عمیر بن وهب
س: عمیر بن وهب که بود؟
ج:عمير بن وهب جمحى كه از شياطين قريش بود، روزى پس از واقعه بدر با صفوان بن اميه در حجر نشسته بود و از مصيبت اصحاب قليب [1] . سخن مى گفت . صفوان گفت : راستى كه پس از ايشان در زندگى خيرى نديديم ، عمير گفت : به خدا قسم : اگر قرض هاى بى محل و بيچاره شدن خانواده ام نبود بر سر محمد مى رفتم و او را مى كشتم . صفوان گفتار او را غنيمت شمرد و گفت : تمام اينها را بر عهده مى گيرم و خانواده ات را تا زنده باشند همراهى مى كنم . عمير پذيرفت و گفت پس اين مطلب را پوشيده دار سپس دستور داد شمشيرش را تيز و زهرآگين كردند و آنگاه رهسپار مدينه شد و به حضور رسول خدا رسيد. رسول خدا پرسيد: به چه كار آمده اى ؟ گفت : تا درباره اين اسير كه گرفتار شماست ، محبت كنيد. رسول خدا فرمود: چرا شمشير به گردن آويخته اى ؟ گفت : خدا اين شمشير را لعنت كند كه هيچ به درد ما نمى خورد. رسول خدا دوباره سبب آمدن او را سؤ ال كرد، او گفت جز اين منظورى ندارم . فرمود: اين طور نيست تو و صفوان در حجر نشسته و بر اصحاب قليب تاءسف خورديد و چنين و چنان گفتگو كرديد و اكنون براى كشتن من آمدى اما خدا تو را مجال نمى دهد. عمير گفت : گواهى مى دهم كه تو پيامبر خدايى زيرا جز من و صفوان كسى از اين راز اطلاع نداشت اكنون يقين كردم كه اين خبر را جز از طرف خدا به دست نياورده اى آنگاه شهادتين بر زبان راند.
[1] يعنى : كشته هايى كه در چاه بدر افكنده شدند.