّ موسى صَعِقاً32
5. گذر از «سلوك اخلاقى» به «سلوك عرفانى» یك ضرورت براى عارف است لذا حداقل چهار مرتبه ذیل را با سیر معنوى و سلوكى باطنى باید طى نماید تا از فرش به عرش و از نقص به كمال الهى متمایل و نائل گردد یعنى «بستر سازى» براى قرار گرفتن در صراط سلوك عرفانى لازم است:
1. تَخْلِیه: یعنى نفس پس از آگاهى از مصالح و مفاسد و فضائل و رذائل اخلاقى و معنوى طبق دستورات اسلامى و معلمان اخلاق عمل نماید تا رذائل را از وجودش پاك نماید و طهارت یابد و به درمان بیمارى هاى وجودش پرداخته و یا پیشگیرى هاى لازم را انجام دهد.
و به تعبیر بوعلى سینا: «العرفان مُبتَدِءٌ مِن تفرِیقٍ و نفْضٍ و تركٍ و رَفْضٍ …»33 یعنى صفات رذیله را باید از خویش دفع نماید و تطهیر شود و بعد به خانه تكانى بپردازد تا دامن سالك از هر نشانه رهزن و علائم ناپاكى پاك و منزّه گردد و مرحله به مرحله از غیر خدا كاملاً جدا شده فاصله بگیرد و كاملاً چرك و گرد و غبار غیریت را بزداید و از هر كثرتى پاك گردد و تنها متوجه خدا و جمال و جلال الهى باشد.34
2. تَحلیه: یعنى پس از رهایى از رذائل و پاكى از موانع كسب معنویت خویشتن را به فضائل اخلاقى و صفات پسندیده و «عدالت» اخلاقى در صفات حكمت، عفت و شجاعت آراسته گرداند تا خویشتن را مصونیت از انحراف ها و بیمارى هاى اخلاقى بخشد یعنى در جهت تحكیم پایه اخلاقى و ملكات فاضله وجودیش تلاش نماید.
3. تَجلیه: یعنى با معرفت و مراقبت نفس و تسلیم در برابر شریعت و احكام نورانى اسلامى آثار بندگى را در خویشتن متجلى سازد و سلوك فقهى و اخلاقى نورانیت هایى را در او به منصه بروز و ظهور برساند و به بیان دیگر نورانیت و لطافت و طهارت در وجودش متجلى شود.
4. فنا: یعنى پس از حصول فضائل و نورانیت درون و طهارت باطن یا همان تزكیه نفس به بركت صفا و صیقلى روح از زنگارها و دلبستگى ها تحت تأثیر جاذبه هاى كمال مطلق قرار گیرد و جذبه عشق به حق را در باطن وجودش عمق ببخشد تا به مرحله اى برسد كه رفته رفته و تدریجا در پرتو انوار معشوق و محبوب سرمدى خود را فانى ساخته و از من و ما به در آید كه این مرحله را فنا گویند وخود سه درجه دارد:
الف. فناى فعلى، ب. فناى صفاتى، ج. فناى ذاتى.
تا پس از طى مراحل یاد شده «شربت شهود» را بنوشد كه به تعبیر على علیه السلام: «خداوند شربتى را نصیب اولیاى خویش مى كند كه هرگاه از آن بنوشند مدهوش گردند، وقتى مدهوش شدند به وجد و حال آیند، وقتى به وجد در آمدند پاكیزه گردند، وقتى پاكیزه شدند خالص مى گردند و هرگاه خالص شدند حق را مى طلبند، وقتى حق را طلبیدند، مى یابند، وقتى یافتند به وصال او نایل شده و به حق مى رسند، آن گاه است كه محبّ در محبوب خویش كاملاً فانى مى گردد».35
و چه زیبا و درخشنده امیرمومنان علیه السلام و رهبر عارفان در توصیف سالكان و اولیاى حق، گذر از خود تا خدا و عبور از ماده تا معنا و ملك تا ملكوت و فوق آن را ترسیم و تصویر كرده اند آن جا كه فرمود: «قَد أَحیا عَقلَه وَ أمَات نَفسَه، حَتَّى دقَّ جَلِیلُه وَ لَطُف غَلِیظُه وَ بَرقَ له لَامِعُ كَثِیرُ البَرقِ فَأَبَانَ له الطَّرِیقَ وَ سَلك بِه السَّبِیل، وَ تَدَافَعَتهُ الاَبوَابُ اِلَى بَابِ السَّلَامَة وَ دَارِ الاِقَامَةِ وَ ثبَتَت رِجلاهُ بِطمَأنِینَةِ بَدَنَه فِى قَرارَ الاَمنَ وَ الرَّاحَة بِمَا استَعمَل قَلبَه وَ أَرضى رَبَّه»؛ «عارف راستین كسى است كه عقل خویش را زنده كرده وتمام هواهاى نفسانى را با ریاضت و بندگى حق میرانده است، تا جایى كه اندام درشت او باریك شده و ستبرى قلب او نرم شده و برقى بسیار پرفروغ براى او درخشیده و راه براى او روشن شده و او را به مسیر حق حركت داده و از درى به درى برده است تا او را به سلامت و خانه اقامت كشانده و دو پاى او در قرارگاه امن و آسایش استوار گردیده، زیرا انسان عارف قلب خود را در معرفت حق به كار بسته و پروردگار خویش را راضى كرده است».36
شگرف و شگفت زاست كه با وجود چنین منابع عمیق، انیق و دقیقى دنبال منابع غیر اسلامى وشبه عرفان ها و جریان هاى ریاضت مدارانه یوگائى، تائویى، بودیسم و ذِنْ بودیسم، عرفان سرخپوستى و … مى رویم؟!!
اگر مرد میدان سیر و سلوك هستیم راه همین است كه قرآن و نهج البلاغه در پیش روى ما نهاده است و شریعت اسلام كه عمل به آن (با آگاهى و اخلاص) ریاضت دائمى از بدو و آغاز ورود به اسلام تا لحظه مرگ خواهد بود و ما را به منزل مقصود و كعبه آمال مى رساند چه این كه شریعت نیز ظاهر و باطن و مراتب و درجات دارد. «از تو حركت و از خدا بركت».
دیده ایم كه على علیه السلام «حال» و «مقام» یا بارقه هاى الهى و جذبه ربوبى را در طى منازل و مراحل سلوكى چگونه ترسیم نموده اند و هرگاه این خطبه را با خطبه دیگرش كه به تفسیر آیه «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ»37 پیوند زده و با هم به شناخت و ارزیابى آن بپردازیم، مى بینیم كه مقامات معنوى و منازل سلوكى و اوصاف مردان خدا، چگونه با شیوایى و شیرینى تفسیر شده است.38
به تعبیر استاد علامه طباطبایى(ره) مراد از ذكر الهى، ذكر قلبى در مقابل نسیان و غفلت از خداوند است و آن را «ذكر علمى» گویند و نماز و سایر عبادات را «ذكر عملى» مى گویند.39 چنان كه در موضعى دیگر مى فرمایند: هدف نهایى از «نماز» نیز ذكر قلبى است تا انسان در حضور الهى قرار گیرد و او را در نهانخانه جان خویش حاضر ببیند و بزرگترین و مؤثرترین عمل انسان نیز همین «ذكر قلبى» است كه سعادت ابدى را براى انسان تأمین كرده و كلید همه نیكى هاست.40 البته «ذكر» به زبانى، قلبى و عملى تقسیم پذیر است و در نهایت موجب تجلى مذكور (حق سبحانه) بر دل ذاكر و سیطره ولایت الهى مى شود. حال اگر برخى از اصحاب قلوب «یقظه» را اول منزل سیر و سلوك و برخى دیگر آن را حالت و صفت مشترك در همه منازل و مقامات انتها دانسته اند؛ به جهت آن است كه سالك باید بیدار دل و بینا دل باشد چه این كه عقل بیدار و دل بینا انسان را در صراط مستقیم شریعت و چراغ پر فروغ و دائمى «ولایت» قرار داده و از سرمنزل عبودیت تا مقام رفیع «عینیت و رویت» سوق مى دهد و پرده هاى بین عبد و معبود و سالك و مسلوك الیه و محب و محبوب را برمى دارد كه «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى یأْتِیكَ الْیقِینُ»41 و چه نیكو امام حسین علیه السلام سالار و سرور مجاهدان سالك و سالكان مجاهد و شهیدان اهل شهود فرمود: «أَنتَ الَّذِى أَشرَقَتَ الاَنوَارَ فِى قُلُوبِ أَولِیائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحّدُوكَ وَ أَنتَ الَّذِى أَزَلتَ الاَغیارَ عَن قُلُوب أَحبَائِكَ حَتّى لَم یحِبُّوا سِوَاكَ».42
یا امام العارفین على علیه السلام مى فرمایند: «… إِلهى! وَاَلحِقنِى بِنُورِ عِزِّكَ الاَبهَجِ، فَاَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَن سِواكَ مُنحَرِفاً»43 و بسیارى از ادعیه حیات بخش و حرارت آفرینى كه شور و شعور، عشق و حركت و پویایى و معرفت را فرا روى اصحاب سلوك قرار مى دهند.
ناگفته نماند كه سیر و سلوك الى اللّه ممكن است به یكى از دو طریقه ذیل صورت پذیرد:
1. سلوك قبل از وصول و جذبه، به این معنا كه سالك پس از انجام مجاهدت هاى درونى و هجرت هاى وجودى و انفسى و تحمل ریاضت و طى مقامات، بارقه هاى الهى و لمعات رحمانى شامل حال او مى گردد.
2. سلوك پس از وصول و جذبه، به این صورت كه خداى سبحان ابتدا جذباتى و نفحاتى را شامل حال بنده خویش مى نماید و بر او جلوه مى نماید و یك گوشه چشمى به او نشان مى دهد و لذت روحانى دیدار محبوب او را به سیر و سلوك و مجاهده وا مى دارد.
ارباب معرفت قسم اول را «سلوك محبّیه» و قسم دوم را «سلوك محبوبیه» و سالكان راه را سالك مجذوب یا مجذوب سالك نیز نامیده اند.44
استاد جوادى آملى در خصوص سیر و سلوك اخلاقى مى فرمایند: «انسان سالك اخلاقى باید به تدریج وارد عرصه بیكرانه سلوك عرفانى گشته و طى مقامات و اطوار وجودى نماید و تا ریاضت نكشد و عبودیت الهى نداشته باشد و مرحله به مرحله نرود به سرمنزل مقصود نمى رسد».45
بر اساس روش حكمى خواجه نصیرالدین طوسى در كتاب «اوصاف الاشراف» كه براى مراحل سیر و سلوك «شش باب» و براى هر باب حدود «شش اصل» ذكر كرده است به استثناى آخرین باب كه فناى در حق است و درجات و فصول آن ناپیدا كرانه است.
ما بر اساس قول مشهور هر كدام از مقامات یاد شده را به اجمال توضیح دهیم:
مقام اول: «توبه»
توبه به معناى پشیمانى و بازگشت از گناه به طریق حق و بندگى مى باشد. و در اصطلاح عرفانى پس از «یقظه» و بیدارى سفرى به درون و هجرت انفسى از نقص به كمال، از جهل به سوى علم، از عصیان به سوى اطاعت است كه در ابتداى سلوك بسیار مهم و راهگشا مى باشد چه این كه توبه مایه طهارت درون و نزاهت باطن شده و از عوامل مانع زدایى و آسیب ستیزى سیر و سلوك خواهد بود لذا یك ضرورت در بدایت سلوك الى اللّه است.
به بیان دیگر توبه بازگشت از احكام طبیعت به احكام روحانیت و انقلابى علیه خویشتن در حجاب زدایى است تا به فطرت اولیه كه توحیدى و الهى است برگردد.
خواجه عبدالله انصارى اصول سه گانه حقایق توبه را چنین مطرح كرده اند:
1. بزرگ شمارى گناه.
2. ناچیز شمارى توبه.
3. اداى حقوق ضایع شده.46
و درجات توبه عبارتند از:
1. توبه عمّال؛ در این مرتبه انسان خاطى از اعمال فاسد به اعمال صالح روى مى آورد.
2. توبه زهّاد؛ یعنى از توجه به دنیایى كه پیدا كرد به سوى بى توجهى ورغبتى به دنیا باز مى گردد تا گذشته را جبران كند.
3. توبه اهل حضور؛ یعنى از غفلتى كه نسبت به خدا و یاد حق داشته است توبه مى نماید تا دائماً حضور داشته باشد.
4. توبه متخلقان؛ رجوع از اخلاق سیئه و بد و تخلق به اخلاق حَسَنه و خوب است.
5. توبه عارفان؛ بازگشت از رؤت حسنات مخلوقات كه با انتساب همه خوبى ها به خداوند آنها را جبران مى كند.
6. توبه موحدان؛ رجوع به حق و رهایى از هر چه غیر خداست.
7. توبه نصوح47؛ كه توبه خالص براى خدا و رهایى از ماعداى حق سبحانه است.
و توبه از نظر خواجه عبدالله انصارى به سه قسم:
1. توبه عامه و مبتدیان
2. توبه میانه حالان
3. توبه ره یافتگان و كاملان
قابل تقسیم و تبیین است.48
مقام دوم: «ورع»
در لغت به معناى پرهیزكارى، تقوا و پارسایى است49 و در عرفان پرهیز از امورى است كه هر چند در شرع حرام نشده اما سالك طریق از آن خوددارى كند، چنان كه برخى «ورع» را اجتناب از شبهات از بیم وقوع در محرمات دانسته اند50 كه در حقیقت ورع پایه و اساس همه كمالات معنوى است و على علیه السلام فرمود: «اَلوَرَعُ یصلِحُ الدِّین وَ یحفظ النَّفسَ وَ یزینَ المَروة»؛ «پارسایى دین را مى پیراید و اصلاح مى كند و جان را حفظ مى نماید و مروت را مى آراید»51.
و یا فرمود: «مَعَ الوَرَعِ یثمَر العَمَل»؛ «با ورع و پارسایى درخت عمل به بار مى نشیند»52.
و امام خمینى(ره) «ورع» را شش نوع مى دانند:
1. ورع عموم مردم؛ كه پرهیز از گناهان كبیره است.
2. ورع خواص از مردم؛ كه با پرهیز از امور مشتبه به دلیل ترس گرفتار شدن از محرمات تحقق مى یابد.
3. ورع زهاد و اهل زهد؛ با پرهیز از امور مباح صورت مى گیرد.
4. ورع اهل سلوك؛ كه با پرهیز از نگریستن به دنیا و نعمت هاى آن ظهور مى نماید چون قطع نظر از دنیا را مقدمه رسیدن به مقامات معنوى مى دانند.
5. ورع مجذوبان؛ اینان از مقامات معنوى نیز پرهیز مى كنند، زیرا مقصدشان وصول به باب اللّه و لقاء ربّ است.
6. ورع اولیاء53؛ كه پرهیز از توجه داشتن به غایت است زیرا فانى فى اللّه و مستغرق در او هستند لذا چیزى جز حق را شهود نمى كنند.
مقام سوم: «زهد»
زهد: ترك شیئى و اعراض از آن و بى میلى و بى رغبتى به آن است و در عرفان حالتى نفسانى است كه همراه با بى میلى و ترك آن نیز هست و گفته اند زهد و حكمت قرین هم هستند زیرا زاهد حكیم «عالى» را فداى «دانى» نمى كند، لذا زاهد از دنیا و اعتبارات آنها عبور مى كند.
خواجه عبدالله انصارى زهد را داراى سه درجه مى داند:
الف. زهد به معناى توقف در شبهه ها پس از ترك حرام به سه دلیل:
1. پرهیز از سرزنش محبوب.
2. پرهیز از كم و كاستى هاى راه.
3. پرهیز از مشاركت با بدكاران.
ب. زهد به معناى وارستگى در فضول زندگى به سه دلیل:
1. وقت را آباد ساختن
2. اضطراب را از دل زدودن
3. آراستگى به زینت پیامبران و صدیقان
ج. زهد به معناى وارستگى از خود، كه به سه چیز حاصل مى گردد:
1. كوچك شمردن دنیا،
2. یكسانى احوال در دارایى و نادارى و میل به ترك دنیا،
3. نادیدن عمل خویش با نگرش به حقیقت.54
مقام چهارم: «فقر»
فقر به معناى تهیدستى و تنگدستى است و در عرفان صفت «عبد» است كه سالك عرفانى فقر محض خویش به خدایش را ادراك نموده و باور دارد و لذا فانى در معبود مى شود، اوصاف و حتى وجود خویش را مرهون عنایت و مدیون لطف معبود خود بداند.
«مقام فقر» را بر اساس سالكان طریق به سه درجه تقسیم شده است:
1. فقر وارستگان؛ كه داراى سه بعد است: دست كشیدن از دنیا، زبان از گفتگو به دنیا فرو بستن و خود را از خواستن دنیا رها ساختن و در امان داشتن.
2. فقر به معناى بازگشت به گذشته خویش تا ارج و منزلت براى اعمال خویش قائل نشده، به خود بها نداده و دل به كمالات و مقامات خود نبندد.
3. فقر عارفان؛ كه با دریافت بیچارگى خود، خود را در قبضه قدرت حق بینند و به دریافت یگانگى و تجرید حق در همه شئون حیات خویش نائل مى شوند.55
مقام پنجم: «صبر»
صبر یعنى خوددارى از شكایت و دم فرو بستن و اظهار بى تابى نكردن كه در امر سیر و سلوك بسیار مهم و ضرورى است و از مقامات به شمار مى رود یعنى سالك باید آن را به دست آورد و خواجه عبدالله انصارى(ره) در تعریف «صبر» گفته است: «اَلصَّبرُ حَبسُ النَّفس على جَزَعٍ كامنٍ عن الشَّكوَى»56؛ «صبر نگهدارى نفس هنگام جزع و گرفتارى ها از شكایت و ناسپاسى است».
پس سالك نه تنها شكوه نمى كند بلكه «شكر» نیز مى نماید و با خداى خویش راز و نیاز مى كند. و «صبر» نیز سه درجه دارد:
1. صبر و پایدارى در مقابل گناهان.
2. صبر در انجام طاعات الهى
3. صبر در برابر گرفتارى و بلایا.
و برخى عارفان «صبر» را به نوعى دیگر تقسیم كرده اند:
* صبر لله؛ در این مرحله انسان از آرزوهاى خود رهایى یافته و مهاجر الى اللّه مى شوند كه نازل ترین مرحله است.
* صبر بالله؛ مرحله اى كه سالك صبرش را نیز از خدا دانسته و اعطاء حق مى بیند و به تدریج فناى كلى پیدا مى كند و باقى به بقاى الهى است و سالك وجود حقّانى دارد.
* صبر على اللّه ؛ سالك در این مرحله همه چیز را جلوه اسما و صفات حق مى بیند و بر آنها شكیبا مى شود و شریعت را با دل و جان مى پذیرد.
* صبر مع اللّه ؛ یعنى سالك خویشتن دارى مى كند كه اسرار و شطح نگوید و حفظ مقام حضور است كه بسیار سخت است.
* صبر عن اللّه 57؛ صبر مشتاق و محبى است كه به خاطر رعایت محبوب بر خواسته او صبر مى كند. بنابراین صبر اینان صبر بر فراق نیست بلكه صبر محبى است كه در كنار محبوب است.
مقام ششم: «توكل»
توكل یعنى واگذارى امور به معتمد حقیقى كه از ایمان انسان سرچشمه گیرد. امام خمینى(ره) توكل را از جنود الهى شمرده و از لوازم فطرت «مخموره» مى دانند و با توجه به تعریف برخى از بزرگان مى گویند: «اَلتَّوكُل عَلَى اللَّهِ؛ إِنقِطَاعُ العَبد إِلَیهِ فِى جَمِیعِ مَا یأمُلُهُ مِنَ المَخلُوقِین»؛ «توكل به خدا منقطع شدن بنده است به سوى خدا از جمیع امورى كه به بندگان امید بسته بود»58.
خواجه عبدالله انصارى براى توكل سه درجه قائل است:
الف. توكل همراه با سبب جویى و سبب سازى به سه دلیل:
1. تا نفس بدان مشغول شود
2. سود رساندن به مردم
3. ترك نمودن هر گونه ادعا و گردن فرازى.
ب. توكل همراه با طلب و سبب سوزى براى رسیدن به سه چیز:
1. درست و راست نمودن توكل
2. درهم كوبیدن خودخواهى و برترى جویى
3. فراغ بال براى پاسدارى از واجبات.
ج. توكل به معناى رهایى از این اندیشه كه كار واگذار به خود آدمى شده است بلكه دریابد كه خدا را در هیچ كارى شریكى نیست و همه امور به دست خود اوست.59
مقام هفتم: «رضا»
رضا یعنى خشنودى، خوشدلى و تسلیم شدن است و در اصطلاح عرفانى «رفع كراهت قلب نسبت به مقدرات و شیرین شدن سختى هاى احكام قضا و قدر است» كه به تعبیر امام على علیه السلام: «مَن جَلَسَ عَلَى بَساطِ الرِّضَا لَم ینلُه مَكرُوه»60 كسى كه راضى به قضاء و قدر الهى شده، اهل معرفت و محبت گردیده و از علم الیقین به عین الیقین رسیده تا همه چیز را زیبا و شیرین دیده به طورى كه:
1. علم به جمیل بودن حضرت حق پیدا مى كند.
2. ایمان به جمیل بودن حق مى آورد.
3. با تمام وجود و با اطمینان كامل، جمیل بودن حق را در خود مى یابد.
4. به مقام مشاهده جمیل مطلق مى رسد. سالك از دام كثرت رهیده و به منزل وحدت رسیده و محبوب بر دل او تجلى مى نماید و لذا شهود تجلى افعالى، صفاتى و ذاتى نموده است.61
و به تعبیر خواجه عبدالله انصارى(ره) «رضا» داراى سه درجه است:
الف. خشنودى عام كه راضى شدن به ربوبیت است و سه شرط دارد:
1. خدا را از همه چیز بیشتر دوست داشتن
2. تعظیم هر چه بیشتر خداى سبحان
3. مقدم دانستن اطاعت خداوند از هر چیزى.
ب. رضا به قضاى الهى به سه شرط:
1. یكسانى و همخوانى حالات.
2. دست برداشتن از دشمنى با مردم.
3. رهایى از پافشارى بر دعا و درخواست.
ج. رضا به رضاى الهى كه سه ویژگى دارد:
1. عدم چون و چرا در هیچ كارى
2. واگذارى اختیار خود به خدا
3. دم نزدن در برابر خدا ولو این كه در آتش افكنده شود.62
حضرت امام باقر علیه السلام از جابر بن انصارى مى پرسند: حال تو چگونه است؟ جابر در جواب مى گوید: «من مرض را خوشتر دارم از صحت، و فقر را خوشتر دارم از غنى و فقر را خوشتر از ثروت دارم.»
امام باقر علیه السلام در جواب فرمود: «اما ما هر چه را خداوند عطا فرماید مى خواهیم و به آن خوشتر هستیم. اگر مرض را عنایت كند آن را و اگر صحت را عنایت كند نیز آن را دوست مى داریم».63
آرى هر چه محبوب كند همان محبوب اهل دل و عارفان و اولیاء الهى است.
با توجه به طرح مراحل سیر و سلوكى و مقامات معنوى در مى یابیم كه براى رسیدن به كمالات برین و حیات طیبه و مقام وحدت و توحید عرفانى راه دور و درازى در پیش است و سالك بایستى با توجه و بصیرت و بر اساس خودآگاهى، خودیابى، خودنقدى و خودنگهدارى آنها را بیابد زیرا كسب مقامات معنوى و فتوحات غیبى و وصول به قرب حقیقى پیمودنى، چشیدنى و شهودى است نه تنها گفتنى، شنیدنى و خواندنى.
البته بدانیم و باور كنیم كه تنها در پرتو قرآن و عترت طاهره علیهم السلام است كه مى توان به «سعادت حقیقى» و «حقیقت سعادت» رسید.
بزرگانى چون آیة اللّه ملا حسینقلى همدانى، میرزا على آقا قاضى، میرزا جواد آقا ملكى تبریزى، علامه طباطبایى و امام خمینى(ره)، همه و همه شاگردان مكتب قرآن و عترت بودند و از رهگذر شریعت و ولایت به مقامات بلند عرفانى و منازل توحیدى راه یافته اند و چنان كه بزرگان اهل معرفت و تجربت گفته اند: «راه چنان روید كه رهروان رفتند».
باید بیدار و بینا شد و كمر همت بست و عزم را جزم كرد و طریقت الهى را در پیش گرفت و از خودشناسى و خودسازى آغاز كرد تا به مرتبه خدا شهودى یا شهود خدا رسید كه به تعبیر نغز و پرمغز لسان الغیب شیراز:
تا فضل و عقل بینى بى معرفت نشینى
یك نكته ات بگویم خود را مبین كه رَستى64
و یا:
یك قدم بر خویشتن نه
وان دگر بر كوى دوست
و به تعبیر شیرین و دلنشین امام خمینى(ره) به فاطمه طباطبایى:
فاطى! تو و حق معرفت یعنى چه؟
دریافت ذات بى صفت یعنى چه؟
ناخوانده «الف» به «یا» ره نخواهى یافت
ناكرده سلوك موهبت یعنى چه؟65
امیر عارفان و امام سالكان على علیه السلام فرمود: «وَ أرتَوى مِن عَذب فٌرات سَهلّت لَهُ مَوارِدَه فَشَربَ نَهلاً وَ سَلَكَ سَبِیلاً جَدَداً»؛ «از نهر شیرین سیراب شده و جایگاه هاى ورودى به آن نهر براى او آماده شده و نخستین آب گوارا آشامید و راهى روشن و هموار در پیش گرفت».
در نتیجه آن چه مهم است؛ «عرفان عملى» است. نه حتى «عرفان علمى» نیز تفسیر مشهودات عارفان و تعبیرى از تجربه شهودى سالكان واصل است لذا باید طى مراحل و منازل كرد تا به «معرفت اللّه » و توحید الهى نائل شد و این مرتبه با استكمال علمى و عملى در ناحیه عقل و دل ممكن است.
على علیه السلام فرمود: «لَایزكُوا عِندَ اللَّهِ سُبحَانَهُ إِلَّا عَقلٌ عارِف وَ نَفس عزوف»66؛ «فقط انسان صالحى به نزاهت روح و تزكیه نفس موفق است كه داراى دو ركن باشد: 1. عقل عارف، 2. نفس عزوف».
یعنى كسى كه نسبت به گناه بى رغبت بوده و خویشتن را از گناه باز مى دارد كه این مقام نیز به «عرفان نظرى» و سپس التزام عملى به عرفان یاد شده لازم دارد67 پس باید به «نیستى» و «فناء» رفت تا به «هستى» و بقاء راه یافت.
بار توحید هر كسى نكشد
طعم توحید هر خسى نچشد68
و به تعبیر سعدى:
سعدى حجاب نیست تو آینه پاك دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست
و به تعبیر حافظ:
داستان من و معشوق مرا پایان نیست
آن چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
ویژگى هاى استاد یا پیرراه
پرسش 5 . برخى بزرگان درباره پیدا كردن استاد اخلاق و عرفان بسیار تأكید كرده اند ولى واقعیت این است كه پیدا كردن استاد اخلاق بسیار مشكل است، اگر ممكن است ما را راهنمایى كنید و اگر نتوانیم استادى با آن ویژگى ها پیدا كنیم چه كار كنیم؟
عرفا از انسان كاملى كه ضرورتاً باید همراه نوسفران باشد گاهى به «طایر قدس» و گاهى به «خِضْر» تعبیر مى كنند:
همتم بدرقه راه كن اى طایر قدس
كه دراز است ره مقصد و من نو سفرم
ترك این مرحله بى همرهى خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى69
انسان سالك و متكامل در سیر و سلوك استكمالى خویش بایسته و شایسته است كه در پرتو هدایت، عنایت و حمایت هاى ظاهرى و باطنى «انسانِ كاملِ مُكَمِّل» كه عین صراط مستقیم و سبیل قویم الهى و خلیفه و حجت الهى است به بارگاه توحید ناب دست یابد چه اینكه خِضْر طریق و پیر راه و مرشد كامل در هویت اصیل عرفانِ ناب انسان كاملِ معصوم است و پس از آنها شاگردان مكتب قرآن و ولایت كه راه شناسِ راه رفته اند خواهند بود.
به تعبیر مرحوم آیة اللّه بهاءالدینى(ره): «خود ائمه بهترین استادند و اگر انسان ذوقیات خوبى داشته باشد تنها با روش ائمه علیهم السلام مى تواند به مدارج عالیه از عرفان برسد و احتیاج به معلّم و مربى دیگرى ندارد…70
و به تعبیر مرحوم همائى: «چون وجود ناقص با كاملِ مكمل پیوند گرفت، از پرتو كمال او، استحاله و تبدّل مزاج روحانى و ولادت ثانیه دست دهد و آن وجود ناقص نیز كامل مى گردد مانند اتصال قطره اى از آب شور به دریاى آب شیرین».71
چنانكه آیة اللّه محمد جواد انصارى همدانى نیز پس از تأكید بر ضرورت استاد و راهنما در پیمودن طریق الهى مسأله هدایت و دستگیرى ذوات نورانى معصومین علیهم السلام و توسّل به ساحت قدسى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و امامان هدایت و نور را مطرح كرده اند.72
و مرحوم آیة الحق قاضى طباطبایى(ره) نیز علاوه بر تأكید بر داشتن استادِ خبیر و بصیر و از هوى بیرون رفته و به معرفت الهیه رسیده و صرف نیمى از عمر در راه یافتن چنین استادى تأكید فراوانى بر جدا نشدن از قرآن73 مى فرماید: «اگر من (در این سیر) به جایى رسیدم از دو چیز است: قرآن كریم و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام»74. و از نظر معرفت شناختى چون سیر و سلوك درونى و معنوى است و آسیب شناسى هاى پیدا و پنهان آن تنها با نظارت یك مرشد كامل و آگاه امكان پذیر است و از نظر منطقى نیز طى مقامات معنوى و منازل سلوكى باید همراه استاد راه و پیر طریق باشد لذا مسئله مدد گرفتن از خاطرِ رندان، طى مراحل با مرغ سلیمان، كمك خواستن از همّت مردان خدا، خدمت پیر مغان و با دلیل در كوى عشق قدم نهادن از توصیه هاى لسان الغیب شیراز نیز مى باشد75.
مرحوم علامه شعرانى نیز سخنى به غایت نغز در ضرورت راهنما طلبى و معلّم خواهى در مقامات سلوكى دارند: «حقّ آن است كه سالك احتیاج به استاد عارف دارد، چرا كه مبتدى هنگامى كه قصد تهذیب نفس از رذایل را داشته باشد، نمى داند چطور شروع در سلوك كند و چه چیزى شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد، چگونه عمل كند و چه بسا براى او صفت رذیله عجیب حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد، و لذا محتاج معلمى است تا به او تنبّه دهد و او را به راه تخلّص از آن ارشاد كند. پس همان طور كه در صنایع و مهارت ها به استاد احتیاج است در تحصیل ملكه تهذیب نفس نیز به استاد احتیاج مى باشد؛ بلكه احتیاج در این راه شدیدتر است»76.
و چه زیبا و دلنشین و شیرین مرحوم امام خمینى(ره) فرمودند: «استادِ اخلاق براى خود معین نمایید. جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشكیل دهید. خود رُو نمى توان مهذّب شد… براى هر علم و صنعتى در دنیا استاد لازم است لكن علوم معنوى و اخلاق به تعلیم و تعلّم نیازى ندارد و خود رُو و بدون معلم حاصل مى گردد؟…»
هر كه گیرد پیشه اى بى اوستا
ریشخندى شد به شهر و روستا
هر كه در ره بى قلاووزى77 رود
هر دو روزه راه صد ساله شود
كار بى استاد خواهى ساختن جاهلانه جان بخواهى باختن
پس از فهم ضرورت استاد و اهمیت منزلت او در سیر اَنْفُسى و سلوك الى الله یكى از مسائل مهمّ و بنیادى و سرنوشت ساز شناختن و یافتن «استاد كامل» و دل سپردن و شاگرد حقیقى شدن اوست، لذا سؤل محورى آن است كه این استاد كیست؟ چه ویژگى هایى دارد یا باید داشته باشد؟ به بیان دیگر چه كسانى مجاز به دستگیرى خلق و هدایت معنوى هستند؟ قبل از پاسخگویى به سؤل هاى یاد شده تذكر سه نكته لازم است:
1. بر اساس آیه «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»78 اگر انسانى به حقیقت در «راه خدا» و با نهایت خلوص و صداقت جهاد كند و گام بردارد «جَاهَدُوا فِینَا»، هر آینه مشمول رحمت خاصه یا رحیمیه حقّ سبحانه خواهد شد تا هدایت خاصه كه هدایت به معناى «ایصال به مطلوب» است شامل حال او گردد و خداوند در هیچ مرحله ایى او را رها نخواهد كرد كه «معیت خاصه» با او دارد «لمع المحسنین»، و قطعاً یكى از روزیهاى معنوى و هدایت هاى ویژه خداوند آن است كه استادى خبیر و بصیر و كامل را در مسیر او قرار خواهد داد و محال است كسى از راه دل و با تمام وجود چیزى از خداى متعال مطالبه نماید و «او» اعطاء نكند لذا از سَرِ صدق بخواهیم او دست ما را بگیرد و…
2. تبعیت و اطاعت از استاد تنها درخصوص استادِ سلوكى و پیر طریق معنوى است كه واجد همه شرایط معرفتى و معنویتى باشد نه «استاد علمى» كه آنجا ضمن احترام و ادب استاد و شاگردى، عقل و دین حكم مى كنند كه انسان جستجوگر علم باید اهل «اجتهاد» باشد نه «تقلید»، و به تجزیه و تحلیل علمى بپردازد و اهل سؤل و جواب و نقد و نقض و ابرام باشد امّا در سلوك درونى و هجرت باطنى وقتى استادِ شایسته شناخته شد دل به او بسپارد و در مقام اطاعت از او برآید كه:
از آستانِ پیر مُغان سر چرا كشیم
دولت در آن سراى و گشایش در آن در است
* * *
حافظ جناب پیر مغان مأمن وفاست
درسِ حدیث عشق بر او خوان و زوشنو
* * *
بنده پیر مغانم كه ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه كند عینِ ولایت باشد
* * *
به جانِ پیر خرابات و حقِّ صحبتِ او
كه نیست در سَرِ من جز هواى خدمتِ او
3. انسان كامل معصوم از انبیاء الهى و پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله تا ائمه معصومین علیهم السلام پیر طریق اصلى و راهنمایان راه و صاحب همّتان و مردان ره اند كه وجه خدا، كلمة الهى و صراط مستقیم هستند و سیر از خلق به حق و از كثرت به وحدت نمودند و مراتب سیر و سفر را یكى از پس از دیگرى پشت سر نهادند و خداوند آنها را براى دستگیرى و هدایت خلق از آسمان به زمین تنزّل داد و از فناء به بقاء و از فرق به جمع و بلكه «جمع الجمعى» رسیدند تا پس از عروج به ذروة ملكوت و طى سیر صعودى به فرمان حضرت احدیت به عالم ناسوت تنزّل كنند و مشاعل هدایت و علائم صعود در رسیدن به مقام شامخ انسانیت گردند كه اینان جانشینان خدا و اولیاء اللّه هستند و صاحب ولایت تكوینى و تشریعى و باذن اللّه زمام هدایت مستعدان راه كمال و طریق جمال را در دست گیرند»79.
و اینك به برخى از شرائط «استاد سلوكى» اشاراتى خواهیم كرد:
الف. جامعیت استاد
استاد در «عرفان عملى» حتى الامكان باید داراى جامعیت علمى و عملى باشد یعنى از فقاهت و اجتهاد در اصول و فروع دین و شریعت محمّدى صلى الله علیه و آله برخوردار باشد یا به بیان دیگر اسلام شناس، دین شناس متخصص در ساحت آموزه ها، گزاره ها، بینش ها و گرایش هاى دینى باشد، اهل فقه و فلسفه، حكمت و عرفان، تعقل و تعبد، عرفان و سیاست، خلوت و جَلْوت باشد تا سالك را یك سویه، اهل انزوا و گوشه نشینى و… تربیت نكند واقعاً مصداق حدیث امام حسن عسكرى علیه السلام باشد كه فرمود: «و امّا مَن كان من الفقها، صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»80 باشد زیرا سالك در مقام سیر و سلوك «عوام» است و باید به «عالم» كه ویژگى هاى علمى اخلاقى و معرفتى معنویتى دارد مراجعه نماید، باید به رفیقى در طریق دست نیاز دراز نماید و دست را در دست او نهد كه به تعبیر حضرت مسیح علیه السلام: دیدن او انسان را به یاد خدا انداخته و گفتارش دانش افزایى و كردارش یاد معاد بوده و اشتیاق به آخرت را در دل و دیده سالك بپروراند81 اگر انسان چنین استادى یافت كه دل آگاه و دیندار باشد باید در خدمت و معیت و مصاحب او باشد تا استعدادهاى بالقوه اش به فعلیت برسد كه به قول مولانا:
دلا نزد كسى بنشین كه او از دل خبر دارد
به زیر آن درختى رو كه او گُل هاى تر دارد
ب. استاد باید به مقام فنا بار یافته باشد
یعنى خود اسفار اربعه عرفانى را طى كرده باشد و در عالم فنا و توحید سیر نماید زیرا «دكّان دارها» و «حقّه بازها» كه دام تنیده اند تا انسان هاى اهل حال و معنا را شكار كنند و به مقاصد شهوانى و امیال دنیایى خویش برسند فراوانند و از سوى دیگر مردمان صاف و زلالى هستند كه «سراب» را «آب» مى بینند.
به تعبیر حضرت آقاى نخودكى اصفهانى: «مدّت زمانى است كه آن چه را مى بینم آن است كه مردم غیر از دو طائفه نبوده و براى آنها ثالثى وجود ندارد. یك طایفه حقّه بازها هستند كه به حقه بازى مشغول اند و دسته دیگر مردم صاف و صادقى هستند كه از قبل «سراب» را «آب» پنداشته و مشك مصنوعى را به جاى مشك (واقعى) انگاشته اند ولى كسى كه واقعاً به مقصد رسیده باشد ندیده ایم…»82.
و به تعبیر مرحوم حدّاد: «استاد باید داراى مقام «توحید» باشد83 پس استاد راه رفته مى داند كه خصوصیات هر منزل و مراقبه هاى در آن راه چیست و تنها باید به انسانهایى كه از رهگذر شریعت به شهود رسیدند و واقف به امور هستند و خود استاد دیده و صاحب تجربه اند دل بست و سر تسلیم در برابرشان داشت و اگر سالك خود اهل علم و معرفتِ دینى باشد، عامل به دانسته هاى خود گردد و با قدم صدق سلوك عملى نماید به یقین خداى متعال او را به سوى چنین استادانى راهنمایى خواهد كرد»84
ج. صاحب نظر و داراى ولایت باطنى باشد
استاد خود در اثر سوختن و گداختن باید به مرحله ایى رسیده باشد كه صاحب نَفْس طیبه و زكیه و نَفَس رحمانى و روحانى باشد تا گوهر وجود شاگردِ سلوكى اش را بَدَل به حقیقت نماید پس پیر راه باید گوهر شناسِ صاحب نَفَس باشد كه حافظ سرود:
دوستان عیبِ من بى دلِ حیران مكنید
گوهرى دارم و صاحب نظرى مى جویم
و پیرى كه كار آزموده و راه آشنا باشد و چون طبیبى حاذق و مشفق عمل نماید تا با مسیحا دَمى مرده دلان را زنده نماید و اهل عشق، دلیرى و دیندارى باشد كه:
خامانِ رَه نرفته چه دانند ذوقِ عشق؟
دریا دلى بجوى، دلیرى، سرآمدى
نتیجه آنكه سالك در طریق عرفان علمى و عملى و كمال نظرى و عملى و سیر الى اللّه از دو جهت به هدایت راهنماى الهى نیازمند است:
1. از جهت هدایت تشریعى كه استاد باید عالمِ فقیه و حكیم الهى و داراى درك و درد دینى و دیندارى باشد تا راه را از بیراهه در حوزه معرفت و شریعت اسلامى براى سالك روشن سازد كه «هلك من لیس له حكیم یرشده»85.
2. از جهت هدایت تكوینى كه دستگیرى باطنى استاد نسبت به شاگرد یك ضرورت است تا با عنایت الهى سالك را به حریم امن الهى حركت داده و به مقصد برساند و سالك نیز توجه به باطن استاد نماید و با او همراه باشد.
د. داراى حُسن سابقه و شهرت بین ارباب معنویت و اصحاب سلوك باشد.
اقسام استاد سلوكى
دانسته شد كه نفوس انسان در سیر استكمالى خویش به «تربیت استاد» محتاج است تا آنها را از حالت استعداد محض به فعلیت برساند و حُجُب ظلمانى و نورانى را در طىّ مقامات معنایی از سَرِ راه بردارد كه رفع حجب در ظلمانى به «ترك» و در نورانى به «درك» است و این حقایق سلبى و ایجابى در حركت جوهرى اشتدادى و حركت حبّى اشتیاقى به تدبیر و تصرّف و تعلیم و تسلّط استاد كامل در مدتى مدید و زمان طولانى به تدریج امكان پذیر است كه استاد بایسته است به تجلّیات ذاتیه ربّانیه از تجلّیات صفاتیه و اسمائیه رسیده باشد و لذا بزرگان معرفت و معنویت گفته اند: استاد دو قسم اند:
1. استاد خاص آن است كه بخصوص و منصوص و مخصوص به اشاره و هدایت است كه نبىّ و خلفاى خاصّه او هستند86.
2. استاد عام به خصوص مأمور به هدایت نباشند و لكن داخل در عموم «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»87 باشد.
علامه سید محمدحسین حسینى تهرانى نوشته اند: اولیاء خدا و افرادى كه به مقام كمال انسانى رسیده اند در هر زمان ممكن است متعدد باشند و هر یك از آنان قابل دستگیرى و هدایت و ارشاد سالكین، لیكن امام و خلیفه رسول خدا كه داراى ولایت كبرى و حافظ شریعت و طریقت و مُهَیمِن بر جمیع عوالم و محیط بر جزئیات و كلیات است، در هر زمان بیش از یكى نیست، و تمام اولیاء در تحت لواى اویند و در تحت شریعت و طریقت او، و براى سالك ضرورى است كه پیوسته متوجه او باشد و این همان مرافقتى است كه مصنّف فرموده است زیرا كه مرافقت از رفاقت و رفیق مشتق است و مسلّماً مرافقت بدنى شرط نیست، بلكه مرافقت روحى لازم است و این مبتنى است بر آنكه همانطور كه روح ولىّ بر سالك سیطره دارد، سالك نیز پیوسته متوجه او بوده تا مرافقت صادق شود. و عملاً سیر و حركت سالك به واسطه این مرافقت با امام صورت گیرد، كه مصنّف(ره) از او تعبیر به استاد خاص فرموده است و از زمان غیبت كبرى منحصراً اختصاص دارد به وجود حضرت امام زمان حجة اللّه البالغة محمدبن الحسن العسكرى علیه السلام.
و اما سایر اولیاء كه دستگیرى مى كنند، اوّلاً به تبعّیت از استاد خاصّ مى باشد. و ثانیاً لزوم دستگیرى آنان در ظرف عدم تمكّن از استاد خاصى است و امّا در زمان تمكّن دستگیرى آنان ضرورتى نیست گرچه آن نیز ممكن است و اشكالى ندارد.
و مرافقت سالك به استاد عامّ نیز لازم است زیرا نفحات رحمانیه از جانب ربّ العزّه، توسط حجابِ اقرب كه همان استاد خاص است به توسط قلب استاد عامّ به سالك مى رسد.
بنابراین سالك نباید از افاضات قلبیه استاد عامّ غافل بماند كه از استفاضه معنویات او محروم خواهد ماند و…88.
چنانكه قبلاً مطرح كردیم «استاد عامّ» باید شرایطى داشته باشد كه به برخى از آنها اشارتى رفت و حال چگونه و از چه راهى باید استاد عام را شناخت؟ اهل معرفت سه راه عقلانى و امكان پذیر را مطرح كردند:
1. بررسى شخصى: كه به مصاحب و مرافقت با او در خلأ و ملأ ممكن مى شود تا براى سالك واقعیت و یقین او دستگیر شود كه اهل خبره و عقلانیت و معرفت، اهل درد و دغدغه عمل به شریعت و اهل مقام الهى و معنویت است و اصل براى او «عبودیت» است لذا ابداً ظهور خوارق عادات و كشف و كرامات و اطّلاع بر مغیبات و اسرار خواطر افراد بشر و ذهن خوانى ها و عبور بر آب و آتش و طىّ زمین و هوا نمى تواند دلیل بر وصول صاحبش به حقیقت و عبودیت و مقام ولایت الهیه باشد چه اینكه همه امور یاد شده در اثر «ریاضت نفس»، مكاشفات روحیه و حتى ممارست در برخى از علوم غریبه ممكن است89.
2. رجوع به اهل خُبره: چنانكه در شناخت فقیه اعلم و مجتهد جامع الشرائط و یا متخصص در یك فن علمى یا صنعتى بایسته است به كارشناس و خبره مراجعه كرد در شناخت صاحب نَفَس حوزه معنا و سلوك كه بسیار دشوارتر است نیز شایسته است به انسان راه رفته و اهل ذوق عرفانى و مواجید سلوكى كه داناى به اسرار و رموز «سلوك عملى» است و در عین حال اهل عرفان علمى نیز مى باشد مراجعه شود البته به تعبیر بزرگان در فقهِ نفس و طبّ روحانى معرفتِ به استاد اصعب و دشوارتر از فقه ظاهر و شریعت ظاهرى است و مراقبت و دقت لازم و بصیرت و صبر باید تا انسان در پرتو بینایى، بیدارى و پایدارى و درك محضر اصحاب دانایى و دارایى به این مهّم یعنى شناخت «استاد عام» دست پیدا نماید.
3. معرّفى استادِ پیشین: به این معنا كه انسان «استادى عام» با شرائط محرزه داشته و آن استاد، فردى جامع، سالك و به توحید رسیده را معرفى نماید و یا از طریق استاد سلوكى تمام عیار كه معروف نزد اصحاب حكمت و شریعت ومعرفت و معنویت است استادِ سلوكى خویش را كه باید تحت تعلیم و تربیت او باشد را بشناسد… آرى وجود استاد جامع و كامل در سیر درونى لازم است تا انسان هم در فهم به حقایق و دقائق دینى و تفسیر وحى و هم در عمل به دستورات الهى دچار خبط و خطا نشود و گرفتار انحراف و تحریف و تفسیر به رأى یا مبتلا به انانیت و خودبزرگ بینى نگردد كه نداشتن استادِ عامّ یا قرار نگرفتن تحت عنایات و توجهات استادِ خاص ضررها و آفاتى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى نمائیم:
1. خروج از تعادل روحى و توازن در رشد استعدادهاى بالقوه به سوى فعلیت و كمال،
2. گرفتار شدن در دام كبر و عجب و غرور،
3. عدم تشخیص وسوسه هاى شیطانى از الهامات غیبى،
4. فرو رفتن در تأویلات باطل و تفسیر به رأى هاى علمى، فرهنگى معنوى،
5. خود را قطب و قدوه سالكان معرفى كردن و سپس فرقه سازى و جریان پردازى از رهگذر مرید و مرادى و… كه برخى گفته اند علّت انحراف حسین بن منصور حلاّج در اذاعه و اضائه مطالب ممنوعه و اسرار الهیه نداشتن معلّم و شاگردى او در دست استاد ماهر و كامل و راهبر راهرو و به مقصد رسیده بود كه او و امثال شیخ احمد احسائى چون خود رُو و بدون استاد عمل كردند دچار اشتباهات فاحش شده اند كه بدون استاد حكمت و عرفان خواندن و بدون استاد ریاضت هاى شاقّه كشیدن مایه انحراف و التقاط خواهد شد.90
6. خروج تدریجى از شریعت نورانى اسلام و دعوت به سوى خود به جاى دعوت به سوى خدا و حتىّ روى آورى به انحراف هاى اخلاقى و…
لذا شناسایى استاد كامل و سرسپارى به او یك ضرورت است تا بدون دغدغه و نگرانى از انحراف هاى نظرى و عملى حركت بسوى خدا و سیر الى الله با عشق، شور و شیدایى شروع و معارج كمال و مدارج جمال الهى به تدریج یكى از پس از دیگرى پشت سرگذاشته شود و اگر استاد جامع الشرائط پیدا شد اولین گام مهم براى گام بعدى یعنى اطاعت مطلق از او در ساحت سلوك معنوى باطنى برداشته شده است كه انسان وارد وادى امن و حرم الهى گردد و از خویشتن خویش هجرت نموده و به مقام «عندالله» و «لقاءالله» واصل گردد.
مرید و مراد
پرسش 6 . درباره آسیب هایى كه ممكن است در ارتباط با مرید و مراد و استادان ناشناخته اخلاق و سیر و سلوك پیش آید برایم توضیح دهید.
قبل از آسیب شناسى رابطه استاد و شاگرد به مختصات هر كدام از آنها نیز اشاراتى فهرست گونه خواهیم داشت:
مختصات مراد و پیر راه
1. علم او براى خدا باشد نه دنیا.
2. گفتار و كردارش هم خوانى و وحدت داشته باشند.
3. معتدل و میانه رو در سیر و سلوك عملى باشد.
4. مراقبت صغرى و كبرى داشته باشد.
5. در دستگیرى مستعدان و مریدان كوشا، دلسوز و اهل هدایت و هدّیت باشد.
6. حضور در محضر او زبان را از بیهوده گویى و جسارت آمیزى باز دارد و نفس را به یاد خدا آرام نماید.
7. اهل فكر، ذكر و شیدایى درونى و شكستگى قلبى باشد.
8. داراى علم عِنایى ولدّنى باشد.
9. «عبد خدا» باشد.
10. «قیام لله» در همه امور اعم از سخن و سكوت، قال و قدم و… باشد.
مختصات مرید و شاگرد پیر طریق
1. اهل بصیرت، فطانت، و فراست بوده، اشارت شناس و رازیاب باشد.
2. روشن دل باشد تا بزرگى و عظمت «پیر» را دریابد.
3. صادق و مخلص باشد.
4. اهل وفا، صفا و پایدار در پیمان ها باشد.
5. آزادمرد و آزاده باشد.
6. رازدار و سرّ نگه دار باشد.
7. پند پذیر و نصیحت شنو باشد.
8. تسلیم و مطیع پیر راه باشد.
9. شریعت محور باشد.
10. مراد را براى خدا باور داشته و دوست بدارد و ارادت ورزد.
11. در صدد امتحان شیخ و مراد خویش بر نیاید.
12. ولایت شناس و ولایت مدار باشد.
لازم به یادآورى است كه در نسبت و تعامل استاد و شاگرد، شاگرد و استاد در عرفان اسلامى شیعى توجه به حداقل چند نكته یك ضرورت اجتناب ناپذیر است:
الف) معیار معرفت و معنویت تنها قرآن و سنّت معصومین علیه السلام باشد كه تنها «خط قرمز» محسوب شده و همه در برابر «ثقلین» تعهد و التزام داریم و هرگز مراد و پیر را فراتر از كتاب و سنّت ندانیم كه كژاندیشى و كژروى محض است.
ب) در طول سلوك عملى از بدایت تا نهایت و آغاز تا انجام فقط «شریعت» ملاك است یعنى «شریعت محورى» در همه سطوح و ساحت هاى سلوكى مبنا و میزان عمل خواهد بود كه شریعت از حدوث تا بقاء حضور داشته و به بهانه طریقت یا حقیقت ساقط نخواهد شد بلكه تكلیف در مراحل بالاتر و سطوح والاتر بیشتر و سنگین تر است.91
ج) معیار سنجش اعمال و میزان تشخیص كشف و شهود انسان كامل معصوم و صاحبان ولایت كلّیة الهیه هستند و بس.
آسیب شناسى رابطه مرید و مرادى
چنانكه اهل معرفت و سلوك قائده «الرفیق ثم الطریق» را در اهمیت، منزلت، ضرورت و میزان تأثیرگذارى استاد راه و پیر طریق مطرح كردند، به همان اندازه نیز شناخت آفات درونى و برونى و آسیب هاى نظرى و عملى ساحت سلوكى و عرفان عملى مهم و حسّاس است به خصوص اگر به واقعیت هاى تلخ و شیرین عصر جدید پیرامون عرفان عملى و گرایش به سلوكِ عرفانى توجه نمائیم این اهمیت و حسّاسیت بیشتر خودنمایى مى كند.
واقعیت هاى عمومى در سطح جامعه اعم از وجود انسان هاى سالك حقیقى و راستین و در كنار آن باز شدن دكّان داعیه داران و مدّعیان سیر و سلوك و حتى درآمیختگى نامتجانس و بلكه ناجوانمردانه عرفان ناب با عرفان كاذب و دروغین به گونه ایى كه عرفان هاى غیر دینى و سكولار و لیبرالیستى نیز با سوء استفاده از عرفان گرایى جامعه اسلامى انقلابى و استفاده ابزارى از عرفان و سیر سلوك در قالب عرفان درمانى، انرژى درمانى، تله پاتى، هیپنوتیزم، احضار روح، تجربه هاى عرفانى شهودى، دعا درمانى، معناگرایى و… هسته ها، حلقات و انجمن هاى ذهن خوانى، تقویت اراده، تسخیر طبیعت، مثبت اندیشى و… را تشكیل داده و برخى نیز به نام مهدویت، عرفان عملى و سیر و سلوك، اجازه داشتن از بزرگان معرفت و معنا خواسته و ناخواسته، با غرض و بى غرض عرفان ناب را دچار آفات و خطراتى كردند كه به جاى راهنمایى، رهزنى مى كنند و چون راه رفته و طىّ مقامات معنوى نكرده اند و زمام هدایت فكرى و معنوى نسل جوان را به دست گرفته اند یا آنها را خلوت گزیده و عزلت پیشه و در خود و خلسه فرو رفته و یا دچار توهّمات و تخیلات و پندارزدگى در حوزه عرفان مى نمایند و هنوز با الفباى معارف اسلامى و عرفان ناب آشنایى نداشته خود را عارف و استادان خویش را قطب و قدوه عارفان و سالكان مى نامند و مى دانند و تسلیم مطلق آنها گشته اند و یك جانبه گرایانه مى روند و مراد و استادان آنها نیز انحصارگرایانه دستورهاى ولایى صادر مى نمایند و خویش را نماینده اسلام و جانشین امام زمان(عج) معرفى مى كنند و از صفاى ذهنى و صدق درونى و گرایش هاى معنویت گرایانه نسل جوان استفاده هاى نادرست مى كنند پس:
اى بسا ابلیس آدم رو كه هست
پس به هر دستى نشاید داد دست
اینك به برخى از آسیب هاى رابطه مرید و مرادى اشاره مى شود:
1. چون عرفان درونى و رازها و اسرار آن در سلوك عملى پنهان است شناخت صادق از كاذب، صالح از طالح در حوزه مُرادشناسى و مریدى كردن بسیار دشوار مى نماید و خود سرچشمه آسیب هاى فراوانى خواهد شد.
2. عارفان راستین و استادان عامِّ شایسته، جامع و كامل معمولاً و غالباً مجهول، در پرده، و اهل خلوت هستند و از «شهرت» و شناخته شدن اجتناب مى نمایند و غیبت آنها در جامعه، زمینه حضور نااهلان و ناواردان در عرصه سیر و سلوك خواهد شد.
3. نبودن شاخص هاى ثابت و معیارهاى دقیق براى ارزیابى مدعیان راهبرى و ارشاد.
4. وجود انحراف در فرقه هاى مختلف صوفیه به خصوص پس از قرن دهم و یازدهم به این طرف و وجود عناصر درس ناخوانده، غیرمجتهد در اصول و فروع دینى و برپا داشتن حلقات ذكر و مجالس وعظ و اندرز و نماز جماعت هاى… كه جامه چوپانى پوشیده و باطن درنّده خو و خون آشام دارند و خود را در میان گوسفندان رام و بى آزار پنهان سازى كردند و دنبال شكار مى گردند و شكارچى نامردى هستند. تا جایى كه برخى ساده اندیشان مراد خویش را تا حد عصمت پیش برده و اطاعت محض و بى چون و چرا از آنها مى نمایند و اصل را با فرع اشتباه گرفته و فروع را به جاى اصول نشانده اند و عقل خویش را تعطیل كرده و چشم و گوش بسته دنباله روى مدّعیان دروغین سیر و سلوك هستند.
نشانه هاى مدعیان دروغین
1. ریاست طلب است و این طلب را پنهان كرده و فریب كارانه متواضع مى نماید.
2. حسادت دارد (حسدورزى).
3. براى خودش تبلیغ مى كند (یا مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق برخى مریدان غافل و…).
4. مرید پرورى و جمع دوستانِ ارادتمند و مطیع محض كه سخن هیچ احدى را گوش فرا نداده و تنها تسلیم محض افكار و اراده هاى او باشند و اگر انسان بهترى از حیث علمى و عملى پیدا شد آنها را به سوى آن فرانخوانده و بلكه به بهانه هاى مختلف از مراجعه به عالمان و وارستگان دیگر باز مى دارد در حالى كه هر گلى یك بویى دارد و همه علم ها نزد یك نفر نیست.92 در این صورت باید با هوشیارى رابطه خویش را با او قطع كرد و خود را نجات داد.
ویژگى هاى استاد عرفان
1. استاد و مُراد سعى و اهتمام نسبت به دارا شدن روح و روحیه اجتهادى در شاگرد و مرادش ورزد.
2. شاگردان را نسبت به قرآن و عترت متعبد و اهل تسلیم تربیت كند.
3. همواره تعادل و تعالى، عقلانیت و معنویت را توأمان در سالك پرورش دهد.
4. معیارهایى را در اختیار شاگرد قرار دهد كه بر نفس و تجلّیات نفسانى اش اشراف پیدا كند.
5. تنها انسان كاملِ معصوم و سنت و سیره آنها را ملاك ابدى و تغییرناپذیر براى سنجش همه چیز معرفى كند.
6. خود هرگز از جاده توحید، ولایت، عبودیت، و شریعت خارج نشود.
به هر حال در مكانیسم روابط راهرو و راهبر و فرایند تعلیم و تربیت مرید همواره آسیب هایى رخنه مى نماید كه به تناسب زمان و زمینه ها نشانه هایى دارد و مرید باید اهل عقل و درایت، بینش و بصیرت و فراست و فطانت باشد تا گرفتار دام هاى شیطانى و تلبیسات ابلیسى نشود و شرایط استاد، راه هاى شناسایى استاد، مختصات و ویژگى هاى استاد، نوع و مكانیسم رابطه مرید و مراد، ویژگى هاى سالك و مرید همه و همه ما را در شناخت آسیب ها و درمانهایش كمك و یارى مى نماید تا ضمن فهم و درك لزوم استاد خبیر و الهى و اهل ولایت و شریعت خویش را از خطرات این راه خطیر و خطرخیز مصون و معصوم ندانیم و سعى نمائیم اسلام شناسى، عرفان شناسى و عارف شناسى همه جانبه داشته و محمّد و آل پاكش علیه السلام را الگوى جاودانه و جامع قرار دهیم و تحت ولایت مطلقه و الهیه حجت بالغه حقّ و ولىّ اللّه الاعظم(عج) قرار گیریم كه بیمه خواهیم شد:
رندان تشنه لب را آبى نمى دهد كس
گویى ولىّ شناسان رفتند از این ولایت
به تعبیر حضرت امام خمینى(ره):
بگذارید كه از بتكده یادى بكنم
من كه با دست بتِ میكده بیدار شدم
یوسفم گر زند بر سَرِ بالینم سَر
همچو یعقوب دل آشفته بویش باشم
كتابنامه
7. قرآن كریم.
8. نهج البلاغه.
9. عباس قمى، مفاتیح الجنان.
10. سیدیحیى یثربى، آب طربناك، تهران: آفتاب توسعه، چ اول، 1381.
11. مرتضى مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى، قم: اسلامى.
12. كلینى، اصول كافى، بیروت: دارالصعب، دارالتعارف، چ چهارم، 1401 ق.
13. كلینى، اصول كافى، شرح مولى صالح مازندرانى، تهران: مكتبه الاسلامیه، 1383 ق.
14. حسین ابوعلى، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیر الدین طوسى و قطب الدین رازى، قم: مطبوعات دینى، 1384.
15. ابوالقاسم قشیرى، الرسالة القشیریه، ترجمه ابوعلى حسن بن احمد عثمانى، با تصحیحات و استدراكات فروزانفر، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1340 ش.
16. سید محمدحسین حسینى تهرانى، الله شناسى، مشهد: انتشارات علامه طباطبایى، طبع دوم، 1418 ق.
17. سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، معرب، قم: مؤسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1412 ق.
18. مرتضى مطهرى، انسان كامل، تهران: صدرا، 1362ش.
19. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت: دار احیاءالتراث العربى، 1403ق.
20. احمد غزالى، بحر الحقیقه، به اهتمام نصراللّه پورجوادى، تهران: انجمن فلسفه ایران.
21. قاسم غنى، تاریخ تصوف در اسلام، انتشارات زوار.
22. عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 11، قم: نشر اسراء، 1379 ش.
23. ناصر مكارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران: دارالكتب الاسلامیه، 1383 ش.
24. سید حیدر آملى، جامع الاسرار و منبع الانوار، مقدمه هانرى كربن و عثمان یحیى با ترجمه فارسى سید جواد طباطبایى، بیروت: مؤسه تاریخ العربى، 1426ق.
25. محمد مهدى نراقى، جامع السعادات، بیروت: منشورات الاعلمى للمطبوعات، چاپ چهارم.
26. روح اللّه موسوى (امام خمینى)، جهاد اكبر (به ضمیمه ولایت فقیه)، چاپ اول.
27. بهاءالدین خرمشاهى، حافظ نامه، بخش نخست، تهران: انتشارات علمى فرهنگى و سروش، 1367 ش.
28. سنایى، حدیقة الحقیقه.
29. ابوالحسن شعرانى، حیات و اندیشه شعرانى، كیهان اندیشه، ش 45.
30. محمدتقى جعفرى، خودشناسى، تكامل و عرفان، گردآورى محمدرضا جوادى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1378 ش.
31. حسن حسن زاده آملى، در آسمان معرفت، قم: تشیع، 1379 ش.
32. محمدعلى مجاهدى، در محضر لاهوتیان، قم: لاهوت، 1384.
33. حسن حسن زاده آملى، دروس شرح اشارات و تنبیهات، نمط نهم، قم: مطبوعات دینى، چاپ اول، 1383 ش.
34. شمس الدین حافظ، دیوان حافظ، نسخه قزوینى، نشر طلوع، بى تا، بى جا.
35. على شیخ الاسلامى، راه و رسم منزلها، تهران: نشر فرهنگى آیه، 1379 ش.
36. داوود بن محمد قیصرى، رسائل قیصرى، تهران: انجمن حكمت و فلسفه، 1357ش.
37. حسن حسن زاده آملى، رساله انه الحق، قم: قیام، چاپ اول، 1373 ش.
38. محمدحسین طباطبایى، رسالة الولایه، ترجمه صادق حسن زاده، قم: نشر بخشایش، 1381.
39. سید محمدحسین حسینى تهرانى، رساله سیر و سلوك، منسوب به بحرالعلوم، مشهد، طبع ششم، 1422 ق.
40. سید محمدحسین حسینى تهرانى، رساله لب اللباب در سیر و سلوك اولى الالباب، مشهد: انتشارات علامه طباطبایى، طبع دهم، 1421 ق.
41. سید محمدحسین حسینى تهرانى، روح مجرد، مشهد: انتشارات علامه طباطبایى، 1423 ق.
42. هیئت تحریریه مؤسه فرهنگى مطالعاتى شمس الشموس، سوخته، تهران: 1383 ش.
43. حیدرى كاشانى، سیرى در آفاق، قم: تهذیب، 1381 ش.
44. عبدالواحد آمدى، شرح الغرر و الدرر، تحقیق و شرح جمال الدین محمد خوانسارى، تهران: دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1373.
45. روح اللّه موسوى (امام خمینى)، شرح جنود عقل و جهل، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره).
46. روح اللّه موسوى (امام خمینى)، شرح چهل حدیث، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، چاپ چهارم، 1373 ش.
47. سیدیحیى یثربى، عرفان نظرى، قم: بوستان كتاب، 1377 ش.
48. محمدرضا كاشفى، عرفان و تصرف، قم: نشر معارف، 1384.
49. عبدالقائم شوشترى، غم عشق، قم: طوباى محبت، 1384 ش.
50. محى الدین ابن عربى، فتوحات مكیه، بیروت: دار صادر.
51. احمدعلى رجائى، فرهنگ اشعار حافظ، تهران: علمى، 1364 ش.
52. روح اللّه موسوى (امام خمینى)، فرهنگ دیوان امام خمینى، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره).
53. سیدیحیى یثربى، فلسفه عرفان، قم: بوستان كتاب، 1377 ش.
54. عبدالرزاق كاشانى، كمال الدین، اصطلاحات الصوفیه، قم: بیدار، 1370 ش.
55. محمود شبسترى، گلشن راز، تهران: نشر اشراقیه، چاپ اول، 1368 ش.
56. على اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، زیر نظر دكتر معین و دكتر شهیدى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
57. جلال الدین مولوى، مثنوى معنوى، (بر اساس نسخه نیكلسون)، انتشارات راستین، 1375 ش.
58. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 23، تهران: صدرا، 1383 ش.
59. سعیدبن محمد فرغانى، مشارق الدرارى، با تصحیح و تعلیق و مقدمه سیدجلال الدین آشتیانى، قم: بوستان كتاب، چاپ دوم، 1379 ش.
60. روح اللّه موسوى (امام خمینى)، مصباح الهدایه الى الخلافة و الولایه، با مقدمه سید جلال الدین آشتیانى، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، چاپ اول، 1372 ش.
61. عزالدین محمود كاشانى، مصباح الهدایه و مفتاح الكفایه، با مقدمه شیخ جلال الدین بهایى، تهران: مؤسه نشر هما، چاپ سوم، 1367ش.
62. محمد لاهیجى، مفاتیح الاعجاز در شرح گلشن راز، مقدمه تصحیح و تعلیقات محمد رضا بزرگر خالقى و عفت كرباسى، تهران: زوار، 1383 ش.
63. محمد شجاعى، مقالات، ج 1، تهران: سروش، 1385 ش.
64. خواجه عبدالله انصارى، منازل السائرین، قم: بیدار، چاپ اول.
65. فریدالدین عطار نیشابورى، منطق الطیر، به اهتمام دكتر سید صادق گوهرین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348 ش.
66. حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت: مؤسه آل البیت، دار احیاءالتراث، 1414 ق.
67. فاطمه طباطبایى، یك ساغر از هزار، تهران: مؤسه عروج، 1379ش.
پی نوشت ها :
1. ر.ك: دانشنامه امام على علیه السلام، ج 4، صص 21-18 ؛ لغت نامه دهخدا، ج 10، ص 15818، ذیل واژه عرفان.
2. مفاتیح الاعجاز فى شرح گلشن راز، شمس الدین محمد لاهیجى، ص 26، انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1383ش، تهران.
3. خودشناسى، تكامل و عرفان، گردآورى، تنظیم و تلخیص محمدرضا جوادى، ص 202، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1378 ش، تهران.
4. شرح غرر و درر، ج 2، ص 48.
5. مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام، باب 56.
6. عبدالرزاق كاشانى، كمال الدین، اصطلاحات الصوفیه، ص 104، ج دوم، انتشارات بیدار، 1370، قم.
7. الإشارات و التنبیهات، ج 3، نمط نهم، شیخ ابوعلى سینا؛ مقالات فلسفى، ج 2، صص 172-143؛ در آسمان معرفت، صص 345-343؛ دروس شرح اشارات و تنبیهات، نمط نهم، صص 60-59، علامه حسن زاده آملى.
8. گلشن راز، ص 28، نشر اشراقیه، چاپ اول، 1368 ش، تهران.
9. دیوان حافظ، ص 35، نشر طلوع، چاپ اول، بى تا، بى جا.
10. آشنایى با علوم اسلامى، بخش عرفان، صص 191-190 و 226-225، انتشارات جامعه مدرسین، 1362 ش، قم.
11. همان، ص 226.
12. منطق الطیر.
13. منازل السائرین، مقدمه ص 12.
14. همان.
15. فتوحات مكیه، ج 2، ص 383.
16. شرح چهل حدیث، ص 589.
17. نساء 4، آیه 100.
18. شرح چهل حدیث، صص 625-623.
19. آشنایى با علوم اسلامى، بخش عرفان، ص 225.
20. ر.ك: مصباح الهدایه و مفتاح الكفایه، ص 125؛ تاریخ تصوف در اسلام، دكتر غنى، صص 215-212.
21. دیوان امام، ص 44.
22. دیوان عطار، ص 680.
23. دیوان شمس، ص 616.
24. دیوان امام، ص 182، فرهنگ دیوان امام.
25. مصباح الهدایه الى الخلافة و الولایه، ص 208-207.
26. شرح مقدمه قیصرى، صص 668-664، 875؛ آشنایى با علوم اسلامى، بخش عرفان، ص 238.
27. همان، صص 585-561؛ با توضیح و تفسیر در متن و پاورقى، لذا خوانندگان به آن مراجعه نمایند.
28. برگرفته از آیه 24 سوره سجده.
29. دیوان حافظ، غزل اول.
30. دیوان اشعار، آیة اللّه علامه حسن زاده آملى، ص 138، نشر فرهنگى رجا، چاپ اول، 1364.
31. بقره 2، آیه 165.
32. مثنوى معنوى، دفتر اول، ابیات 23-10، 25 و… .
33. الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، مقامات العارفین، فصل 19.
34. ر.ك: دروس شرح اشارت و تنبیهات، نمط نهم، صص 259-243، مطبوعات دینى، چ اول، 1383 ش، قم.
35. علامه حسن زاده آملى، رساله «إنه الحق»، صص 164-5 ؛ دروس شرح اشارات و تنبیهات، نمط 9، ص 156؛ سید حیدر آملى، جامع الاسرار و منیع الانوار، اصل اول، قاعده 4، صص 205 و 363.
36. نهج البلاغه، ترجمه خطبه 210، مرحوم دشتى.
37. نور 24، آیه 37.
38. خ 213 نهج البلاغه، فیض الاسلام.
39. المیزان، ج 15، ص 128.
40. همان، ج 16، ص 136.
41. حجر 15، آیه 99.
42. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
43. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
44. قیصرى، رسائل، فصل 2، تصحیح جلال الدین آشتیانى، ص 26 ؛ مشارق الدرر فرغانى، به كوشش عثمان یحیى و هانرى كربن.
45. جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج 11، صص 218-149 و 402-223، مركز نشر اسراء، چاپ سوم، 1379 ش، قم.
46. شرح منازل السائرین، ص 41.
47. طباطبایى، فاطمه، یك ساغر از هزار، صص 164-163، مؤسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1379 ش، تهران.
48. شیخ الاسلامى، على، راه و رسم منزل ها، ج 1، ص 64، مركز نشر فرهنگى آیه، چاپ اول، 1379 ش، تهران.
49. چهل حدیث، ص 279.
50. غنى، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ص 657.
51. غرر الحكم و درر الكلم، ج 7، ص 121.
52. اصول كافى، ج 2، ص 76.
53. شرح چهل حدیث، حدیث 29.
54. راه و رسم منزل ها شرح منازل السائرین، ج 1، ص 187.
55. راه و رسم منزل ها، ج 1، ص 436.
56. منازل السائرین، انتشارات بیدار، ص 195، چاپ اول، قم.
57. راه و رسم منزل ها، ج 1، ص 294؛ یك ساغر از هزار، صص 202-198.
58. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 200.
59. راه و رسم منزل ها، ج 1، ص 261.
60. مقامات معنوى، ج 2، ص 42، محسن بینا، چاپ 6، تهران.
61. شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص 172-170.
62. راه و رسم منزل ها، ج 1، ص 303.
63. جامع السعادات، ج 3، ص 285.
64. دیوان حافظ، غزل 25.
65. دیوان اشعار امام خمینىره، ص 237.
66. شرح غرر الحكم، ج 6، ص 427.
67. ر.ك: تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج 11، صص 57-54.
68. سنایى، حدیقه.
69. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 23، ص 27-26، چ اول، 1383، تهران: صدرا.
70. حیدرى كاشانى، سیرى در آفاق، ص 164.
71. همائى، جلال الدین، مولوى نامه، ج 2، ص 856.
72. انصارى همدانى، محمد جواد، سوخته، ص 29 و 37 و 38.
73. عطش، ص 50.
74. همان، ص 50 و 51.
75. دیوان اشعار حافظ غزل هاى گوناگون.
76. اندیشه و حیات شعرانى كیهان اندیشه، ش 45.
77. قلاووز «لغتى تركى و به معناى راهبر و دلیل راه است فرهنگ معین، ذیل همین كلمه.
78. عنكبوت 29، آیه 69.
779. ر.ك: جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج 6، ص 129-126، ج 11، ص 92؛ حسن زاده آملى، حسن، انسان كامل در نهج البلاغه، ص 72و 73 و 91 و… .
80. وسائل الشیعه، ج 27، ص 131 ؛ بحارالانوار، ج 2، ص 88.
81. اصول كافى، ج 1، ص 39.
82. نشان از بى نشان ها، ص 119 – 120.
83. روح مجرد، ص 486.
84. ر.ك: مقالات، ج 1، ص 83 87، محمد شجاعى.
85. كشف الغمة، ج 2، ص 325، و ر.ك: علامه محمدحسین حسینى تهرانى، الله شناسى، ج 3، ص 363 ؛ رساله سیر و سلوك منسوب به بحرالعلوم، ص 124 – 132 بسیار مهّم و خواندنى.
86. ر.ك: رساله سیر و سلوك منسوب به بحر العلوم، ص 166 ؛ رساله انسان كامل نسفى، ص 5 و… .
87. نحل 16، آیه 43.
88. حسینى تهرانى، سید محمدحسین، رساله سیر و سلوك منسوب به بحرالعلوم، ص 166 – 167، متن و پاورقى.
89. ر.ك: رسالة لب اللباب، ص 135، علامه تهرانى.
90. ر.ك: علامه تهرانى، سید محمد حسین، روح مجرد، ص 567 ؛ الله شناسى، ج 3، ص 362، رساله سیر و سلوك منسوب به بحرالعلوم، ص 185؛ آیتِ نور، ج 1، ص 232 – 263 ؛ یادنامه علامه تهرانى، گردآورى جمعى از فضلاء، طبع اول، 1427ق، مشهد: انتشارات علامه طباطبایى.
91. ر.ك: طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 270 – 305 ؛ رسالة الولایه، ص 46 – 47 ، ترجمه صادق حسن زاده ؛ رساله قشیریه، ص 20، 30 و 42 ؛ نفحات الانس، ص13؛ حلیة الاولیاء، ج 10، ص 121 ؛ فتوحات مكیه، ج 4، ص 544 و… .
92. ر.ك: شوشترى، عبدالقائم، غم عشق، ص 103، ج اول، 1384، قم: طوباى محبت ؛ مجاهدى، محمدعلى، در محضر لاهوتیان، ج 2، ص 407 – 412، چ دوم، 1384 ش، قم: لاهوت ؛ آیت نور، ج 1، ص 232 – 263 ؛ كاشفى، محمدرضا، عرفان و تصوف، ص 200 – 212، قم: نشر معارف، چ اول، سال 1384 ش، قم.
منبع:
http://www.porseman.org/showarticle.aspx?id=1134